تضمين
اهداف و برنامههاي شورا
فرشته
اسفندياري: با توجه به ابعاد ويرانگريهاي رژيم در وطنمان، شوراي ملي مقاومت چه
برنامههايي براي سازندگي آيندهٌ ايران دارد و چه تضميني وجود دارد كه خواستههاي
مردم ايران تحقق پيدا كند؟
جواب:
در سؤال و جوابهاي قبلي در مورد طرحها و برنامهها و همچنين وظايف مبرم دولت موقت
در مورد نوسازي اقتصادي، سياسي و اجتماعي ميهنمان بعد از سرنگوني رژيم مختصراً
توضيحاتي دادم. به ساير طرحهاي شورا در مورد صلح، خودمختاري كردستان ايران، حقوق
زنان، رابطهٌ دين و دولت و حقوق اقليتهاي مذهبي هم به اجمال اشاره كردم. همچنين
تصريح كردم وظائف جاري يعني كارهاي مربوط به مرحلهٌ سرنگوني، فرصت چنداني به ما
نداده و از قضا اين كمبود ماست. يعني براي پاسخگويي به دردهايي كه شاه و شيخ باقي
گذاشتهاند بايستي طرحها و برنامههاي بيشتر و مشخصتر داشته باشيم و انشاءالله
بتوانيم در زمان باقيمانده در اين راستا قدم برداريم.
حال
بپردازيم به قسمت اصلي سؤال شما كه چه تضميني براي تحقق خواستهاي مردم بعد از
سرنگوني رژيم خميني وجود دارد.
بازكردن
سؤال
ابتدا
اجازه بدهيد بهخاطر اهميّت سؤالتان، من آنرا كمي باز و تشريح كنم.
اگر
درست فهميده باشم سؤال اين است كه مردم ميخواهند بدانند كه بعد از آن خيانتي كه
خميني و آخوندها به اميد و اعتماد آنها كردهاند، بعد از بر باد دادن دستاوردهاي
انقلاب ضدسلطنتي و بعد از آن همه شور و اشتياق... چه تضميني وجود دارد كه بار ديگر
همين آش و همين كاسه و همين وضع تكرار نشود؟ و از كجا معلوم كه مجدداً تحت عنوان
ديگري (مثل همين شورا يا مجاهدين و دولت موقت و...) ديكتاتوري ديگري سر بر ندارد؟ آخر مارگزيده -كه در
اينجا درستتر اين است كه بگوييم خمينيگزيده - از ريسمان سياه و سفيد ميترسد.
اين هم واضح است كه اگر تعارفات را كنار
بگذاريم نوك تيز سؤال متوجهٌ مجاهدين است كه از كجا معلوم فرداي روزگار ولو با
كنار زدن متحدين امروزشان، ديكتاتوري و يكهتازي جديدي عرضه نكنند...
خوب،
اين سؤال حقّ و بجايي است. اگر اين سؤال پوش انفعال و بيعملي و تسليم در برابر
حكومت آخوندي نباشد از قضا علامت رشد و بلوغ مبارزاتي است و هر كس حقّ دارد
بپرسد چرا آن بار (بعد از انقلاب ضدسلطنتي) آنطور شد و چه تضميني وجود دارد اين
بار مجدداً تكرار نشود. در اين صورت من
مطمئن هستم از اين سؤال و آگاهي و روشنگري معطوف به آن، انقلابيون حقيقي و نيروهاي
دموكراتيك واقعي تماماً سود ميبرند و دشمن
و متحدانش زيان ميكنند. چقدر خوب است كه سؤالي كه اصلاً در زمان خميني پيش
پاي او طرح نميشد، حالا جلو روي ما (شورا) گذاشته ميشود... امّا اوّل بگذاريد ببينيم تضمين يعني چه؟
معني
تضمين
همه
ميدانند كه در كسب و كار معمول، براي ممانعت از اينكه كسي چك بيمحل بكشد يا
سفتهاش واخواست بخورد، يك بانك يا يك فرد يا ارگان صاحب اعتبار ديگري (غير از
امضاكننده چك يا سفته) امضا و دين او را تضمين ميكند. يعني اگر او بدهكاريش را
نپردازد، برعهدهٌ ضامن است كه تعهد و التزام او را برعهده بگيرد. پس معني ضمانت و
تضمين تام و تمام عبارت از اين است كه يك «نقطهٌ معتبر خارج از خود» تعهد و التزام
مربوطه را، در صورتيكه التزامدهنده از پس آن برنيايد، برعهده بگيرد.
از
طرف ديگر هيچ بانك يا تاجر ديگري نيز چك يا سفته شما را ضمانت نميكند مگر اينكه
مقدمتاً شما را داراي «اعتبار» تلقي كند. يعني در مجموع ميبايد شما را بر اساس
بده و بستانها و دريافت و پرداختهاي قبليتان داراي «توان پرداخت» تشخيص داده
باشد. بگذريم كه در هر حال نقض التزامات و كشيدن چك و سفته بيمحل، پيامدهاي
قانوني خود را دارد و به دادرسي و مجازات متناسب با خودش منجر ميشود.
بنابراين
شما بايد:
اولاً
:در قبال آنچه به آن ملتزم و متعهد شده و براي آن بهپا خاسته و قيام نمودهايد،
اعتبار يعني «توان پرداخت آزمودهشده» داشته باشيد.
ثانياً
:مرجع معتبرتري ميبايد ضامن شما بشود و شما را تضمين كند تا در صورتيكه شما به
هر دليل از پس انجام تعهدتان برنياييد، او انجام آنرا برعهده بگيرد.
ثالثاً
:در هر حال عواقب نقض عهد و سر باز زدن از تعهدات پاپيچ شما خواهد شد و از آن
گريزي نداريد.
در
جامعه و سياست
امّا
در بازار سياست و اجتماع وضع به اين روشني و بهاصطلاح به اين «روندي» نيست. چرا
كه مقوله بسا بغرنجتر و پيچيدهتر است و گاه به زمانهاي زيادي براي طيّ اين مراحل
نيازمنديم:
اولاً
: اعتبار و توان پرداخت هر جريان و هر فرد و نيرويي (خواه شورا در تماميّت آن،
خواه مجاهدين و غير مجاهدين) در قبال شعارهايش و آنچه براي آن بهپا خاسته و بر
عهده گرفته عطف به ماهيّت آن نيروست. ماهيّت هم يعني عنصر اصلي محتوا و عناصر
متشكله شئي كه در طول زمان و در آزمايشها و بر سر بزنگاههاي مختلف بارز ميشود. به
اين ترتيب در طول زمان از روي سوابق اين فرد يا اين جريان بهخوبي ميتوان در وراي
ظواهر سياسي به ماهيّت اجتماعي و طبقاتي آن پي برد.
مثلاً
با مرور در سابقه و عملكرد 12 سالهٌ گروههاي شناختهشدهٌ چپنما از 30 خرداد تا
امروز، بهروشني ميتوان ديد كه بر خلاف دعاوي چپنمايانهٌ ماركسيستي - لنينيستي و
پرولتري در منتهياليه راست و رو در روي مبارزهٌ مسلحانه انقلابي براي سرنگوني حكومت
آخوندي، سير ميكردهاند و پيوسته بر سر بزنگاهها در جبههٌ ارتجاع عليه آلترناتيو
دموكراتيك انقلابي ثبتنام كردهاند. هر كس كه به تاريخچه و وقايع اين 12 -11 سال
اشراف داشته باشد بهخوبي ميداند كه در اين موضوع ذرّهيي مبالغه نيست و عين واقع
را ميگويم.
ثانياً
: مرجع معتبر نهايي كه تحقق آرمانهاي برحقّ اجتماعي (مثل آزادي و حاكميّت مردمي)
را ـ به فرض نكول اين يا آن آلترناتيو از محققكردن آنها ـ تضمين نموده تاريخ است
و تكامل و بس! تاريخ و تكامل نيز پيشاپيش به من و شما و به هيچكس ديگر ضمانتنامه
و سند كتبي نميدهند و نبايد هم بدهند. تكامل در طول زمان «ناقابل» و «ناشايسته» و
«كهنه» را نفي و محو و «قابل» و «شايسته» و «نو» را اثبات و ابقاء ميكند.
بنابراين، بيرون از جامعهٌ خودمان دنبال ضمانت و تضمين نگرديد. قرار خلقت و جامعه
و سياست بر اين نبوده كه يكي بيايد به من و شما تضمين بدهد كه ديگر ديكتاتوري و
روزگار خميني هرگز تكرار نخواهد شد. اگر چنين آرامش خيالي و چنين كسب اطمينان و
ضمانتي دستيافتني بود پس ديگر مسئوليت و نقش انسان آزاد و آگاه چه موضوعيّتي
داشت؟ اگر دنبال چنين تضمين و چنين اطمينانخاطري هستيد آنرا در درون جامعه و
توان پرداخت و مقاومت آن جستجو كنيد. در درجهٌ آگاهي اجتماعي و رشد قواي مولد و
مبارز جامعه و در گسترهٌ مدافعان آزادي و نهادهاي حقيقتاً دموكراتيك دنبال آن
بگرديد. راستي مگر ما در همين راستا و به همين منظور گام برنميداريم؟
ثالثاً
ـ و يقين كنيد كه اگر ما هم از التزاماتمان سر پيچيده و نقض عهد كنيم و از راه
آزادي و صراط خلق و انقلاب منحرف شويم با مجازات اتوديناميك پُشت پا زدن به اصول و
دادرسي خلق و خالق مواجه خواهيم شد. همچنانكه شاه و خميني از آن گريزي نيافتند.
اين منطق خدشهناپذير تاريخ و تكامل است.
تضمين واقعي
حالا
با اين مقدمات ميخواهم نتيجه بگيرم كه، در يك كلام، «تضمين» واقعي در خودِ مردم و
توان رهبري و مقاومت آنها در برابر اضداد آزادي است.
سؤال
شما در مثل به اين ميماند كه به من بگوييد چگونه تضمين ميكنيد من ديگر سرما
نخورم يا مريض نشوم؟
اگر
رِند و سياستپيشه بودم انبوهي سخنان و
كلمات آرامشبخش كاذب تحويلتان ميدادم. امّا اگر حقّ و حقيقت را بخواهيد در جواب
سؤالتان ميگويم: اين بستگي دارد به پيشگيريها و مراعاتهاي قبلي شما و به درجهٌ
مقاومت بدن شما در برابر ميكروبهاي مختلف و اينكه اگر هم خداي ناكرده بيمار شديد
طبيب شما كيست و داروي شما چيست؟
راستي
بيشتر از اين چگونه ميتوان بيمارنشدن مجدد شما يا يك جامعه را تضمين نمود؟
بگذاريد
روشنتر بگويم و خيالتان را راحت كنم: اگر فيالواقع ميخواهيد ديگربار دچار امثال
شاه و خميني نشويد، اوّل يك پروسهٌ كار و مبارزه و اتمام حجّت سياسي را از سر
بگذرانيد بعد يك دستگاه رهبري آزمودهيي كه سراپا ضد شاه و خميني باشد پيدا كنيد،
سپس يك سيستم سياسي شورايي، بعدش هم يك قدرت آزاديبخش نظامي درست كنيد و ديكتاتوري
را سرنگون نماييد. و اين همان مراحلي است كه مبارزهٌ انقلابي در اين ساليان طي
نموده است. فقط اضافه ميكنم كه بيجهت دنبال دريافت ضمانت و اطمينانخاطر كاذب و
اينكه يكي بيايد و پيشاپيش شما را از هر كار و مسئوليتي در اين رابطه بري نمايد
نگرديد. والاّ اين يك روحيه اتكّالي است كه نگهباني از آزاديش را از ديگران ميخواهد.
ما پيوسته معتقد بوده و هستيم كه هر خلقي خودش آزادكننده و نگهبان آزادي خويشتن
است. ميخواهيد ديگري آزاديتان را تضمين كند و خودتان پي كارتان برويد؟! چه كاري
واجبتر از اين؟ آخر حفظ و حراست آزاديها كه وكيل و وكيل در توكيل برنميدارد. ميخواهيم
رژيم خميني يعني مانع كنوني آزادي را كنار بزنيم تا همين معني را با نهادهاي لازم
آن، در ميان تودهٌ مردممان جا بيندازيم. نه اينكه بگوييم خوب، حالا برويد بخوابيد
كه ما بيداريم! بعكس، ميخواهيم بر سر اين يكي (دفاع از آزادي و حاكميّت مردمي)
همه بيدار و هشيار و آمادهٌ نبرد باشند. مگر اجتماعاً ارزشي بالاتر از اين هم هست؟
نگاهي به سابقه وماهيّت
دو قطب متخاصم
حالا
اگر مطالب و پايههاي استدلالي را كه گفتم منطقي ميدانيد و اطمينانخاطر يافتهايد
كه تضمين در خودِ مردم و جامعهٌ ايران و مقاومت اين جامعه در برابر ديكتاتوري است،
بگذاريد تأكيد و تصريح كنم كه نه اين شورا و نه بهخصوص اين مجاهدين، بنابر سابقه
و ماهيّتشان و بنابر عملكرد و برنامهشان، تهديد آزاديها نبوده و نيستند و نميتوانند
باشند. بعكس، همچنانكه از روز اوّل اعلام كردهايم، اين شورا «آخرين شانس آزادي
و استقلال» است و دشمن ضدبشري و اضداد آزادي دقيقاً ميخواهند خلاف اين حقيقت را
شايع و تلقين كنند.
ميخواهم
بگويم كه اگر يك جايگزين حقيقتاً ملّي و مردمي مثل اين شورا (و يك نيروي حقيقتاً
ميهني و انقلابي مثل اين مجاهدين و ارتش آزاديبخش) بتواند در عين حفظ اصول _ كه تا
امروز حفظ كرده _ ستم آخوندي را ريشهكن كند و دشمن سفّاك و پليد را زمين بزند،
باور كنيد كه خودش عينيترين و جدّيترين نگاهبان آزادي و تضمين سازندگي ايران
فرداست.
ببينيد،
خميني آزمايش بود و نبود و آزمايش وجود و لاوجود ايران و ايراني بود. اگر مقاومتي
نبود، اين هيولا و اين ديو رهاشده از اعماق قرون، كارش را پيش ميبرد و مدتهاي
مديد خودش و ورثهاش در حكومت ميبودند. اينها البته كاريترين زخمها را بر پيكر
ميهن و مردم ما وارد كردند. از اين آزمايش، ما خوشبختانه تا امروز موفق و سرفراز
بيرون آمديم.
خميني
نتوانست مشعل مقدس مقاومت، مشعل آزادي و استقلال، مشعل ايران اين مرز پرگهر و مشعل
تاريخ و ايدئولوژي ما را، خاموش كند. اين آتش مقدس، حفظ شد، گسترش يافت و اكنون ميرود كه بنياد ستم آخوندي را بسوزاند. طبعاً در
آينده نيز همين مقاومت با همه ظرفيت
انساني و توان سياسيش قادر خواهد بود كه با مسائل مراحل بعد مواجه شود. طبيعي است
كه چنين مقاومتي، ذخيره عظيم انساني را در اتحاد و همدلي ملي
براي سازندگي ايران فردا آزاد كند. اگر اينها بتوانند آن دشمن و آن هيولا
را سرنگون كنند قطعاً خود اينها شايستهترين نگهبانان و مدافعان آزادي هم خواهند
بود. آيا ديدهايد كسي از مادر نسبت به پارهٌ جگرش دلسوزتر و مهربانتر باشد؟
كساني
كه خودشان كِشتند، خودشان هم بهتر مواظبت ميكنند. كساني كه رنج همين مقاومت و
همين جنبش و انقلاب را تحمل كردند، اولين حافظ و ضامن و تضمينكنندهٌ آن هستند.
ببينيد
خميني فرد تنهايي بود، او چه وقت درد و رنج شكنجه داشته؟ او يك عمر مفتخور بود،
عليه مصدق و مؤيد كودتاي 28مرداد بود. بعد
هم قدرت را مفت و مجاني و بدون زحمت، از طريق شبكه آخوندي در دست گرفت. او سارق
انقلاب بود. حال آنكه اگر خودش بانيش ميبود و اگر خودش كاشته بود، مطمئن باشيد
كه حداقل خودش آنرا خراب نميكرد. امّا او آنچه را كه همين مجاهدين يا فداييها و
ديگر سازمانها و شخصيّتهاي عضو شورا آن زمان عليه رژيم شاه كرده بودند، يعني همان
مبارزهها و جانفشانيها و اعدامها و شكنجهها را هم به جيب خودش ميريخت. مثلاً ميگفت،
جوانان ما و علماي ما خيلي زحمت كشيدند!
من نميدانم علماي ايشان چه زحمتي كشيدند. چون تا آنجا كه من يادم هست،
علماي سنخ ايشان اساساً در سازش با رژيم شاه بودند و اگر استثنائاً برخي از آنها
دستگير ميشدند، اغلب بهخاطر خواستههاي حقير خود ميرفتند «سپاس شاهنشاه» ميگفتند
و يا ابراز ندامت ميكردند و از زندان آزاد ميشدند. كسانيكه در سالهاي 54 تا 57
در زندان اوين بودند خوب ميدانند كه اين صحنهها و ارتباط آقايان با ساواك عين
واقعيت است.
خميني
دجّال هيچوقت نميگفت منظورش از اين «جوانان ما» چه كساني است. چون اگر ميگفت بايد
قيمتي ميپرداخت. يعني لااقل دستش براي دادن فتواي حلال بودن جان و مال و ناموس مجاهدين بستهتر ميشد. امّا او دزد
انقلاب بود. چگونه؟ شاه، رهبران مبارزهٌ مسلحانه را كه از سال 49، 50 شروع شده
بود، اعدام كرد. يك جريان منحرف و فرصتطلب بهنام اپورتونيستها هم از سال52 به
بعد از غيبت رهبري مجاهدين سوءاستفاده كرده، سازمان مجاهدين را متلاشي كرد. بدينترتيب
خلاٌيي ايجاد شد كه خميني و آخوندهايش توانستند آن را غاصبانه پر كنند و انقلاب را
دزديدند. بهخدا سوگند كه خميني و ايادي او و آخوندهاي مربوطه و شارلاتانهايي كه از
پاريس با خودش سوغات آورد، هيچگاه و در هيچ شرايطي انقلابي نبودند. البته مردم به
او (خميني) اعتماد كردند و بيدريغ همهچيز را نثارش كردند، و حال آنكه اگر همان
وقت خميني مورد سؤال قرار ميگرفت كه تو چه ميگويي؟ سابقهات چيست؟ در اين سالها
چه ميكردي؟ چه ميخواهي؟ برنامهات چيست؟ چگونه تصميمگيري ميكني؟ با چه
كساني هستي و با چه كساني نيستي؟ وضع فرق
ميكرد. همين سؤالاتي كه شما الان داريد مطرح ميكنيد كه تازه اين قطرهيي از
درياي سؤالات اين ده دوازده سال هم نيست.
در
مقابل، در سوابق مجاهدين و ديگر اعضاي شورا هم دقت كنيد. برخي40 - 30 سال است كه راسخانه پاي در ميدان مبارزه دارند
و برخي مثل همين مجاهدين 27 سال است كه توان فديه و پرداخت خود را در برابر
ديكتاتورهاي شاه و خميني با دهها هزار شهيد به آزمايش گذاشتهاند.
گفتم
كه خميني دزد اعتماد مردم بود، امّا ما ميبايد با سنگينترين بهاي خونين اين
اعتماد را به مردم بازگردانيم. آن دجّال ضايعكننده و تباهكننده همه اميدهاست. ما
بايد اين اعتماد و اميد را زنده كنيم. البته در يك شك غيرعلمي، يعني شك بيانتها،
ميتوان تاوان خيانتها و جنايتهاي خميني را هم از همين مقاومت و مثلاً از همين
مجاهدين طلب كرد؛ ولي اينها كه گناهي ندارند. اينها خودشان اولين و مظلومترين
قرباني خميني بودند. يعني از روز اوّل مرغ
عزا و عروسي اين رژيم بودند. يادتان هست
كه چگونه ستادهاي مجاهدين را آتش ميزدند. در همان دوران كار سياسي قبل از
30خرداد سال60، ميگرفتند و شكنجه و اعدام ميكردند.
ضرورت گسترش نهادهاي
دموكراتيك و مردمي
جنبش
مردمي در زمان سقوط شاه گستردگيش به اندازه يك اقيانوس امّا عمقش بسيار كم بود
والاّ خميني نميتوانست اينطور سوار كار بشود. امّا عمق لازم حالا ايجاد شده است.
اين آبديدگي، اين زبدگي، اين تجربهيي كه مردم ايران به قيمت بسيار سنگين بهدست
آوردهاند فيالواقع بسيار ارزشمند و درسآموز است. تا آنجا كه به اين آلترناتيو
و به اين دولت موقت مربوط ميشود بايد به نهادهاي دموكراتيك و مردمي و به فعاليت
اجتماعي و سياسي ميدان داد. نميگويم به ديكتاتوري و آن آزمودهشدههاي شاه و شيخ
ميدان داده بشود. چون دورهٌ آنها تمام است. يكي بيشتر از نيم قرن، شيخ هم كه تا
امروز چهارده سال آزمايش خود را داده است.
امّا به كسي كه در تجربه دموكراسي و ديكتاتوري نمرهٌ مردوديت نگرفته و شريك جرم
نبوده بايد ميدان داد. اين ميدان دادن
باعث رشد و تقويت و اعتلاي اتحاديهها، سنديكاها، شوراها، مطبوعات، احزاب و
ديگر نهادهاي مردمي و دموكراتيك ميشود. بگذار در اين زمينه انواع و اقسام گلها
بشكفد و زمين هرچه سرسبزتر و درخت آزادي هر چه ريشهدارتر گردد تا ديگر كسي نتواند
آنرا بشكند و از ريشه در بياورد. پس در آينده نيز ميزان رشد آگاهي و مقاومت همين
مردم و پيشتازانشان تعيينكننده است. اين كه آيا در مقابل تجاوز به حريم
آزادي تسليم ميشوند يا مقاومت ميكنند.
حالا
حرف نهائي من براي اطمينان خاطرتان اين
است: اگر نه يكبار، بلكه صدبار ديگر هم خداي ناكرده تجربه شاه و خميني تكرار
شود، بايد هزار بار ديگر تجربه
مقاومت در مقابل اينها را تكرار كرد تا
وقتي كه آزادي و حاكميّت پايدار مردمي مستقر شود.
حرف آخر
بنابراين
اگر همين شورا، همين مجاهدين و هر جريان مفروض ديگري به راه شيخ و شاه رفتند، حرف
آخر اين است كه ملت ايران و پيشتازانش اگر غيرت و شرف ملّي دارند -كه حتماً دارند -بايد
بلند شوند، اسلحه بكشند و آنرا سرنگون كنند و اين حق مردم است.
بياييد
از همين مجاهدين درس بگيريد. ديديد با شاه
چهكار كردند؟ گفتند ما ميخواهيم ساقطت كنيم، همين!
ديديد با شيخ چهكار
كردند؟ عمليات مقدس انتحاري را ديديد و يا شنيديد كه مجاهدين از جمله خواهر
شهيدمان گوهر ادبآواز در شيراز چگونه به خودشان نارنجك ميبستند و فلان آخوند
جنايتكار را، از بين ميبردند.
البته
مبارزهٌ مسلحانهٌ مشروع و مردمي ما پس از يك دوران كار سياسي كه طي آن به اندازهٌ
كافي اتمام حجت كرده بوديم، آغاز شد يعني پس از
تحمل انواع و اقسام فشارها، تهمتها، شكنجهها و كشتارهاي خميني كه بدون
مقابله به مثل، مكرراً نصيحت و انتقاد و افشاگري كرديم و هشدار داديم. يادتان هست
نامههايي كه خود ما در آن دوران در كمال احترام خطاب به خميني مينوشتيم؟ اصلاً
نميخواستيم تحريكش كنيم. امّا بعد كه هيچيك از اينها اثري نبخشيد گفتيم «مرگ
بر ارتجاع». بعد در تظاهرات پنج مهر، گفتيم «مرگ بر خميني». ولي اين را براي ژست
مبارزاتي گرفتن يا خودشيريني يا از روي تصادف يا با شير يا خط انداختن يا بحثهاي
بيسروته و غيرمسئولانه و بهاصطلاح تحليلهاي قهوهخانهيي گروههاي دور از عمل
نگفتيم. بلكه در جريان عمل مشخص سياسي نتيجهگيري كرديم و گفتيم.
به
خميني گفتيم آخر اين شعار «يا روسري يا توسري» چه منطقي است؟ گفتيم كه زنان مجاهد
خودشان مسلمانند و روسري دارند امّا اين چه منطقي است كه همه بايد آنطور فكر كنند كه تو فكر ميكني؟
آنطور اعتقاد داشته باشند كه تو داري؟
آخر
اگر هدف و انگيزهٌ تو اسلام و قرآن و خداست كه خودش ميگويد: لااكراه فيالدين...
اجبار و اكراه در دين نداريم. اگر الگو، پيامبر اسلام(ص) است كه همهاش رحمت است و
رهايي، اگر حضرت علي(ع) است كه از فكر درد و رنج مردم دمي آسايش نداشت و در يك
مورد حاكمش را توبيخ ميكند كه تو كجا بودي كه سپاه غارتگر معاويه، با شعار اسلام،
خلخال (وسيله زينتي) را از پاي دختر يهودي بيرون كشيد. و همينجا بود كه علي
خروشيد واي بر من كه والي و حاكم بر مسلمين هستم، ولي در حكومتم دختر يهودي امنيت
نداشته باشد. خوب، اين از اسلام و قرآن و پيغمبر و حضرت علي.
اگر
قانون است كه قانون هم مشخص است. كدام قانون، چه كسي و در كجا گفته كه مردم را اينطور
بايد سركوب كرد؟
به
همين دليل وقتي خميني شعار« يا روسري يا توسري» و سياست فشار و آزار و اجبار و
اكراه و استبداد مذهبي را شروع كرد، يقهاش را گرفتيم و گفتيم آقا چرا اينكار را
كردي؟ بس كن و ديگر نكن!
وقتي
تكرار كرد ما باز هم گفتيم و افشا و محكوم كرديم. دست آخر در خاتمه دوران كار
روشنگرانه سياسي، وقتي كه ديگر هيچ راهحلي باقي نماند و خود رژيم قهر و مبارزه
مسلحانه را به ما تحميل كرد، به خاطر حفظ شرف خلق و ميهن و خودمان از آن رويگردان
نشده و تن به سازش و تسليم نداديم بلكه در كمال افتخار و سرافرازي، پرچم چنين
مقاومت مشروع مسلحانهيي را با پرداخت سنگينترين بهاي ممكن برافراشتيم و اين كاري
است كه همچنان ادامه دارد. زيرا حق مردم است. حق مقدسي كه از كاوه آهنگر در مقابل
ضحاك تا همين رزمآوران ارتش آزاديبخش، در برابر رژيم خونآشام خميني و از امام
حسين در مقابل يزيد تا همين مجاهدين در برابر ديكتاتوري پليد آخوندي بدان قيام
كردهاند.
اين
آخوندهاي جنايتكار حاكم دينفروشند، اثر سوء دينفروش صدها بار بدتر از هروئينفروش است. چون دينفروش
يك ملك و ملتي را ميسوزاند و براي همه مفاسد بعدي هم فضا و ميدان باز ميكند.
شك غيرعلمي
حال
اگر تضمين در همين مردم و عنصر پيشتاز و رهبريكنندهشان است، ديگر برخي شك و شبهههايي
را كه اساس و پايه علمي و منطقي ندارند، بايد كنار گذاشت و به آنها تسليم نشد. يكي
از بدترين آثار خمينيگزيدگي اين است كه امكان اعتماد را از دست بدهيم. ذهن و قلب
و ضمير، البته از دست اين آخوندها بسيار گزيده و مجروح است.امّا اين شكهاي غيرعلمي
و غيرمنطقي يك بيماري و آفت و محصول خمينيزدگي و خمينيگزيدگي است. نميبايد فقط
يك وجه قضيه ايران امروز را ديد. خميني بدترين ضربات را به مردم و ميهن ما زده
است. امّا اين تمامي واقعيت ايران امروز نيست. وجه ديگر، مقاومت عظيم، خارقالعاده
و پرآتش و خون با 100هزار شهيد است كه 12سال است بيوقفه ادامه دارد. در كجاي دنيا
نظير آن را پيدا ميكنيد؟
اين
درست است كه در گذشته در نقاط مختلف جهان خيلي جنبشها بودند كه خودشان قهرمانيها كردند ولي آنها هرگز مثل ما تنها
نبودند. ويتنام را ببينيد. يك ابرقدرت مثل شوروي سابق با تمام قوا پشتش بود، چين
هم همينطور.
امّا
اين يكي مقاومت ـ مقاومت ايران ـ به تمام و كمال از رنج و خون خودش تغذيه كرده
است. كدام ابرقدرتي پشت ما بوده؟ تكيهمان به همين مردم و تاريخ ايران و سنتهايمان
و ايدئولوژيمان بوده است. هر كدام از اجزا و اعضاي شورا، چه سازمانها و چه
شخصيتهاي عضو، با مسلك و مرام و ايدئولوژي خودش. به مردم ايران اتكاء داشته و
وابسته به قدرتي و ابرقدرتي نبوده و نيست.
ميدانيد
كه امروز ديگر از آن جنبشهاي دهههاي گذشته خبري نيست، چون شوروي تمام شده. اين
مقاومت در سختترين شرايط داخلي و بينالمللي و در بحبوحه بزرگترين دجّاليّتي كه
خميني داشت يعني ادامهٌ جنگ ضدميهني، خودش را حفظ كرد، گسترش داد و از اصولش عقبنشيني نكرد. و در مقابل مخوفترين و
منفورترين ديكتاتوري تاريخ معاصر اينطور چنگ در چنگ شد، ايستادگي كرد و بعد هم آن
آزمايشهاي بزرگ را در خارج از خاك خودش از سر گذراند، مقاومتي تمامعيار و سراسر
حماسه، چه آنهايي كه هزار هزار پاي جوخههاي اعدام و بر تختهاي شكنجه رفتند و ميروند،
چه آنهايي كه عمليات مختلف ارتش آزاديبخش
را به پيش بردند و چه آنهايي كه در گوشه و كنار دنيا شب و روز و در سرما و
گرما براي بهرسميت شناساندن حق مردم
ايران براي مقاومت و آزادي تلاش ميكنند.
جنايات
خميني واقعاً فراموشيناپذير است. امّا از آن طرف قهرمانيها و حماسههاي رزم و رنج
و فداي اين مقاومت و مجاهدان و رزمآورانش نيز به ياد ماندني است.
در
مقابلهٌ بين اين دو طرف، يعني بين رژيم خميني از يكسو و شوراي ملي مقاومت و ارتش
آزاديبخش از سوي ديگر، دست آخر ببينيد زمان بهسود چه كسي و به زيان چه كسي است؟
اين مقاومت، با وفاداري به اصول دموكراتيك و استقلالطلبانهاش، منهاي هرگونه بند
و بست و سازش عليه حقوق مردم، يكه و تنها در اين دنيا قد برافراشته و تابهحال
كارش را به پيش برده است.
اين
بخش ديگري از واقعيت ايران امروز است كه خيلي هم پرشكوه و عظيم است. قدر اين را
بايد شناخت. اين هم محصول همين تاريخ، همين خلق و همين ميهن است. اگر در ذهنمان
فقط به خمينيگزيدگي و به آثار خميني ميدان بدهيم، از مبارزه با خميني دور شده و
به تسليم به جانب او ميگراييم. درست مثل اين است كه در برابر نيش عقرب يا زهر
مار كه آثارش وارد خون ميشود، دست
روي دست بگذاريم و آنرا خنثي نكنيم. آثار سم خميني چيست؟ بياعتمادي، نااميدي،
انفعال، استيصال و اينكه آدم تقاص خميني را هم بخواهد از ضدخميني بگيرد. بايد با
اين آفت و با اين سمّ مقابله كرد و شور و
نشاط و حركت و اميد و اعتماد را زنده و احيا نمود.
مقاومت
هر چه بيشتر
راه
مقابلهاش چگونه است؟ مقاومت هرچه بيشتر براي سرنگوني رژيم خميني، يعني بيش از پيش
بايد با اين آخوندها مقابله و مبارزه كرد و در راستاي همين مبارزه با رژيم، اگر
كسي به حق شايان اعتماد است بايد به او بهطور
نسبي و بهطور مرحلهيي هم كه شده، اعتماد كرد و تقويتش نمود، تا بتواند قافله را
به مقصد برساند. اين آن چيزي است كه از هموطنانمان خواسته شده و اين چيزي است كه ما ـ تمامي ما ايرانيان خمينيگزيده ـ به
آن نياز داريم. «تضمين» نيز از همينجا
درميآيد. در غير اينصورت، مگر اينكه فرشتگان از آسمان بيايند تضميننامه كتبي
بدهند كه بله يك حكومتي ميآيد و ديگر همهچيز تضمين پيدا خواهد كرد! و اين هم غيرممكن است. ...