تاریخ درج مقاله -1392:08:25
آخرين وسائل دفاع
وقتي سلاحت را كه براي دفاع
بود گرفته باشند، و البته وعده داده باشند و امضا هم كرده باشند كه حفاظتت را عهده
دار مي شوند، و بعد پشت كرده و زير امضاي خود زده و با زير پا گذاشتن ابتدايي ترين
مباني روابط بين انسانها، همان حفاظتي را كه وعده تأمينش را داده بودند به دشمنانت
واگذار كرده باشند، و راه را براي كشتار بي دفاعان هموار كرده باشند، و سكوت در
برابر جنايت را از حد گذرانده باشند، و بعد در برابر يك قتل عام هولناك كه طي آن
52 تن از شريفترين فرزندان ايران به شنيع ترين شيوه ها اغلب با دستهاي بسته از پشت
به شهادت رسيده باشند و هفت تن ديگرشان را به گروگان گرفته باشند، بي عملي را از
حد گذرانده باشند، ديگر در برابرت چه گزينه يي جز دست يازي به آخرين وسيله دفاعيت،
اعتصاب غذا، باقي مي ماند؟
اعتصاب غذا، تر باشد يا خشك، يك روز باشد يا ده روز يا صد روز يا بيشتر، بسيار دردناك است، بسيار هولناك است، آن كس كه اعتصاب كرده را نمي گويم، او خودش است، رنج و درد را برگزيده، او مي خواهد پيامش را برساند و مي رساند، اما بيرون از او تو هستي كه انسانها را مي بيني كه پيش چشمانت هر آنچه دارند را، جان شيرين را، در طبق اخلاص گذاشته اند. همچون شمع آب مي شوند تا پيرامونشان را از حقيقتي تلخ آگاه كنند، درد تمام وجودت را فرامي گيرد، همراه با آنها هر روز فشار تحمل مي كني. همواره دنبال راه حل هستي كه چگونه كمكشان كني، دلت مي سوزد، انسان هستي ديگر، انسان وقتي انسان ديگري را مي بيند كه روزگار به دردش آورده، آرام و قرار ندارد. اگر توانستي مي روي به آنها مي پيوندي، به هر علتي نتوانستي، غذا از گلويت پايين نمي رود، رساندن پيامشان را وظيفه مبرمت مي بيني، شب و روز نداري و تا مي تواني تلاش مي كني.
حالا اگر اين اعتصاب كنندگان نه در شهري در اروپا يا آمريكا، بلكه در يك زندان آن هم در عراق - تحت حاكميت يك باند جنايتكار مزدور آخوندها - باشند، از هر طرف در محاصره توطئه ها و اين كه هر آن هم احتمال يك حمله موشكي جنايتكارانه ديگر نيز وجود داشته باشد. اگر آدم هدف و مرامي نداشته باشد در اين جور جاها يك مرتبه دلش مي خواهد سر به بيابان بزند. ياوه هاي سگان نر و ماده يي كه زير نور ماه عوعو كنان سينه چاك مي كنند كه «ساكنان ليبرتي وادار به اعتصاب غذا شده اند» به كنار، كه چه بسا لازم باشد جداگانه به اين مقوله پرداخت، چون هر كودكي مي داند كه اين جور امور با وادار شدن و دستور و فرمان يك ثانيه اش هم عملي نيست چه رسد به هفتاد و شش روز و بيشتر. اما وقتي جدي فكر كني و شرايط را در نظر بگيري دلت خواهد خواست كه فرياد بزني كه نه، حداقل شما نه، بگذاريد من اينجا اعتصاب مي كنم، شما حداقل برويد و به امنيت خودتان مشغول شويد، شما زير تهديد هستيد، شما سالها است تحت انواع محاصره ها قرار داريد، شما ديگر دينتان را ايفا كرديد، به عهدتان وفا كرده ايد و مي كنيد، بس است، بيش از اين درد و رنج براي شما روا نيست، اكنون بگذاريد ما، در خارج كشور جاي شما را پر كنيم.
همين كه كلمه امنيت را به كار ببري، با ترم حفاظت در كنارش، درخواهي يافت كه ساكنان ليبرتي نيز هم اكنون تنها با اين سلاح است كه مي توانند به خواسته هاي حداقل خود، حداقلهاي حفاظتي و امنيتي، برسند. جز اين چگونه مي توان افكار عمومي بين المللي را عليه سگ زنجيري آخوندها، حرامزاده يي به نام مالكي بسيج كرد؟ آنگاه درميابي كه اتفاقا اين اقدام دردناك، اعتصاب غذا، يك اقدام دقيقا حفاظتي و امنيتي است، براي جلوگيري از ريخته شدن خون بيشتر.
وقتي در ميان اعتصاب غذا كنندگان، اشرف نشانان در شهرهاي مختلف اروپا و آمريكا هستي و يك بار چهره يكي از مجاهدان ليبرتي را نشان مي دهند كه به علت ضعف ناشي از اعتصاب كارش به بستري شدن كشيده، درد و رنجت بيشتر مي شود، نگاه به چهره كنار دستي ات مي كني، چهره اش بشاش است، اما مي بيني كه توان جسمي اش تحليل رفته، اگر جوان باشي و يا بنيه قوي داشته باشي، حتي به ذهنت مي زنت كه پيشنهاد بدهي، نه برويد، شما برويد من اينجا تا آخر به جاي همه تان خواهم ايستاد.
باز برمي گردي، به ليبرتي و مجاهدان راه آزادي مي انديشي، و درد و رنجي كه تحمل مي كنند، آن هم به جرم اين كه برگزيده اند تا در راه آزادي مردمشان از همه چيز خود بگذرند، آنگاه عزمت جزم تر مي شود. مي بيني نه تو تنها نيستي، يك جمع بزرگ هستي كه مي تواند آن چه را كه مي خواهد تا جايي كه امكان داشته باشد، به آنان كه بايد، تحميل كند.
در پايان، كدام انسان شريف و آزاده يي است كه از ته دل آرزو نكند كه اين همه درد و رنج و فشار ناشي از اعتصاب غذا، با برآورده شدن حداقل خواسته هاي اشرفيان در ليبرتي و اشرف نشانان در نقاط مختلف اروپا و آمريكا هرچه سريعتر پايان نيابد؟ و البته كه مبارزه در همه اشكال آن تا پيروزي محتوم توقف پذير نيست و ادامه خواهد داشت..
پاريس - 15 نوامبر 2013
اعتصاب غذا، تر باشد يا خشك، يك روز باشد يا ده روز يا صد روز يا بيشتر، بسيار دردناك است، بسيار هولناك است، آن كس كه اعتصاب كرده را نمي گويم، او خودش است، رنج و درد را برگزيده، او مي خواهد پيامش را برساند و مي رساند، اما بيرون از او تو هستي كه انسانها را مي بيني كه پيش چشمانت هر آنچه دارند را، جان شيرين را، در طبق اخلاص گذاشته اند. همچون شمع آب مي شوند تا پيرامونشان را از حقيقتي تلخ آگاه كنند، درد تمام وجودت را فرامي گيرد، همراه با آنها هر روز فشار تحمل مي كني. همواره دنبال راه حل هستي كه چگونه كمكشان كني، دلت مي سوزد، انسان هستي ديگر، انسان وقتي انسان ديگري را مي بيند كه روزگار به دردش آورده، آرام و قرار ندارد. اگر توانستي مي روي به آنها مي پيوندي، به هر علتي نتوانستي، غذا از گلويت پايين نمي رود، رساندن پيامشان را وظيفه مبرمت مي بيني، شب و روز نداري و تا مي تواني تلاش مي كني.
حالا اگر اين اعتصاب كنندگان نه در شهري در اروپا يا آمريكا، بلكه در يك زندان آن هم در عراق - تحت حاكميت يك باند جنايتكار مزدور آخوندها - باشند، از هر طرف در محاصره توطئه ها و اين كه هر آن هم احتمال يك حمله موشكي جنايتكارانه ديگر نيز وجود داشته باشد. اگر آدم هدف و مرامي نداشته باشد در اين جور جاها يك مرتبه دلش مي خواهد سر به بيابان بزند. ياوه هاي سگان نر و ماده يي كه زير نور ماه عوعو كنان سينه چاك مي كنند كه «ساكنان ليبرتي وادار به اعتصاب غذا شده اند» به كنار، كه چه بسا لازم باشد جداگانه به اين مقوله پرداخت، چون هر كودكي مي داند كه اين جور امور با وادار شدن و دستور و فرمان يك ثانيه اش هم عملي نيست چه رسد به هفتاد و شش روز و بيشتر. اما وقتي جدي فكر كني و شرايط را در نظر بگيري دلت خواهد خواست كه فرياد بزني كه نه، حداقل شما نه، بگذاريد من اينجا اعتصاب مي كنم، شما حداقل برويد و به امنيت خودتان مشغول شويد، شما زير تهديد هستيد، شما سالها است تحت انواع محاصره ها قرار داريد، شما ديگر دينتان را ايفا كرديد، به عهدتان وفا كرده ايد و مي كنيد، بس است، بيش از اين درد و رنج براي شما روا نيست، اكنون بگذاريد ما، در خارج كشور جاي شما را پر كنيم.
همين كه كلمه امنيت را به كار ببري، با ترم حفاظت در كنارش، درخواهي يافت كه ساكنان ليبرتي نيز هم اكنون تنها با اين سلاح است كه مي توانند به خواسته هاي حداقل خود، حداقلهاي حفاظتي و امنيتي، برسند. جز اين چگونه مي توان افكار عمومي بين المللي را عليه سگ زنجيري آخوندها، حرامزاده يي به نام مالكي بسيج كرد؟ آنگاه درميابي كه اتفاقا اين اقدام دردناك، اعتصاب غذا، يك اقدام دقيقا حفاظتي و امنيتي است، براي جلوگيري از ريخته شدن خون بيشتر.
وقتي در ميان اعتصاب غذا كنندگان، اشرف نشانان در شهرهاي مختلف اروپا و آمريكا هستي و يك بار چهره يكي از مجاهدان ليبرتي را نشان مي دهند كه به علت ضعف ناشي از اعتصاب كارش به بستري شدن كشيده، درد و رنجت بيشتر مي شود، نگاه به چهره كنار دستي ات مي كني، چهره اش بشاش است، اما مي بيني كه توان جسمي اش تحليل رفته، اگر جوان باشي و يا بنيه قوي داشته باشي، حتي به ذهنت مي زنت كه پيشنهاد بدهي، نه برويد، شما برويد من اينجا تا آخر به جاي همه تان خواهم ايستاد.
باز برمي گردي، به ليبرتي و مجاهدان راه آزادي مي انديشي، و درد و رنجي كه تحمل مي كنند، آن هم به جرم اين كه برگزيده اند تا در راه آزادي مردمشان از همه چيز خود بگذرند، آنگاه عزمت جزم تر مي شود. مي بيني نه تو تنها نيستي، يك جمع بزرگ هستي كه مي تواند آن چه را كه مي خواهد تا جايي كه امكان داشته باشد، به آنان كه بايد، تحميل كند.
در پايان، كدام انسان شريف و آزاده يي است كه از ته دل آرزو نكند كه اين همه درد و رنج و فشار ناشي از اعتصاب غذا، با برآورده شدن حداقل خواسته هاي اشرفيان در ليبرتي و اشرف نشانان در نقاط مختلف اروپا و آمريكا هرچه سريعتر پايان نيابد؟ و البته كه مبارزه در همه اشكال آن تا پيروزي محتوم توقف پذير نيست و ادامه خواهد داشت..
پاريس - 15 نوامبر 2013