۱۳۹۲ آذر ۲۶, سه‌شنبه

سی و دو سال گذشت! یاد شکری همیشه با ماست

سی و دو سال گذشت! یاد شکری همیشه با ماست
16 décembre 2013, 18:10
این عکس چند روز بعد از آزادی شکری از زندان مشهد و ورود به تهران در اوائل بهمن ماه 1357 در آستانه قیام مردم، توسط یکی از رفقایی که متاسفانه نامش را نمیدانم، به احتمال زیاد در میان جمعیت تظاهرکننده در جلوی تاتر شهر تهران گرفته شده است. او در آن روز درسی فراموش ناشدنی به من داد.
اگر درست به خاطرم مانده باشد، در اوایل بهمن ماه 1357، یک شب به ما خبر دادند که فردا صبح تظاهراتی آرام بر علیه حکومت نظامی و برای دفاع از آزادیهای دمکراتیک در جلوی تاتر شهر تهران برگزار می شود. صبح لباس پوشیدیم و پیاده عازم محل شدیم. در بین راه دوستان دیگری به ما ملحق می شدند. در بین این آشنایان، دختر جوانی که در یکی از شرکتهای تجاری بزرگ کار می کرد، با لباس و آرایش خاص آن زمان توجه مرا به خود جلب کرد. به شکری گفتم این خانم با این لباس و ناخنهای لاک زده چطور میخواد در تظاهرات شرکت کند. اگر سربازان حمله کردند، با این کفشهای پاشنه بلند، چطور می تواند فرار کند؟ بهتر است به او بگویی برگردد، یا نیاید و یا لباسش را عوض کند و بعد بیاید. شکری با تعجب به من نگاه کرد و گفت: تو «پوشش اختیاری» او را زیر سئوال می بری یا واقعا نگران سرنوشت او هستی؟ با تعجب به فکر فرو رفتم و از اینکه شکری یک استدلال ظاهرا «منطقی» ولی «دو آتشه» مرا زیر سئوال برده کمی دلخور شدم. طبق معمول همیشگی در حالی که لبخندی مهربانانه بر لب داشت آهسته به من گفت: فکر کنم ذهن تو درگیر سئوال اولی است! تو جوانی و تازه از زندان بیرون آمدی. حتما دوست داری این دختر با کفش کتانی و اورکت چینی و موهای دم اسبی در این تظاهرات که تازه مسالمت آمیز هم هست شرکت کند و «شعارهای سرخ» سردهد. من به تو پیشنهاد می کنم سعی کنی مردم را همانطور که هستند ببینی و قبول کنی. البته اگر دنبال انقلاب مردم باشی. از این حرف بیشتر دلخور شدم. با خنده شروع کرد و گوشه ای از رویدادهای انقلاب کوبا و بخصوص عملیات «خلیج خوکها» را برایم تعریف کرد که وقتی انقلاب کوبا توسط مزدوران و ضد انقلابیون مسلح کوبایی از طریق «خلیج خوکها» مورد تعرض قرار گرفت، زنان و مردان انقلابی با هر لباسی که بر تن داشتند و بخصوص زنانی که شبها در بارها و رستورانها کار می کردند با همان لباس کار و بقول تو «ناخنهای لاک زده و آرایش غلیظ، و کفشهای پاشنه بلند» دوش به دوش انقلابیون تفنگ به دست گرفتند، کشته دادند و بدون نگرانی از بهم خوردن آرایش و شکسته شدن ناخنهایشان، مزدوران را به عقب راندند و ....
ساعتی بعد، که باندهای سازمانیافته مرتجع اعزامی از مراکز خاص مذهبی، در میان جمعیت انبوه تظاهر کننده، برای پایین کشیدن عکس «صمد بهرنگی»، نمایش پر فضیحتی به راه انداخته و به «امریه های» صادره از قم برای توجیه کارشان استناد می کردند، تهاجم خشمگینانه و فریادها و شعارهای همان دختر جوان در اعتراض به ظهور فاشیسم مذهبی و سیاهی که ایران را به اینجا رساند، مرا به تحسین واداشت.