پيام مسعود رجوي به
مناسبت دومين سالگرد شهادت اشرف و موسي در 19بهمن را كه پيام بسيار زيبايي است،
برايتان در زير آوردهام كه حتماً يكبار همگي بخوانيد.
به راستي موسي
شيرآهن كوهمردي بود، سرسخت و استوار و سازشناپذير كه حقاً در يكي از
سياهترين ادوار تاريخ ايران غيرت و غرور و بي باكي و عزم جزم يك خلق رزمنده و
قهرمان را در خود منعكس ميكرد. با اعتماد به نفس و با آن چنان شخصيت مستحكمي كه در
بحرانيترين شرايط باز هم صبور و آرام و مطمئن، كنترل خود و امور تحت فرماندهيش را
حفظ مينمود. از آن گونه مردان كه در ظاهر هيچ نمود و داعيهاي ندارند، اما به
هنگام سختي و محنت و در ساعت رزمآوري، آن چنان ميدرخشند كه گوييا لنگر استوار
كشتي در مسير پرتوفانند. مرداني با يك دريا از پاكترين، بيآلايشترين و
معصومانهترين عواطف شفاف و زلال انساني كه هر ظلمت و تيرگي را در امواج نگاه نجيب
خود شستشو داده و محو ميكنند و يا در اعماق جنگل بردباري و حلم خود، مخفي
مينمايند. مرداني كه البته ديرجوشند و از آنجا كه هيچ نيازي به مخفي كردن
عواطفشان نميبينند، چه بسا اگر بيجهت مزاحم آنها بشويد، ابتدا كمي سرد و تندخو
جلوه كنند. اما از آنهايي هستند كه ميتوان يك عمر به آنها تكيه و اعتماد نمود. به
سادگي آري و نه نميگويند و هرگز پرچانگي نميكنند. گاه حتي بايد با تأكيد و اصرار
آنها را به سخن گفتن و ابراز نظر واداشت. اما آري و نه آنها را بايد بسيار جدي
گرفت و بر روي آن تا پايان يك مسير حساب باز كرد.
معلم كبير و
شهيد بنيانگذار ما محمد حنيفنژاد، از سالها پيش بر روي خصايص موسي تكيه ميكرد.
بهنحوي كه در اول دستگيري موسي در شهريور سال50، او (موسي) را در مواجهه با تمامي
آزمايشات شكنجه و زندان، صراحتاً تضمين كرده و به ساير برادران گفته بود كه او
(موسي) از پس همه آزمايشات برخواهد آمد.
اما در مورد
اشرف، زني كه مرادف مفهومش در هيچ كجاي فرهنگ ننگآلود شاه و خميني
يافت نميشود. زني كه از آغاز همه دشتها و بيابانها و جنگلهاي انقلاب را درنورديده و براستي بهدرك محضر محرومترين تودههاي مردم در روستاها و شهرها و شهركهاي مختلف نائل آمده بود. زني كه لحظه به لحظه با انتخاب آگاهانه و آزاد خود، به هويت انقلابي و توحيدياش نقش داده و
در تمامي قامت، از تيغ برنده رنجهاي شكنجه و شلاق، زخمها داشت. با گوشي ناشنواشده بر اثر ضربه دژخيم و آثار زخم و شكنجههاي پس از انفجار، با دريائي از خلوص و ايمان انقلابي كه كمترين انگيزه تظاهرآميز و خودنمايانه به آن راه نداشت و در هر قدم ميشد اين صفا و پاكيزگي دروني را با آزمايش جديدي در گذشت و فداكاري، محك زد. از آنگونه زنان كه از آنچه كه اصطلاحاً آثار بازدارنده نابرابريهاي تاريخي نسبت به مردان ناميده ميشود، اثري با خود نداشت و چه در دوران دانشگاه و چه در درون سازمان يا زندان و چه بعد از
آن، آنقدر انديشيده و خوانده و برخورد كرده و محتواي واقعي كسب كرده بود كه ديگر
هيچ چيز نميتوانست در او كمترين تزلزلي ايجاد كند. با جامعيتي در خور ستايش كه مهارتهاي مبارزاتي و فني و حرفهاي و نظامي ويژهاي به او ميداد و قابليتهاي او در اداره امور
خانه و خانواده را نيز مضاعف مينمود: همراه با آنچنان علّو روح و سعه صدري كه ظرفيت و تحمل و طاقتي خيرهكننده به او ميبخشيد.
به راستي آنچه
شخصاً طي يك زندگي مشترك به رأيالعين از صفات ارزنده انقلابي در او ديدم، در كتابهاي مربوط به شرح احوال برجستهترين
زنان انقلابي معاصر نيز نخواندهام. در زمره انقلابيوني بود كه
درك آنها – از آنجا كه در پاكباختگي كامل هيچ اصراري به دركشدن حق و مرتبت خود از جانب ديگران ندارند- مشكل است، اما در جريان كار و زندگي، در هر قدم، احترام و خضوع آدم نسبت به آنها بيشتر جلب ميشود و تنها وقتي به درك كامل مرتبت آنها نائل ميشود كه ديگر در دسترس نيستند و پروانهوار به ديار اعلي پر كشيدهاند. همانها كه نظاره كشتارها و جنايات خميني، سختترين و رنجآورترين بخش زندگي آنهاست و در اين رابطه نزديك است كه در اقيانوس عواطف انساني خود
غرقه شده، قالب تهي كنند و يا در آتش اين اندوه بزرگ، بارها بجاي كبوتران خونينبال ميليشيا، بسوزند و خاكستر شوند و يا در گورستان، زنده زنده در كنار آنها بيارامند. اين سيماي اشرف زنان و خواهران و مادران مجاهد ماست كه گسسته از قيد و بندها و فرهنگ دوران
استثماري، وجود تاريخي جديدي را كه زن انقلابي موحد و مجاهد باشد، عرضه ميكند. زنان مجاهد در همين راستا سر بر قدوم فاطمه زهرا و مريمعذرا ميسايند.