۱۳۹۵ بهمن ۳۰, شنبه

آیا انقلاب ضد سلطنتی 1357 اشتباه بود ؟ بخش دوم

Javdanehha       جاودانه ها


از ياددشت هاي خانم زری اصفهانی

 دربخش اول این مطلب  که دراین لینک میتوانید بخوانید ، گفتم که گروهی از روشنفکران جوان و همچنین روشنفکران پیر پشیمان از انقلاب مرتب سخن از این میگویند که ایران درزمان شاه ، ایرانی مدرن ، پیشرفته و خود کفا" شده بود . ایران درمیان کشورهای خاورمیانه قدرت اول بود و چنین چیزهایی . و همانطور که در قسمت اول هم گفتم ، عکس هایی هم همیشه ضمیمه این نوشته هاست که دانشگاه ها ، دختران بدون حجاب و  دختران شایسته ، مجله های جوانان و بانوان و زن روز با عکس های هنرپیشه های زیبا برروی جلد هایشان ، سینما ها و بلوارها و خیابان های بالای شهر تهران را نشان میدهند .
و اما درواقعیت آیا این ادعا ها درست اند ؟ 
  از گفته های دکتر مصدق "چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور این مبارزه ملٌی را آنقدر دنبال می‌کنند تا به نتیجه برسد. اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان برما مسط باشند و رشته‌ای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سو که می‌خواهند بکشند مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد و مسلم است که ملٌت ایران با آن سوابق درخشان تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هرگز زیر بار این ننگ نمی‌رود"
ایران درزمان دکتر مصدق  کشوری بود که درخاورمیانه از نظر دموکراسی اول بود . ده ها روزنامه آزاد وجود داشت . حزب کمونیست آزادانه فعالیت میکرد ، احزاب ملی وجود داشتند و درکنارش  مردم هم در زندگی شخصی ، درانتخاب لباس و مذهب و بقیه مسایل فردیشان آزاد بودند . بالاتر از همه آزادیهای سیاسی داشتند . میتوانستنذ در تظاهرات  شرکت کنند ، درهرحزبی که بخواهند عضو شوند ویا حزب تاسیس کنند . زندانیان سیاسی اگر هم بودند تعدادشان اندک بود . درضمن اینکه یک نهضت ملی وجود داشت که برای استقلال کشور از قدرتهای بیگانه برای ملی کردن صنایع نفت و دیگر ثروت های ملی که دراختیار کمپانیهای خارجی بود تلاش میکرد ، باعث اتحاد مردم حول یک محور شده بود . واین حرکت عظیم سیاسی مردم را آموزش سیاسی میداد . اکثر رهبران نهضت ملی افرادی تحصیلکرده و آشنا به زبان های فرانسه و انگلیسی بودند . تمدن غرب را دیده بودند و الگوهای دموکراسی غربی ر ا مد نظر داشتند .  آنها  سکولار بودند و به هیچ عنوان بدخالت مذهب در قوانین جامعه باور نداشتند. .
بیشک اگر دکتر مصدق راهی را که شروع کرده بود میتوانست ادامه دهد و کودتای ضد ملی 28 مرداد نبود ،ایران بواقع توانسته بود هم کشوری مستقل و هم مرفه باشد . میگویند که تز اقتصادی دکتر مصدق ،  اقتصاد بدون نفت بود . یعنی رشد کشاورزی و صنعت ملی ، یعنی تکیه به تولیدات داخلی و کمتر کردن وارادات ، یعنی یک کشور بواقع مستقل.
اما بعد از کودتای 28 مرداد ، دیگر ایران از مسیر استقلال خارج شد . صنایع ایران درمجموع صنایع مونتاژ بودند . اتومبیل پیکانی که شاه به آن بسیار می بالید و زمانی هم گفته بود که روزی برسد که هرایرانی  یک پیکان داشته باشد! اتومبیلی مونتاژ شده بود . موتور و قسمت های اصلی این خود رو از خارج وارد میشد . حتی مهندسین خارجی در کارخانه های پیکان کارمیکردند و فقط قطعاتی از آن درایران ساخته میشد . این صنعت متعلق به ایرانی ها نبود . و منافع اصلی اش به جیب کمپانی ها خارجی میرفت . همچنین ماشین پژو که دراصل فرانسوی بود . . با انقلاب سپید که رونوشتی از انقلابات رفرمیستی کشورهای آمریکای لاتین و بدستور مستقیم حزب دموکرات درایران و به اسم انقلاب سپید شاه درایران انجام شد ظاهرا دست ارباب ها از روستاها کوتاه شد و ظاهرا زمین های ارباب ها دربین دهقانان تقسیم شد ولی درعمل کشاورزی ایران ورشکسته شد . قطعات کوچک زمین هایی بدون بذر و بدون آب و بدون کود شیمیایی ، گاو د اریها  و مرغداریها بدون دامپزشک و دیگر امکانات بسرعت از بین رفتند . روستائیان فقیر ده را رها کرده به شهر ها هجوم بردند . جمعیت شهرها بسرعت افزایش یافت . بیکاری پنهان گسترده تر شد
ایران مدرنی درزمان شاه بوجود نیامد . بلکه بقول خیلی ها ایران یک ایالت از آمریکا شده بود بدون اینکه زندگی مردم شبیه آمریکایی ها باشد /.. تنها شیرخشکی که صبح ها درمدرسه به کودکان میدادند آمریکایی بود . همان شیرخشکی که درکشورهای آمریکای لاتین و زیر سلطه آمریکا به کودکان میدادند  و متخصصین آمریکایی دراکثر کارخانه ها و مشاوران نظامی و سیاسی  آمریکا در  همه شهرهای ایران  ، نشانه هایی از این واقعیت بودند که ایران  پنجاه ویکمین ایالت آمریکا بود.
این است که مدرنیته ایران افسانه دلخوش کننده ای است که موافقین سلطنت و یا روشنفکرانی که ضد انقلاب 57 هستند از خود ساخته اند . ایران روی مخازن عظیم نفت قرار داشت . برای غارت این ثروت البته استعمار نوین نیاز به راه ، به اتوبان ، به راه آهن ، به کارخانه و سد داشت . هر سد و هرراه و هر کارخانه ای که ساخته میشد  اگر بدرستی بررسی کنیم درجهت منافع کشورهای دیگر بود .ایران از هرحیث برای سرمایه گذاران خارجی منافع کثیر داشت . نیروی کار ارزان ( درمقایسه با آمریکا و اروپا) سوخت ارزان نفت و گاز ، تهیه محصولات ارزان و بدون مالیات  و حکومتی که همه راه ها را برای کمپانی های خارجی باز کرده بود و هیچ مشکلی درسرراه آنها قرار نمیداد . زیرا بعداز کودتا و تبعید دکتر مصدق و تار و مار کردن همه روشنفکران و سیاستمداران دلسوز ، حکومت ، تیول چندین خانواده فاسد و غارتگر شده بود . و دیکتاتوری آنچنان دیوارهای بلندی به گرد قدرت شاه کشیده بود که هیچ نفوذی درآن امکان نداشت . شاه بواقع قدرت بی رقیب بود و آنچنان ترسناک و مهیب که برای توده های مردم مرگ او باورنکردنی بود .قدرتی که شاه از خود در ذهن توده ها بوجود آورده بود اساسا قابل مقایسه با قدرت آخوندها بعد از انقلاب نبود . به ذهن هیچکسی خطور نمی کرد که روزی  شاه حتی بمیرد چه برسد به اینکه بشود اورا از تخت پادشاهی به زیر کشید
اینکه میگویم قدرت و هیبت شاه و ترسی که آن حکومت دردل مردم انداخته بود از حکومت های بعد از انقلاب و آیه الله ها بیشتر بود سخن گزافی نیست . زیرا بعد از انقلاب از همان ابتدا  گروه های اپوزیسیون شعار مرگ بر خمینی و مرگ بر دیکتاتور را یک سره درایران سرداده اند و حداقل از سال شصت دیگر هیچکسی باور نمیکرد که حکومت آخوندها ادامه یابد هرچند بدلایل مختلفی مثل جنگ ، مثل کمک های کشورهای خارجی و ضعف اپوزیسیون و مسایل دیگر هنوزهم آنها درقدرت اند ولی قدرتشان افسانه ای نیست .   ووروز به روز مردم منتظرند که خبری بشود و اینها بروند . درضمن با توجه به مراکز متعدد قدرت و اختلاف نظرهای آیه الله ها و کل آخوندها و اختلافات سیستم  آن قدرت مرکزی و آن کنترل کاملی را که شاه خود برهمه امور کشور داشت ،  اینها  با همه تلاششان نتوانستند برپا کنندو از همان روزهای اول حکومتشان متزلزل و ناپایدار به نظر میرسید.
 اما زمان شاه حتی اگر کسی به تغییری هم فکر میکرد یک رفورم بود نه اینکه کل سیستم شاهنشاهی پائین کشیده شود.
سیستم  حکومتی شاه ، برای نهادینه کردن این قدرت و جبروت شاهی تمام امکانات تبلیغی را دردست گرفته بود .هرروز صبح درمدارس چه ابندایی و چه متوسطه سرود شاهنشاهی خوانده میشد و با این سرود پرچم ایران درمدرسه بالا میرفت . درتلویزیون قبل از شروع برنامه های روزانه سرود شاهنشاهی به همراه فیلم ها و تصاویری از شاه و خانواده اش پخش میشد . درشهرهای کوچک و روستاهایی که هنوز سینما نداشتند درمیدان شهر هرهفته روی یک صفحه بزرگ فیلم هایی از شاه و تبلیغات درجهت قدرت و شوکت و خدمات اجتماعی و کمک های خیریه و اینها پخش میکردند .  درسینماها بطور عام قبل از شروع فیلم اصلی ، سرود شاهنشاهی با فیلم ها وتصاویر مربوطه پخش میشد و همه افراد داخل سینما باید بلند میشدند و تا آخر سرود می ایستادند و بعد مدتی هم دست میزدند .  سرود ایرانی و وطن دوستی و اینها محلی ازا عراب نداشت . حتی سرود پرچم که پیش آهنگان مدارس میخواندند هم همه اش درمورد درفش کاویانی و این نمونه خزعبلات بود.هیچ جای ایران نبود که مردم از این تبلیغات 24 ساعته شاهنشاهی راحت باشند . !
والبته عکس ها و مجسمه های خاندان پهلوی هم فت و فراوان درهمه میادین روستاها و شهرهای بزرگ بود . خیابان های اصلی هر شهری به اسم شاه و یا پهلوی نام گذاری شده بود . تما م ایران بدون استثناء زیر سایه ! شاه و خانواده اش قرار گرفته بود . تلویزیون بطور خاص نماینده فرهنگ شاهنشاهی و سرمایه داری وابسته به غرب بود . مردم ایران می توانستند بسیاری از برنامه های کانال های آمریکایی را بطور مستقیم حتی تماشا کنند . سریال ها و فیلم های آمریکایی با دوبله های خوب بسرعت وارد ایران میشد . دانشگاه شیراز نمونه ای از مراکز فرهنگی آمریکایی بود . حتی دروس این دانشگاه به زبان انگلیسی بود . و فارغ التحصیلان این دانشگاه براحتی دردانشگاه های آمریکایی برای دوره های تخصصی بالاتر پذیرفته میشدند . درحقیقت ایران همان ایالت پنجاه و یکم آمریکا بود. و شاید این بیشترین خطری بود که روشنفکران درزمان شاه احساس میکردند . همه قراردادهای اقتصادی ایران با کشورهای خارجی زیر نظر مستقیم آمریکا انجام میشد . شیوه های مدیریتی در بخش های کشاورزی و صنعت و حتی فرهنگ از آمریکا آمده بود . هواپیما های نظامی پیشرفته ، و سایر سلاحها و  نیازهای ارتش همه از آمریکا تامین میشد . ایران درهمه زمینه ها درچنگ آمریکا بود . حضور معلم های آمریکایی دردانشگاه ها و مدارس زبان ، حضور توریست های آمریکایی بیش از همه کشورها درایران . و همه چیز و همه چیز درایران مهر آمریکا را برخود داشت . داستان استقلال ایران درزمان شاه و ایرانیت و ایران پرستی و چنین قصه هایی از بیخ و بن دروغ است . دروغ هایی که بخصوص این روزها سلطنت طلب ها و پشیمان شده های از انقلاب مرتب دربوق میکنند و بخورد نسل  بعد از انقلاب میدهند
وهمچنین است افسانه مدرنیته درزمان رضا شاه ! تاریخ را اگر درست و بدون جهت گیری مطلوب خودمان بخوانیم رضا شاه را یک دیکتاتور می شناسد به این بخش از مقاله ای تحت عنوان مستند رضا شاه نوشته ناصر شاهین پر دقت کنید

"کاری که رضا شاه کرد. او به جای همه فکر کرد. به جای همه تصمیم گرفت و عمل کرد. در قدم اول تمامی احزاب سیاسی را که در انقلاب مشروطه به وجود آمده بودند، تعطیل کرد. حتا شنیده بود تعدادی از جوانان تهران انجمنی برپا کرده‌اند به اسم “انجمن جوانان ترقی خواه”، رضا شاه در زمان تصدی نخست وزیری، علاقمند شد که در یکی از جلسات این جوانان شرکت کند. آن‌ها در خیابان عین‌الدوله جلسه‌ای برپا کردند و رضا شاه هم به عنوان مهمان شرکت کرد. چند نفر از جوانان به سخن‌رانی پرداختند و گفتند که علاقمند به پیشرفت و ترقی ایران هستند و در این راه از بذل هیچ گونه کوششی فرو گذار نخواهند بود. رضا شاه در آخر پشت میکروفن قرار گرفت و از جوانان بسیار سپاس گزاری کرد و احساسات وطن پرستانه‌ی آنها را ستود و در پایان سخنانش گفت (نقل و قول) “شما این جا را تعطیل کنید، من به همه‌ی اهداف شما جامه عمل می‌پوشانم”.
اما تعطیلی این نهاد کوچک مردمی، تنها موردی بود که با سخنان محبت‌آمیز انجام شد. دفاتر روزنامه‌ها با ضرب و شتم سربازان، ویران و سپس تعطیل شد.
ای کاش سلطنت رضا شاه فقط با تعطیلی احزاب سیاسی و مطبوعات آغاز شده بود. یکی دیگر از ره آوردهای انقلاب مشروطه، مجلس شورای ملی و انتخابات مردم بود.
صد در صد نمایندگان مجلس در تهران و شهرستان‌ها، توسط نظمیه‌ی رضا شاهی دست‌چین شدند. و بدون یک نفر کم یا زیاد، دست نشاندگان و فرمان برداران دستگاه به مجلس راه یافتند. در سالیان قبل مدرس پیوسته وکیل اول تهران بود. او پس از اولین انتخابات رضا شاهی، گفته بود: “من یک رای برای خودم به صندوق انداخته‌ام. آن یک رأی چه شد؟”
کارِ این گونه انتخابات به جایی کشید که خود رضا شاه نام مجلس را گذاشته بود “طویله”.
امروزه در تعریف از رضا شاه گفته می‌شود که او نهادهای مدنی را به وجود آورد. این حرف در بسیاری موارد مانند اداره‌ی ثبت اسناد و ثبت احوال درست است چون می‌خواست تتمه‌ی قدرت را از دست ملایان خارج کند. اما وزارت دادگستری، بدون قضات مستقل، فقط یک کاخ بود.
رضا شاه با توسل به زور تمامی دست آوردهای مشروطه را تعطیل کرد. در این فیلم گفته شده است که کشور در حال سقوط بود. نه چنین نیست. فقط مشروطه‌ی نوپا پس از قرن‌ها استبداد، نهال ضعیفی بود که می‌بایست توسط وطن‌پرستانِ جامعه روز به روز این نهال نوپا، رشد می‌یافت و قد می‌افراشت. اگر رضا شاه چنین کرده بود، به عنوان پدرِ دموکراسی ایران در تاریخ جاودان می‌ماند. همان گونه که در هند اتفاق افتاد و یا آن طور که آتاتورک عمل کرد.
توسل به زور برای پیشبرد اهداف یعنی چشم بستن به واقعیات و امکانات جامعه، کاری که رضا شاه در مورد کشفِ حجاب کرد. یک حکم حکومتی و فرمانِ اجرای آن به شهربانی‌های کشور. و پاسبانانی که به جای کلاه باید سر می‌بردند. کارِ توسل به زور به آنجا کشید که پاسبان‌ها در تمامی شهرها، چادر را از سر زنان می‌کشیدند و اگر زن شیون و زاری به راه می‌انداخت لگدی هم نثار پهلویش می‌کردند. تقریباً هم‌زمان آتاتورک هم دست به چنین برنامه‌ای زد. برای این کار آموزش‌های لازم را در مدارس دخترانه به وجود آورد. پیش از آن که به قدرت کامل برسد، در منطقه‌ی سیواس، مهمانی بزرگی برقرار کرده بود. از دوست دختر خود، خواهش کرد که روسری‌اش را کنار بگذارد. جلوی درِ مهمانی هم ایستاد و از همسران متحدانش تقاضا کرد که کشف حجاب از آن‌ها شروع شود. حتا همسر یکی از دوستانش را در آغوش گرفت و گفت: “حیف این زیبایی نیست که پوشیده بماند”. در تمام دوران قدرتش هم برای کشف حجاب به زور متوسل نشد. زنان ترکیه در نهایت آزادی هر کس خواست روسری یا چادرش را برداشت و هر کس نخواست بدون هیچگونه اشکالی، با حجاب بیرون آمد. امروز در ترکیه و ایران نتیجه‌ی کار ان دو رهبر را می‌بینیم. و این درس را به ما می‌دهد که اگر با زور چادر زنان را برداری، کسی دیگر می‌آید و با زور چادر سرشان می‌کند. به جای عامل زور، عامل فرهنگی باید به کار گرفته شود
ادامه دارد