شب عید است .میدانم
در چنین شبی معمولا همه به هم عید راتبریک
میگویند.ولی من دلم امشب چیز بیشتری میخواست.به روبوسی ها و دید بازدیدها راضی نمیشدم.با
اینکه در جشن بزرگ یاران مقاومت بودم ولی تمام شب
دلم پیش کس دیگری بود.به یاد او بودم
و از اینکه روزگار حسرت دیدار اورا
به ما تحمیل کرده است دلم خون بود.امشب بیش از هر زمان دیگری این کمبود را حس
میکردم.
جای خالی او همه جا محسوس بود و حیرت
انگیز اینکه در عین حال همه جا هم حضور هم داشت.دلم میخواست که بود تا از او تشکر میکردم
.خالصانه ترین و عمیق ترین و پاک ترین و عاشقانه ترین تشکر ها .تشکر به خاطر اینکه ایستاد و ایستادگی کرد و به ما ایستادگی
آموخت و بااستواری و ایستادگی اش ما را استوار و سرافراز کرد. سی و سه سال گذشت.سی
و سه سال از روزی که او قامت بر افراشت و به دادخواهی آزادی ربوده شده مردم ایران ،فریاد
براورد که آخوندها باید بروند. گفت که آخوندها
را باید سرنگون کرد .پادر زمین فرو کرد وجمجمه در دست گرفت .کوه ها فرو ریختند
و او بر کلام اخود ایستاد و فرونریخت.هرچه آخوندها بیشتر شقاوت کردند و خون ریختند
و تاراج کردند او بر اراده خویش استوار تر شد.هفت دولت به دریوزگی و سفلگی به یاری
آخوندها شتافتند و دشنه خونریز را بر گلوی فرزتدان ایران زمین آهخته تر کردندو وبر چوبه های دار و
تخت های شکنجه شان ، سکوت حاکم کردند ولی او باز هم بر افروخته تر و بی پروا تر پرچم
ایستادگی بر افراشت وبر عزم خویش افزود.هر سال
و هر روز را سال و روز سرنگونی اعلام کرد و بر اتش جنگ با اخوندها بیشتر دمید.
امسال هم مثل هر سال
در کنار سفره هفت سین با ما بود پیامش را مثل
همیشه مریم با خود آورد . همان حرف ساده و همیشگی ."سرنگونی". ولی علیرغم
تکراری بودنش اصلا تکرای نبود.با سرنگونی هفت سین سال پیش متفاوت بود.قوی تر و مصمم
تر و جدی تر بود .تردیدی ندارم که آخوندها را بیش از سال قبل هراسان و عصبانی کرد.حتما
با خود گفتند "نخیر اینها دست بردار نیستند .ول کن نیستند".حتما که برای آخوندها وحشت انگیز تر از سرنگونی سال پیش
بود.
بله از مسعود تشکر
میکنم . از صمیم قلب تشکر میکنم .از او .از مریم .به خاطر اینکه هستند تا بتوان در
کنار آنها باز هم به سرنگونی معتقد بود. نه تنها معتقد بود که سال به سال در این اعتقاد
راسخ تر هم شد و از تاخیر در سرنگونی و امتداد یافتن دیکتاتوری سرخورده و دلسرد نشد.
البته این یک فرایند
خلق الساعه و بی دلیل نیست.راز این استمرار فقط
وفقط در پایداری مسعود نهفته است.برای یک لحظه و فقط در عالم خیال تصور کنید
که او ،یعنی مسعود،از این اصرار و پافشاری بر سرنگونی دست بردارد. بلافاصله تاثیرات حیرت انگیز ان را در تمام پهنه ها میتوانید ببینید
.همه چیز به سرعت تغییر خواهد کرد.از وضع درونی رزیم گرفته تا فعل و انفعالات سیاسی
بین المللی . من صادقانه فکر میکنم که در هیچ
کجای دیگر کسی به سرنگونی این رژیم اعتقادی
ندارد .معدود افرادی هم که به ظاهر از سرنگونی حرف میزنند قصدشان بیشتر
بهره وری سیاسی از مشروعیت شعار سرنگونی
است تا اعتقاد جدی به سرنگونی.
مسعود عزیز. از تو
تشکر میکنیم که به ما" راه و رسم یک مبارزه شکوهمند، آرمانی، و تاریخی "را
آموختی.سی و سه سال گذشت .بسیار مدعیان نیز در این سی و سه سال آمدند و رفتند و یا
در ماندند. ولی ما با تو و در کنار تو آمدیم
.گام بر داشتیم جوانه زدیم و قد کشیدیم و .از طوفان ها گذشتیم و جنگلی شدیم از سرو
و صنوبر و افرا .جنگل سرسبز ایستادگی ملت ایران در مقابل خونریز ترین و مهیب ترین دیکتاتوری
که بر خاکش چیره گشته است.این عین پیروزی است .خود پیروزی است.و البته که حکایت آنکه
به خاطر طولانی شدن زمان سقوط دیکتاتوری ، پیروزی این مقاومت را نفی میکند، حکایتی کسی است که پشت درختی ایستاده
و جنگل را نمی بیند.
قلب قوی
دیده ای یک گلوله یا
تیری
که به خاک اندر آورد
شیری ؟
دیده ای پاره سنگ کم
وزنی
چو از مبدأش برون بپرد
دل بحر عظیم را بدرد
؛
در همه موج ها شود
نافذ ؟
ای نبوده دمی به دهر
آرام
پی هنگامه دل نا کام .
مرد ، ای بینوای راه
نشین
پاره سنگ و آن گلوله
تویی
که تو را انقلاب و
دست توهی
می کند سوی عالمی پرتاب .
گر چنین بنگری به قصه
خویش
ننگری بعد از این به
جثه خویش
وقع ننهی که هیکلت
خرد است
پیش این آسمان پهناور
چه تفاوت اگر برآری
سر
اندکی مرتفع و یا کوتاه
؟
نشود پهنی و بلندی
تو
چه تفاوت اگر بر آری
سر
اندکی مرتفع و یا کوتاه
؟
نشود پهنی و بلندی
تو
مایه عز و ارجمندی
تو
ارجمندی پس از کجا
پیداست ؟
ارجمندی ز قوت دل توست
همه زانجاست آنچه حاصل
توست
چو ترا دل بود ، به
دل بنگر
پی دشمن بسی لجاجت
کن
چو لجاجت کند ، سماجت
کن
مرد را زندگی چنین
باید .
خیز با قوت دل و امید
شب خود را بکن چو روز
سفید
خصم با هیکل و تو با
دل خویش .
ز همه جانبه مرمت کن
خانه ای را که فقر
ویران کرد .
نیما یوشیج