Wednesday, October 16, 2013
شعری برای کرکس ها و کلاغ های پیر - زری اصفهانی
آهای کلاغ های پیر وگر
کلاغ های بیمار
که با قار قارهای بی حاصلتان
برشاخه های بی برگ
فریاد می کنید
ضجه هایتان
فقط برگهای مرده را تکان میدهد
گرد آمده اید
دسته دسته چون قاریان برسر گورها
کلمات را می جوید
مثل تکه های احشاءجسدهای مرده
ومثل ساس ها
که خون می بلعند
درنیمه شب های ساکت دراز
آهای کرکس ها
که دسته دسته برفراز اجساد مردگان می چرخید
قار قار قار
بیائید
اینجا جنازه تازه ای افتاده است
وخون های دلمه بسته بسیار
; سر میرسند
با قبا هایی از پر پرندگان مرده
با لا پوشی گرم از پوست آهوان به خون غلتیده
درکنار تابوت ها
مرثیه میخوانند
درچهره های خیس شان
درزیر اشک های د روغین
قهقهه ها را پنهان میکنند
قار قار قار
جمع شوید
برسرجنازه ای دیگر
دستهای هم را بفشارید
به هم تبریک بگوئید
و تکه تکه تکه
فرو خورید
کلمات خون آلوده را
واحشاء فرو مرده را
ببلعید جملات را
کلمات کین توز را
چون دشنه هایی که از جگرگاه ها بیرون کشیده اند
وپاک کنید با زبانتان
وآب دهانتان
خنجرهای فرو رفته
دراعماق قلب های شهید ان را
زوزه کشان باز سر میرسند
سرخوش از مرگ آهوان جوان
بو کشان می رسند
پوزه به پوزه هم می مالند
و با لبخندی کریه
پنجه های چسبناک آغشته به خونهای دلمه بسته را
می لیسند
و آغاز میکنند مرثیه های دروغین را
سرنوشتی جز این نداشتید
زیرا که درقلب های تاریکتان
ذره ای عشق نبود
نه، دیگر راهی برایتان نیست
به جز بلعیدن خون کشته شدگان
به جز لیسیدن دشنه های خون چکان
به جز بوسیدن پای قاتلان
!آی کلاغان پیر گر
قارقار قار
جنازه دیگری افتاده است
با خون دلمه بسته بسیار
همدیگر را خبر کنید