سعید
ماسوری هم بندم هست . چه در زندان اوین بند های 209 و350 وچه در زندان رجایی شهر
بند های 4 سالن ده وسپس سالن دوازده . برایش شعر سرودم و به احترام ویادش بارها گریسته
ام . انسانی به غایت با شرف ، فهمیده ، بزرگ ، بی ادعا ، با سواد ، دلسوز ،
ورزشکار ، با روانی سالم ومتعادل ، پزشکی خوانده است . زبان های انگلیسی و اسپانیولی
را به خوبی میداند ودر همان زندان برای بسیاری مطالب علمی وآموزشی می نویسد .
فوتبال خیلی خوب بازی میکند مثل صالح کهندل ، که اگر این دو نفر دریک تیم کنار هم
باشند در مسابقه گل کوچیک ، و یک یار خوب هم در جلوی دروازه داشته باشند ، تقریبا
هر تیمی را در زندان می برند . در چند سال زندان به ندرت عصبانیتش را دیدم .
برنفسش کنترل عجیبی دارد و آماده هر خدمتی است . از نظافت بند تا تقسیم غذا . بیشتر
زمان ها در حال مطالعه و خود آموزی ، انگار نه انگار که در زندان است . مثل شاد
روان علی صارمی دوست بزرگ دیگری که در زندان او را دیدم وکم کم شناختم . چیزی که
سعید نوشته کمترین حرف ها و عمل های اوست . مدت ها در زیر حکم اعدام بود وحتا با
شجاعت تمام دو بار من شاهد بودم که برای زندان بانها نوشت پس چرا حکم مرا اجرا نمیکنید
. شبیه او در دنیای امروز ما بسیار اندک هستند . کسانی که همه وجودشان را وقف
انسانیت وبهتر کردن دنیای ما قرار داده اند . سعید آموزگار بزرگی برای همه زندانیانی
است که او را دیده یا شنیده اند . با دیدن این انسان ها در چنین شرایطوحشتناک
زندان های امنیتی ، زندان ومرگ برای تکامل انسانیت بی معنا می شود.