تاریخ ایجاد در 28 مهر 1392
از
دبيران شوراي ملي مقاومت
زندان
ليبرتي
مردي
ز باد حادثه بنشست
مردي
چو برق حادثه برخاست
آن،
ننگ را گزيد و سپر ساخت
وين،
نام را ، بدون سپر خواست
شاملو
اسطوره
اشرف 40 روزه شد؛ آتش گذازاني كه خاموشي نخواهد داشت. آميزهيي از حقانيت، فدا،
صدق و قهرماني با 52 شهيدكه هنوز به خاك سپرده نشده اند و 7 گروگان در زير شكنجه.
اكنون جهان درميان سكوت فاجعه بار مسئولان و پاسخگويان اصلي، يعني آمريكا و سازمان
ملل، نظارهگر مرگ تدريجي صدها انسان زن و مرد درحال اعتصاب غذا در ليبرتي و سراسر
جهان است كه گوهر وجودشان قطره قطره ذوب ميشود. بگذار تاريخ ببيندو گواهي دهد و
خلقها با چشمان باز داوري كنند. اشرف، در قله پايداري 10ساله درمنتهاي حقانيت و
مشروعيت و با تضمين يك قرارداد 4 جانبه بينالمللي براي اقامت بدون مدت آن 100
نفر، خونبهاي كلان آزادي ايران شد.خوني راهگشا، الهام بخش و بغايت افشاگر؛
افشاگر كلان تباهيها و خيانتهاي آشكار و نهان آن هم در قرن بيست و يكم و عصر كبير
آگاهيها. والهام بخش شيفتگان آزادي و كرامت انساني درهركجاي جهان.
درشب
اول مهر، وقتي اسطوره اشرف، ديگر بار در پيام مسعود شكفت، درس درخشان زهره، همه را
تكان داد. داستان وفاي به عهد و پيمان با فداي بيكران درتك تك صحنه ها وپشت صحنههاي
حماسه و بخصوص در تصوير تكاندهنده شهادت زهره و ژيلا، به اوج رسيد. دشمن چنان سقفي
در شقاوت و دنائت زد كه نظير آن حتي در تصورها نمي گنجيد. اما اين پارادوكس وحشت
واستيصال يك رژيم بود كه در مقدم تسليم ناپذيري مجاهد اشرفي، زانو زد و
ناگزير به كثيفترين جنايت زبونانه متوسل شد. دريغ اگر هر ايراني، با هر عقيده
ومرام، به جز آل خميني و خامنهاي ،كه اين صحنهها را ببيند يا بشنود و برنشورد،
عزم انتقام، قلب و ضميرش را در ننوردد و به ايراني بودن خود با داشتن چنين فرزندان
دليرو جان بركفي غرق غرور و افتخار نشود. قهرمانان اشرفي البته دراوج سرفرازي به
خاك افتادند اما به گفته سناتور توريسلي، هرقطره خونشان در نبض هزارو هزاران
رزمنده آزادي جاري خواهد شد. دشمن حسب المعمول بزرگترين اشتباه خود را مرتكب شد
واشرف درعزم آهنين مجاهدانش براي ساختن 3،2،1، 100و 1000 اشرف ديگر تكثير و
جاودانه شد.
همزمان
با چهلمين روز، درآستان كهكشان شهيدان اشرف سرتعظيم فرود مي آورم و برخاكپاي ياران
قهرمانم بوسه ميزنم؛ از قافله سالاران و سرداران تا ديگر اعضاي شوراي رهبري
مجاهدين و از فرماندهان ارتش آزاديبخش تا 17 عضو قهرمان شوراي ملي مقاومت ايران كه
امضايشان پاي آخرين بيانيه هاي شورا دراين مقطع حساس براي هميشه خواهد درخشيد. و
افتخار مضاعفي براي شوراي ملي مقاومت كه اعضاي آن همزمان در دو جبهه كارزار
سرنگوني شركت داشتند؛ از سويي در خط مقدم نبرد آزاديبخش دراشرف و ازسوي ديگر
درسنگر شوراي ملي مقاومت و مرزبنديهاي سياسي پيكار آزادي كه شرط مكمل در نبرد
سرنگوني است. پس هزار درود بر آن 17 قهرمان عضو شوراي ملي مقاومت كه بيلان
افتخارات شورا را در خط مقدم نبرد نيز ، اين چنين سنگين و سرفراز نمودند؛ قهرمانان
شهيد زهره قائمي، گيتي گيوه چيان (كميسيون امنيت و ضد تروريسم و كميسيون تحقيقات
دفاعي و استراتژيك)، ميترا باقرزاده (كميسيون مطالعات سياسي)، ژيلا طلوع، احمد
بوستاني(كميسيون علوم و پژوهش)، نبي سيف (كميسيون مالي و تداركات )، مهندس مهدي
فتح الله نژاد (كميسيون علوم و پژوهش)، محمد رضا وشاق( كميسيون امنيت و ضد
تروريسم)، حميد باطبي( كميسيون صلح)، علي اصغر قديري (كميسيون مالي و تداركات)،
علي فيضي شبگاهي (كميسيون آموزش و پرورش و كميسيون ورزش)، مهندس بيژن ميرزايي
(كميسيون علوم و پژوهش)، ابوالقاسم رضواني(كميسيون قضايي)، قباد سعيد پور (كميسيون
تحقيقات دفاعي و استراتژيك) ، حسين مدني (كميسيون خارجه)، عليرضا خوشنويس(كميسيون
تحقيقات دفاعي و استراتژيك) و بالاخره عبدالحليم نارويي (كميسيون امور داخل كشور).
گوئيم از دل، به سلام و درود، اي يلان بدرود …
از
راد مردي تا نامردي و نامردمي يك قدم است
راستش
در ميان اوج و موج حماسه و جنگي اين چنين، كه پس از رويداد 10 شهريور، وارد
دوران جديدي شده، بغايت اكراه داشتم حتي لحظهيي از لحظات را به گفتن ، نوشتن و
پرداختن به موضوع به اصطلاح استعفاي روحاني و قصيم يا به گفته جمشيد پيمان؛ ”نگو
استعفا بگو كنارهگيري“، و نه حتي كناره گيري، شايد هم ”معارضه مبتني بر تباني“ و
يا برحسب بسياري نوشته هاي مستدل و مستند ديگر: ”تغييرجبهه، وادادگي، سقوط و خيانت
“ آنها ، بپردازم. چرا كه اولا بيانيه تفصيلي شوراي ملي مقاومت كه اينجانب
نيز يكي از امضا كنندگان آن هستم، طي40 ماده همراه با جزئيات و اسناد ضميمهاش، به
اين مسأله پرداخته است. ثانيا اعضاي شورا و ياران و پشتيبانان مقاومت طي اين مدت
در اين باره بسياري مقالات آموزنده و مستدل منتشر كرده اند كه براستي هر كدام
آموزشي براي نسل جوان و حاوي بسياري نكات جديد و تجارب انگيزاننده است. علاوه بر
اين من درنگاه جسته گريختهام به برخي مقالات و موضعگيريهاي هموطنان و ايرانيان
آزاده درسايتهاي اجتماعي برخوردم كه نشان مي دهد همه چيز به اندازه كافي عيان و
روشن است.
يك
تشكر از روحاني و قصيم اما…
برخلاف
معمول، من ميخواستم قبل از هرچيز از روحاني و قصيم از اين بابت تشكر كنم كه
خودشان پيشقدم شدند و اين نهايت لطفشان به شورا و دبيرخانه بود و الا همچون برخي
اسلافشان، زحمت اجراي ماده 9 آئين نامه داخلي را هم به گردن شورا و دبيرخانه مي
انداختند و
بعد هم حتما فصلي داشتيم
اندرباب اين اخراج وو…
اين
جاي تشكر داشت اما چرا اينطوري؟! كدام قاعده يا رسم معمول عرفي،عادي و اجتماعي، چه
رسد به مناسبات و پرنسيپهاي سياسي در يك ائتلاف و اتحاد عمل 32 ساله، اين شكل
گريختن از جمع شورا را تجويز ميكرد ؟! آيا مؤتلفان سياسي قصيم و روحاني حق
نداشتند، پس از ساليان آشنايي و نشست و برخاست و بحث و جدل با يكديگر، حرف حساب
آنها را با همه آن دعاوي بشنوند و حرفهاي خودشان را هم به آنها بگويند؟!
اول
بار وقتي از يكي از همرزمان خبراستعفاي آنها را شنيدم، گرچه برايم غير مترقبه بود،
و گرچه همزماني و همخواني آن با كر هماهنگ رژيم كوك كه با هدف نابود كردن مجاهدين
دراشرف و ليبرتي از يك سو وچنگ انداختن به آلترناتيو از سوي ديگر، صورت ميگرفت،
برايم بسيار سوال برانگيز بود. هنوز ادعانامه اي را كه برآن نام استعفانامه
گذاشتند و كيفرخواستهاي بعدي را نديده بودم. بنارا بر حسن نيت گذاشتم و باساده
انديشي به خودم گفتم طبعا هركسي مختار است استعفا بدهد و درهر مقطع زندگي به راه
خودش برود و اين بخصوص براي مجاهدين مسأله تازهيي نيست....
همچنين
به سادگي فكر مي كردم كه مخصوصا به عنوان مسئول كميسيون، كسي كه استعفا مي دهد،
همچنانكه رسم دنياي متمدن است، لابد آمده و در دبيرخانه كارش را تحويل داده و پي
كارش رفته است. اما بعد كه متون مكتوب را ديدم والباقي قضايا را
شنيدم، وقتي از شيوه قايم باشك بازي و حركات آرسن لوپني دو عضو ظاهرا بسيار هم
مبادي آداب و قانونمدار شورا و رويكرد غير صادقانه آنها به هنگام به قول خودشان،
خداحافظي با كساني كه نزديك به سه دهه با آنها نان ونمك خورده و دريك سنگر
بوده اند، مطلع شدم، تازه متوجه ساده انديشي خودم شدم. ديدن آن متن پر تفقد
استعفا، با انبوه دعاوي و قضاوتهاي از اساس غير واقعي و مطالبات نامربوط و
انتظارات يكسويه و غير منصفانه از نيرويي كه درميان آتش و خون و بحبوحه يك جنگ
تمام عياربا دشمن، بي هيچ چشمداشت، آنچه دارد را درطبق اخلاص تقديم ايشان و حتي
هركس كه با يك لبخند يا يك ژست يا يك قدم، عليه رژيم موضعي گرفته باشد مي نمايدووو…
همان نكات كه در بيانيه تفصيلي شورا آمده و من ديگر قصد تكرارش را ندارم.
خوب
اگر آنها بقول خودشان تا اين اندازه تحت فشار ”نداي اعتراض شأن و وجدان“! قرار
گرفته اند، پس چرا روپنهان كرده و از حضور درجمع شورا ابا كردند؟ اگر به گفته
خودشان سالها وبخصوص طي 4 سال اخير، اين حرفها را داشتند و صبر پيشه كرده
بودند،چطور شد ناگهان درميان چكاچاك شمشيرها، ودرست درآستانه انتخابات رژيم (10روز
قبل از انتخابات)و اوج گرفتن بحران دروني آن كه طبق معمول قيمتش را، كه همان موشك
باران ليبرتي بود، از خون مجاهدين مي گيرد و 15 روز قبل از گردهمايي سالانه مقاومت
كه بايستي بر دهان رژيم بكوبد، دست به اين كار زدند؟!
آيا
هم جبهه شدن با دشمن وكر هماهنگ شيطان سازي عليه مقاومت و هماوايي و هم خطي با
گشتاپوي آخوندها و توابان حلقه بگوش عليه جان مسئول شورا و هموار كردن جاده جنايت
عليه اشرف و ليبرتي از ”نداي وجدان“ برميخيزد؟! پس به گفته خود قصيم، اين
دقيقا يك اقدام سياسي و آگاهانه و عمدي براي تخطئه و تضعيف و تخريب تنها
جايگزين دمكراتيك بوده و مي بايستي در همين ظرف زماني مشخص هم صورت ميگرفته تا معناي
سياسي آن هرچه كاملتر شده و هدفهاي مورد نظر را تأمين نمايد! قابل توجه است كه
قصيم درصحنه هاي مشابه درگذشته، ديگران را نسبت به حساسيت شرايط و ضرورت همگامي با
مقاومت و توجه به سوء استفاده نكردن دشمن هشدار مي داده است. يك نمونه آن نصايح او
به ايرج شكري درآستانه اخراج وي از شوراست كه خطاب به او نوشت:” آقاي شكري، شما
هيچ توجه فرموده ايد … بهر دليل ، خودتان و مسائل مطلوب تان را در مركز ثقل
رويدادهاي سهمگين و بلا انتظار قرار داديد و در اين ميان …فراموش كرديد كه شورا و
مجاهدين از نزديك به دو سال پيش گرفتار چه بليه هاي طاقت فرسائي بوده – دو مورد
جنگ اخير تحميل شده و نيز واقعه تكان دهنده 17 ژوئن پارسال و ضرورت همبستگي با
كاروان جمعي و دفع خطر از قافله مقاومت ، اينها هيچ نتوانست شما را از آن
”آزردگيهاي شخصي ...“ منفك كند و دستي بالا كنيد و كمكي كنيد، يا حضوري خداقوتي به
همين مجاهدين و مسئولان بگوييد؟…-23 اكتبر 2004 - پاريس كريم قصيم ” و عجبا كه
حالا خود او نه تنها اين قبيل هشدارها را فراموش كرده ، بلكه مشخصا رويكردش را به
عنوان يك عمل سياسي دراوج توطئه هاي آشكار رژيم براي نابودي مقاومت انجام داده و
آشكارا برپيكر مقاومت خنجر ميزند. با اين وجود آيا ما بايد باور كنيم كه همزماني
اين حوادث با هم همه و همه تصادفي بوده و هيچ قرار و مدار و بده وبستاني هم دركار
نبوده و اساسا با نيت خيرخواهي! و پاسخ به ”نداي وجدان“ و تماما هم قربة اليالله
صورت گرفته؟! و هيچ كس هم حق ندارد آن را زير سوال برده و هيچگونه برداشت و قضاوت
ديگري هم داشته باشد؟(عطف به فحاشيهاي قصيم عليه ناقدينش و توصيفات رذيلانه
اي كه از امضاي بيش از 500 تن اعضاي شورا به عمل آورده است).
به
سرمناره اشتر رود و فغان برآرد
كه نهان شدستم اينجا نكنيدم آشكارا
اما
واقعيت داستان اين بار بسا ساده تر و عيان تر از اين حرفها، خود را تحميل كرد تا
آنجا كه قصيم هم دروراي آن مظلوم نمايي و پنهان شدن پشت حق فطري و آسماني استعفاء
! و عليرغم لحن پر تفقد استعفاي كذايي، تاب نياورد و دم خروس تغيير جبهة خود را
بخصوص پس از قتل عام اشرف ،درفيس بوكش و درمصاحبه با رسانههايي كه دررذالت و
شقاوت عليه مقاومت و كشتار مجاهدان اشرف فيالواقع سقف زده بودند،بيرون داد .
بوضوح معلوم شد كه بقول معروف دعوا از ابتدا ”برسر لحاف ملا“ ! بوده است.
معلوم شد كه خنجر زدن به مقاومت و لگذ زدن به آنچه او و روحاني مطابق مصوبات شورا
و امضاهاي خودشان به آن ملتزم بوده اند، از قبل و درپشت صحنه انجام شده است. كما
اينكه ”ايران ديدبان“، ارگان وزارت اطلاعات آخوندها در تاريخ 15ارديبهشت 92، زماني
كه هنوز هيچ بحث و اطلاعي از اختلاف يا استعفاي آقايان مطرح نبود، تحت عنوان
”شورايي ها و نامه سرگشاده” رد ديگري از اين دم خروس را بيرون داد و با اشاره به
موضعگيري مسعود رجوي در رابطه با سران رژيم و نيز نامه سرگشاده تواب تشنه به خون،
ايرج مصداقي؛ مدعي مسأله داري شديد شوراييها در اين رابطه شد. در حاليكه چنين
مسائلي در مورد هيچ يك از اعضاي شورا واقعيت نداشته و همانطور كه در بيانيه تفصيلي
شورا آمده ” تنها دليل طرح چنين موضوعي در ارگان وزارت، مي تواند اطلاع پيشاپيش از
”مساله“ يا استعفانامه يي در تقدير باشد كه چند هفته بعد با غافلگيركردن عمدي شورا
علني گرديد… سوال اين است كه ديدبان اطلاعات رژيم از چه طريق و از چه كانالي از
نارضايتي قصيم و روحاني از”پيامهاي (نصيحت و انذار !) آقاي رجوي خطاب به سران غالب
و مغلوب رژيم ولايت فقيه!“ مطلع شده است؟ …“.
شرط و
مبناي كارزار سرنگوني
اين
نكته بديهي را همه اعضاي مقاومت ميدانند كه دركارزار سرنگوني، كه شورا طبق ماده
اول اساسنامه اش ”براي سرنگوني رژيم خميني و استقرار دولت موقت“ تشكيل شده است،
نيروي جنگنده ضد رژيم نقش بنيادين و مبنايي دارد و شورا به مثابه آلترناتيو و چتر
سياسي مقاومت، نقش شرط كفايت كننده را ايفا ميكند. اما اين شرط و مبنا لازم و ملزوم
يكديگراند و روشن است هرگونه ضديت با اين مبنا يا آن شرط، به سرعت به خروج از جبهه
خلق، خزيدن به جبهه دشمن و خيانت و دنائت منتهي ميشود.
مهدي
سامع در يادداشت خود درهمين رابطه با عنوان: ”يك استعفا و چند توضيح“ نوشت: ”سياست
درهم شکستن تشکيلات مقاومت و زدن سَر آن، سياست رژيم و نهادهاي اطلاعاتي آن است.
براي رژيم اين يک پروژه حياتي است. هر کسي با هر ادعايي در اين راه به طور نظري و
عملي گام بردارد، در خدمت رژيم و عليه مبارزه و قيام مردم ايران براي آزادي قرار
دارد“.
در
قطعنامه 8 مهر 1376 شوراي ملي مقاومت كه روحاني و قصيم هردو از امضا كنندگان آن
هستندآمده است:
”ضديت
با اين شورا و تضعيف و تخطئه آن در برابر ديكتاتوري مذهبي و تروريستي به هر عنوان
و بهانه يي كه باشد، در نهايت حاصلي جز ادامهٌ حيات رژيم ارتجاعي نخواهد داشت.
اعضاي شورا كماكان بر التزام خود در قبال برنامهٌ شورا و دولت موقت و كليهٌ طرحها
و مصوبات شورا تاكيد ميورزند و در آينده نيز مانند گذشته با گامهاي استوار و با
پرداخت گزافترين بهاي خونين در مسير آزادي و برقراري حاكميت ملت ايران به پيش
خواهند رفت؛.
تبار
خيانت و سقوط شتابان …
در
حالي كه اسطوره اشرف، و اراده تسليم ناپذير مجاهد خلق، دنيايي را به لرزه درآورده
،از ديدن ادعانامه قصيم وروحاني و وادادگي مفرط و چنگ و دندان نشان دادنهاي شتابان
قصيم عليه مقاومت، به راستي مشمئز شدم. بخصوص وقتي وارونه گوئيهاي سخيف او از قماش
كوبلرو باتلر را در رابطه با شاهكار پايداري مجاهدان اشرفي و جبهه عظيم ياران و
پشتيبانان مقاومت در سراسر جهان ديدم، و سقوط شتابان آن دو از جايگاه عضويت
در مقاومتي سرفراز و بي همتا در دنياي معاصر، كه شأن و عظمتش چشم جهانيان را خيره
كرده، تا فرو افتادن درچنين حضيضي از شناعت و خيانت و پس ماندگي! اين بود كه بي
اختيار قلم برداشتم تا چند كلام از حرفهايم را بنويسم. درهمين حال خاطراتي مثل برق
وباد از ذهنم گذشت. داستانهاي درون و بيرون شورا. انواع پشتك و وارو زدنها از همين
جنس و از همين سنخ و خط سير محتوم آنها. از لغزخواني عليه شورا و بالاخص مجاهدين و
اين كه ”چه ها و چه ها و كذا و كذا“ هستند تا پادويي اطلاعات آخوندي....
احساس
كردم انگار تاريخ در رابطه با اين آقايان بار ديگر درحال تكرار است و به ياد امثال
پرويز نيكخواه و محمود جعفريان و كورش لاشايي افتادم. با اين تفاوت كه نيكخواه
ولاشايي بعد از دستگيري و مقداري شكنجه تسليم شده و به كشفيات آن چناني كه
اعليحضرت همايوني و انقلاب سفيدشان مظهر وطنپرستي هستند، راه بردند. اما مدعيان
هم جنس و هم سنخ ، بدون اندك فشار، به ”وطنپرستي“آخوندها و رژيم ولايت فقيه راه
بردند و درانتخاب نهايي بين مقاومت و آزادي از يكسو و تسليم و ارتجاع از سوي ديگر،
در عمل و يا حتي در نظر نيز فرياد ”البته خميني“ سر دادند.
عجبا
كه از قرار معلوم، حالا قصيم و روحاني در كنار ارتجاع و استعمار و آيت الله
بي.بي.سي و توابان حقيرو تشنه به خون ، راهي را كه برخي چند ساله طي كردند، چند
روزه طي ميكنند؛ ”اين طفل يك شبه ره صدساله مي رود“. با خودم مي گفتم حيف
از آن همه لطف و عنايت شورا به اينها كه فيالواقع شايسته اش نبودند و دوباره حرف
خودم را پس مي گرفتم كه البته ازشورا همان رفتار شايسته بود.
وقتي
متن استعفا نامه قصيم وروحاني و برخي پيشنهادهاي ”گشايش“ آقايان را ميخواندم،آنچنان
كه گويي كشف مهم و تازهيي كرده اند ويا كس وكساني درشورا هستند كه في نفسه
با اين قبيل پيشنهادات – درصورتي كه واقعي و پراتيك و نه فانتزي _ باشد، مخالفتي
دارند، ياد يك ترجيع بند هميشگي در آن سالهاي اول ، در داخل شورا افتادم. داستان
اين بود كه يكي از همين هم مسلكان ، لاينقطع خواهان”گشاد” كردن شورا بود!
از
آنجا كه شورا از ورود همه نيروهاي جبهه خلق استقبال مي كرد و اين براي همه روشن
بود، مگر اينكه آنها خودشان به هردليل نخواهند يا التزامات شورايي را نپسندند،
هرچه مي پرسيديم منظور چيست و شورا را براي چه كسان ديگري ميخواهيد ”گشاد“ كنيد،
اسم و رسمي گفته نمي شد و فقط به اشاره به ”نيروهاي ايراني“ موهومي اكتفا مي
شد كه بايد آنها را بياوريم! اين موضوع آنقدر در داخل شورا پيگيري شد و مورد
بحث و فحص قرار گرفت تا دست آخر پي برديم كه منظور مهرههاي شناخته شده ارتجاعي-
استعماري هستند . اكنون در ليست مطالبات قصيم وروحاني همان فصل مشترك ديده ميشود
؛ همان داستان ”گشادكردن“ و ”نيروهاي ايراني“ بي نام و نشان. بعد با خودم گفتم
نكند كه همين نوستالژي ديرينه”نداي اعتراض شأن ووجدان“ آقايان را اينطور به جوش
آورده و به تبار ننگين خيانت راه برده است!
سه
دهه پيش نيز از همينجا شروع شد. در قدمهاي بعد به لجن پراكني عليه شورا و مخصوصا
مجاهدين در رسانه هاي رژيم و بقاياي سلطنت به موازات دفاع از مذاكره جويي با
همين رژيم راه برد. فراتر از اين، به سوداي ميهن پرستي از جنس دارو ودسته شيخ، و
جستجوي عناصر ملي –مردمي! دروزارت اطلاعات آخوندي رسيد و نهايتاً به اين كه
”آخوندها از مجاهدين وطنپرستتر هستند“. قبح پادويي براي گشتاپوي آخوندي و همكاري
تنگاتنگ با مأموران مربوطه فرو ريخت كه البته با آميزه اي از لومپنيسم مشمئزكننده
همراه بود .
اين
گونه رويكردها ، كاملا قانونمند است و چندان جاي تعجب ندارد. مگر مي شود به مقاومت
انقلابي و خونفشان پشت كرد اما نسبت به خلق و تاريخ و انقلاب راستگو و وفادار باقي
ماند؟ مگر مي توان از مقاومت بريد اما ميان دو قطب انقلاب و ارتجاع ضد بشري ساكت و
بي تفاوت در ”ميانه“ راه، باقي ماند؟
شايد
قصيم و روحاني هرگز نفهميدند كه اين شورا چگونه درميان آتش و خون برپا شده و قوام
گرفته است و بسا كه همين مسأله موجبي در قدرنشناسي و نمك به حرامي و توهمات آقايان
باشد كه در رويكردها و دعاويشان به وفور ديده مي شود. آيا بواقع ميدانند كه شوراي
ملي مقاومت كه در30 تير 60 درميان درگيريهاي خونين نظامي درتهران توسط مسعود رجوي
بنا نهاده شد، بلافاصله با چه بهاي سنگيني، درخارج و داخل و در سطح بينالمللي
معرفي و شناخته شد؟ برپايه چه تلاش و مايه گذاريهاي بي دريغي درزمستان سال 60
اولين اجلاسيه خود را بعد از 19 بهمن برگزار كرد؟ آيا واقعا فهميده اند كه شورا چه
روزها و چه گردنههاي سختي را پشت سرگذاشت و نهايتا از دل چه تندبادها و جنگهاي
سياسي عبوركرد؟
پشت
پرده دعاوي بي هزينه چيست؟
1.
همانطور كه همه اعضا و پشتيبانان خانواده بزرگ مقاومت ميدانند، طي ساليان گذشته،
قصيم و روحاني بسا فراتر از وزن ومايه سياسي خود توسط مجاهدين، درنشريه مجاهد،
درنشريه اتحاديه دانشجويان و درسيماي آزادي، درملأ سياسي مقاومت و درميان نيروهاي
اجتماعي آن معرفي شده اند و همه امكانات رسانه اي به اتمّ وجه، دراختيارشان
قرارگرفته است. در جلسات شورا نيز ، اعم از اجلاسيه هاي عادي يا فوق العاده
و مياندوره اي، همواره از فرصت ومجال سخن گفتن و ارائه نقطه نظرات خود حداكثر
استفاده را ميكردند. ديگر اعضاي شورا از جمله مجاهدين هم، با خويشتنداري و يا حتي
با ازخود گذشتگي، براي آنها ميدان باز مي كردند. در جلسات شورا در عراق نيز من
بارها شاهد بوده ام كه حوصله حضار از ميداني كه مسئول شورا براي حرفهاي قصيم باز
مي كرد، سر ميرفت. گواهي مي دهم كه مسئول شورا در هيچ پهنه و در هيچ صحنه اي نبود
كه مشوق حضور و فعاليت آنان نباشد .
2. در
رابطه با خطوط، سياستها، تحليلها، تحولات منطقه و وضعيت مقاومت درعراق (دراشرف و
ليبرتي)، همچنين در رابطه با ”جبهه غربي“ پشتيبان مقاومت- بقول قصيم- كه براساس
مواضع و گفته هاي قبلي خود آقايان، يكي از شاهكارهاي خانم رجوي بوده و نيز در
رابطه با كارزار بين المللي رئيس جمهوربرگزيده مقاومت، طبق گزارشهاي دبيرخانه
آقايان همواره درنخستين فرصت، دراجلاس شورا يا قبل از آن توسط دبيرارشد و معاون
دبيرخانه يا توسط ديگر مسئولان امر، در جريان قرار ميگرفته اند با اعتمادي كه
اكنون پُر واضح است كه شايستگي آن را نداشتند.
3.
بنابراين جاي سوال و شگفتي است كه طلبكاري هاي آنها واقعا براي چيست؟ اگر اندك
وجدان و صداقتي در كار بود ابتدا بايد خود را مخاطب سوالها و مطالبات كنوني خود
قرار مي دادند. مثلا در مورد ”جبهه همبستگي ملي براي سرنگوني استبداد مذهبي“
بايستي به عنوان مسئول كميسيون بيلان كار و تلاش خود را ارائه مي دادند. اگر فيالواقع
نيروهايي را سراغ داشتندكه ميتوانستند آنها را با شيوه هاي مورد ادعاي خودشان به
پاي تشكيل جبهه بكشانند، چرا نكردند و چه كسي مانع بوده است؟ اما آنان به گونهيي
شگفت انگيز، درهيچكدام از اين موارد، عليرغم فخر فروختن به اينكه مسئول كميسيون
بوده اند، زير بار هيچ گونه مسئوليت و پاسخگويي نمي روند . انگار شورا تشكيل شده
كه دريايي خون بدهد و همين را كم داشته كه يكي بيايد و تخمهاي دوزرده يي از ايده و
فرمان بگذارد و بقيه هم گوش به فرمان باشند و خود را با آن تنظيم كنند. در اين
منطق دمكراتيك! بنظر مي رسد كه علت همه گرفتاريها و مشكلات مجاهدين خلق و چريكهاي
فدايي خلق از همان دهه 40 نيز پيدانكردن و ارج نگذاشتن به همين تخم دوزرده راهنما
و راهگشا باشد!
5. تا
آنجا كه من در ساليان گذشته از نزديك شاهد و شنونده و گاه مخاطب مستقيم بودم، عمده
مواردي كه آقايان آنها را اكنون علَم كرده اند، چيزهايي است كه بارها و بارها
مراتب قدرداني وتحسين و ستايش خود را نسبت به عملكرد شورا و مجاهدين در اين خصوص
بيان مي كردند. از جبهه همبستگي تا مناسبات دروني و شيوه ”بحث و اقناع” درشورا، تا
ديناميزم وسرعت عمل بينظير درتصميم گيريها و موضعگيريهاي سياسي و صدور بيانيه هاي
اطلاعاتي، امنيتي و بينالمللي و مشخصا مديريت و هدايت شايسته امور شورا و
مقاومت آن هم در پراكندگي جغرافيايي و شرايط بسيار خطير و حساس...
اظهارات
آنها در جلسات شورا ، مقالات و سخنرانيها، نشستهاي دبيرخانه و كميسيونها گواه همين
حقيقت است.
طبعا
بحث در اين نيست كه كسي بخواهد يا بتواند كمي وكاستي يا نقص واشكال در كارهاي ما
را انكار كند . اما اين آقايان بهتر از هر كس به اظهارات و مواضع گذشته خود
واقفند. كما اين كه در متن ادعانامه هم ، از شورا و اين ائتلاف ديرپاي سياسي
به عنوان ”جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاکم
بر ايران“ ياد كرده اند. سوال من اين است كه بالاخره ما كدام را باور كنيم؟ حرفها
و مواضع قبلي و ساليانشان ؟! يا حرفها و مواضع كنوني؟ كدام را؟!
6.
اين كه اين ائتلاف«جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد
مذهبي حاکم بر ايران بوده »، تنها گفته روحاني و قصيم نيست، اين حرف، با بيانهايي
جامعتر و قوي تر، ايمان و باوري است كه امروزه در سراسر دنيا از زبان طيفي از
برجسته ترين شخصيتهاي سياسي، پارلماني، قضات، حقوقدانان، دانشمندان و هنرمندان
درباره مقاومت ايران شنيده ميشود. كساني كه از شأن و اعتبار اين مقاومت و
تأثيرگذاري آن بركل منطقه صحبت مي كنند. كساني كه بر نقش آرماني اشرف و
ايستادگي مجاهدين و تأثيرگذاري آن دربهار عرب انگشت ميگذارند و از اين آلترناتيو
و خانم رجوي، به عنوان اميد و الهام دهنده و پيشتاز ترقيخواهي ، دموكراسي، جدايي
دين ازدولت وآرمانخواهي درجهان معاصر ياد ميكنند...
در
اين جا سوال اين است كه با همة اين احوال، باز هم اگر اندك صداقت و وجداني در كار
بوده باشد، آقايان دنبال چه ميگردند؟ و آن هدف و مقصدعاليتر كه نقشه مسيرشان را
به سمت آن توجيه كرده اند، چيست و دركجاست؟
براستي
در پشت دعاوي بي مقدار و بي هزينه چه چيز را پنهان مي كنند؟
7-دست
آخر هم كشف كرده اند كه در 5 كشتار در اشرف و ليبرتي و مخصوصا در اعدامهاي دسته
جمعي اشرف در 10 شهريور، تقصير خود مجاهدين و رهبري آنها بوده است كه به موقع عراق
را ترك نكرده اند(بخوانيد تسليم نشده اند). البته دلسوزي مفت و بي هزينه براي ”
ايرانيان پناهنده“ در اشرف و ليبرتي در عين جاده صاف كردن براي كشتار آنها با
انداختن تقصيرات به گردن خودشان ادامه دارد. اين هم كه در فرهنگ جديدقصيم مجاهدان
اشرف و ليبرتي به ”ايرانيان پناهنده“ تغيير عنوان و تغيير هويت داده شده اند، لابد
به قول اخانيد از باب ”تقيه“ است !.اما بعد…
-گويا
كه كشف جديدي كرده باشد، ميگويد بعد از رفتن آمريكاييها اشرف و ليبرتي ديگر امن
نيست و راه حل كشور ثالث است. البته اين را ميگويد تا بلافاصله برهمان سياق باتلر
و كوبلر مجاهدين را مقصرنرفتن به كشور ثالث معرفي كند. يعني امداد رساني به جلاد
و خونخواهي از قرباني با چنگ زدن به چهره آلترناتيو و تخطئه مقاومت و نيروي جنگندهاش
در اشرف و ليبرتي به اسم ”نداي وجدان“ و ادعاي ”خيرانديشي براي شورا و مجاهدين“ ؟!
قرآن
كنند حرز و امام مبين كشند ياسين كنند ورد و
به طاها كشند تيغ
به
راستي آيا قصيم از كارزار گسترده و چند سالهيي كه تماميت مقاومت درگير آن
بوده، بي خبر است؟
آيا
بارها و بارها وحتي قبل از پشتيبانان مقاومت و هواداران مجاهدين درجريان قرار
نگرفته كه ما 14 طرح شامل طرحهاي متعدد براي رفتن مجاهدين ازعراق با قبول
همه هزينه ها به حكومت عراق و تمام طرفهاي بينالمللي ارائه داديم؟ آيا نميداند
كه مجاهدين از همان روز اول گفته اند اگر نميخواهيد ما درعراق باشيم، همين حالا
هواپيما بياوريد و همه را منتقل كنيد؟ آيا براستي مدعي نمي داند و نشنيده است كه
خواست رژيم و ديكته ودستورش به ايادي مربوطه در عراق، انتقال مجاهدين به كشورهاي
ديگر نيست، بلكه تسليم شدن يا نابود كردن آنهاست؟ آيا نمي داند كه رژيم چگونه با
تطميع و تهديد كشورها را از پذيرش مجاهدين برحذر مي دارد؟ آيا امر پوشيده اي است
كه دعوا بر سر حفظ شرف مقاومت وبرسر اراده تسليم ناپذير فرزندان رشيد ايران و
پيشتازان آزادي ايران زمين است ؟
از
آنجا كه پاسخ اين سوالات مثل روز روشن است پس بار ديگر بايد به پشت پردة دعاوي
سخيف وبي هزينه نگريست. به همان خيانت و شقاوت و شناعتي كه در بيانيه هاي شورا بر
آن انگشت گذاشته شده است. راستي به چه قيمتي اين طور بي دنده وترمز به وادي
تكراركدهاي شناخته شده وزارت و توابان همدست جلاد براي دم تيغ دادن قرباني افتاده
اند؟
مقاومت،
يا تسليم؟
چكيده
و نتيجه همه ادعاها سرانجام اين است كه: تعادل و توازن قوا تغيير كرده، حتي خواسته
هاي بحق و مشروع و قانوني را هم بايد كنار گذاشت. همه چيز شكست خورده است. از
حمايت مردمي در عراق و ايران هم كه خبري نيست. كشورهاي ديگري هم نقد نيست، پس مي
ماند اينكه شما اراده تسليم نداريد. ضمنا يادتان باشد كه يك بار هم ما را
به پنل نبرديد!
از
هجو و هزل كه بگذريم، 32 سال پس از سرفصل30 خرداد، كه مبارزه انقلابي براي سرنگوني
رژيم ضد بشري ولايت فقيه، گريز ناپذير و ضروري شد، نياز به يادآوري نيست كه هدف از
تشكيل شوراي ملي مقاومت ايران، همچنان كه هدف از تأسيس ارتش آزاديبخش ملي ، مقاومت
به هر قيمت براي سرنگوني رژيم ولايت فقيه و آزادي و حاكميت مردم ايران بوده است.
به
كساني كه اين سنگ بنا و بناي 32ساله مقاومت بر اين مبنا را ناديده مي گيرند، هرچند
كه روزگاري عضو شوراي ملي مقاومت بوده اند، در خوش بينانه ترين و محترمانه ترين
تعبير بايد گفت «صحت خواب»!
1000
اشرف ديگر مي سازيم!
با
تعظيم مجدد در برابر قهرمانان اسطوره اشرف، درچهلمين روز اين رويداد عظيم كه دشمن
بيش از هركس به اهميت آن به عنوان بزرگترين عمليات اعتراف كرده است ، بايديادآوري
كرد كه آن جنايت زبونانه عليه افراد محصور و بي دفاع و بي سلاح نوعي شبيخون بود كه
بلحاظ نظامي نيازمند هيچ تخصصي جز آدمكشي حرفه يي نيست. همچنانكه وقتي آن فاشيست
نروژي يك نفره بر روي افرادي هم كه در محاصره نبودند رگبار گشود بيش از 70 نفر را
كشت و شماري را هم مجروح كرد.
پس
چرا رژيم براي آنچه از طريق حكومت عراق در اشرف انجام داده چنين اهميتي قائل
است؟ راستي چرا؟!
پاسخ
اين سوال را با نقل چند فراز از سخنان روشنگر خانم رجوي در كنفرانس بينالمللي
ژنو، كه پس از شهادت 52 مجاهد اشرفي ايراد شده، ميآورم:
خانم
رجوي درسخنان روشنگر خود در كنفرانس بين المللي در ژنو در اين باره پس از جانكاه
خواندن شهادت تك تك عزيزانش در اشرف گفت ” اين حماسه،… از طرف ديگر، جايگاه مقاومت
و ارتش آزادي مردم ايران را برجسته مي کند که يگانه هماورد رژيم ولايت فقيه و
تهديد اصلي موجوديت آن است”.
رئيس
جمهور برگزيده مقاومت، با اشاره به اظهارات بالاترين مقامات رژيم مبني براين كه
قتل عام اشرف را بسا بزرگتر از عمليات مقابله با پيشروي ارتش آزاديبخش درفروغ
جاويدان دانسته و حتي آن را حائز اهميت راهبردي دركل منطقه دانسته اند ، پرسيد
راستي چرا؟ « چرا حمله به 100 مجاهد بي سلاح و بي دفاع که در حالت بازداشت خانگي
هستند، چنين اهميت استراتژيکي دارد؟ حقيقت اين است که دشمن در تنگناي بحران
سرنگوني، مجبور شد به روشن ترين وجه، جايگاه مجاهدين و مؤسسان چهارم ارتش آزادي
مردم ايران را بيان کند…ارتش آزادي از روز اول، تهديد موجوديت حکومت آخوندها بوده
و هست… مسعود گفته بود که آن چه در اشرف و ليبرتي جريان دارد، عين کارزار سرنگوني
است و آخوندها و پاسدارانشان اين را بيش از هرکس احساس و اثبات و اذعان کردند.…».
راستي
آن سلاح خطرناك مجاهدين كه رژيم تا اين اندازه از آن وحشت دارد و حتي ميگويد
اينها(مجاهدين) ويروسهاي كشندهيي هستند كه بايد از مرزها هرچه بيشتر دورشان
كرد(نقل از كيهان ولي فقيه) چيست؟ اين همان اراده تسليم ناپذير است كه
درهركجا وبه هر قيمت خود را تكثير مي كند، راه باز مي كندو به پيش مي رود .. اين
پيام كهكشان زهره و اسطوره اشرف است. آري، مي توان و بايد 1 ، 2 ، 3، 100 و
1000 اشرف ديگر ساخت.