۱۳۹۲ آذر ۱۱, دوشنبه

منوچهر هزارخاني: گرفتاري هاي ”ابرقدرت“ بودن






چند سال پيش تر، وقتي آقاي اوباما تازه به رياست جمهوري آمريكا رسيده بود ولي هنوز قاطعانه تصميم نگرفته بود كه با ”اونا“ باشد يا با ”ما“، مردم تهران، در راه پيماييهاي خود، لزوم اين تصميم گيري مهم و تعيين كننده را با صداي بلند به اطلاعش مي رساندند. حالا، اما، كه او در عمل نشان داده است كه سنخيت بيشتري با دستگاه ولايت احساس مي كند تا با ”ما“ به معناي عام كلمه (يعني ضد ولايت فقيه) تكليف همه را روشن تر كرده است، چون همه از جريان تجربة اين چهار پنج سال اخير كم و بيش به اين نتيجه رسيده اند كه آن حضرت، حتي هنگامي كه يك قولنامه رسمي را به امضاي خود موشح مي كند، به سادگي و سهولت مي تواند آن را زير پا بگذارد يا به روي خودش نياورد كه چنين قولنامه يي را امضاء كرده است. خلاصه از كساني است كه قديمي ترها درباره شان اعتقاد داشتند كه ”بولشان با قولشان يكي است“. افراد صاحب نامي از دنياي سياست كه از قضا از هم ميهنان خودش هستند، شاهد اين گونه نقض عهدهاي او با ساكنان اشرف بوده و تا كنون بارها در اين گونه موارد افشاگري كرده اند، اما هنوز نتوانسته اند سر كلانتر دهكدة جهاني را از خواب مصلحتيش بيدار كنند.

انسان ممكن است در عين پايبند نبودن به مسئوليتها و تعهداتش، مقام و مرتبة اجتماعي بالايي داشته باشد و از همين رو، در شرايط خاص ، مورد رجوع افراد يا گروههايي قرار بگيرد كه خواهان مداخلة انسان دوستانة او براي باز كردن يك گره كور اجتماعي باشند. در اين صورت البته خواب مصلحتي او را آشفته مي كنند و به اين وسوسه اش مي كشانند كه حاصل خيالي آن خواب مصلحتي را با مزاياي نقد اين مداخله ـ البته با معيار سود و زيان شخصي ـ مقايسه و عندالزوم مورد تجديد نظر فرصت طلبانه قرار دهد. ابر كلانتر دهكدة جهاني را هم در معرض اين وسوسه قرار داده اند كه فوايد احتمالي مداخله براي آزادي گروگانهاي اشرف ـ و در نتيجه خاتمه دادن به اعتصاب غذاي هواداران مقاومت در سراسر جهان را، كه اينك به مراحل خطرناك بازگشت ناپذيري رسيده است ـ كه با امتيازهاي فرضي همبستگي نشان دادن با جنايت عليه بشريت مقايسه كند و بعد تصميم بگيرد. اما ترس از بيدار شدن چنان سركلانتر را فلج كرده كه به كلي از ياد برده است كه هر چند ”همة راه حلها را روي ميز گذاشته“، ولي بايد، طبق عادت سياست بازان امروزي لااقل با يكي از آنها بازي كند تا به بي شهامتي و بي غيرتي متهمش نكنند؛ منتها او، حتي در خواب مصلحتي، يك خرناسه هم نكشيده تا هوادارانش بتوانند آن را رسيد دريافت پيشنهاد مداخله جلوه دهند، و وارد جريان چانه زدنهاي روزمره اش كنند؛ تنها يك بار كه از خواب پريده توانسته است با صدايي ترس خورده اين كلمات را به طور نامفهوم ادا كند: «آخر ”دولت عراق“ منكر در اختيار داشتن گروگانهاست»!

اين سكوت و بي عملي فرصت طلبانه، ما را يك راست به دوراني بر ميگرداند كه راهپيمايان تهراني فرياد مي زدند ”اوباما، او باما ـ يا با اونا يا با ما“. پيشنهاد من اين است: از اين پس وقتي مدافعان آمريكايي مقاومت ايران خواستند به حقانيت اين مقاومت و منطقي بودن خواستهاي انساني حداقلش شهادت بدهند، بهتر است به جاي ”خودزني“هايي كه خيلي زود عادي و رايج مي شوند (مثلا ”شرم بر ما كه تعهداتمان را زير پا گذاشتيم و امكان ارتكاب جنايت عليه بشريت را در اشرف فراهم آورديم“ و الخ ... ) رك و راست درجة درگير بودن سياست رسمي دولتشان را تعيين كننند و بگويند كه آيا در اين مورد هم سياست گذاران كشورشان با ”اونا“ بوده اند (يا هستند) يا نه؟ و اگر جوابشان منفي است. پشتوانة اين قضاوتشان چيست؟ يا، طبق ترجيع بندي كه خودشان در بكار بردنش استادند، ”چگونه اطمينان حاصل كرده اند“ كه دولتشان به تمامي الزامهاي حقوقي و اخلاقي يك ابرقدرت بي رقيب، وفادار مانده است؟ ـ البته در صورتي كه ابرقدرت نامبرده نخواهد كه، طبق اصطلاح رايج در رسانه ها و محافل ديپلماتيك، فقط ”همتا“ي آمريكايي نوري مالكي باشد!