۱۳۹۴ دی ۱۶, چهارشنبه

مادر بزرگِ» حماسه ساز!

Javdanehha       جاودانه ها

 

خواهر مجاهد فرخنده ذاکری عضوی شورای مرکزی مجاهدین از رزمگاه لیبرتی
وقتی 9 دی‌ماه بر روی برگ‌های تاریخ می‌نشیند برای من عطر دلاوری و قهرمانی را می‌آورد. نه قهرمانان داستان‌هایی که همه‌شان جوانانی هستند با بازوان ستبر و... بلکه منظور من شیر زن مجاهد خلقی است که در سن بالای 60 سالگی با خروشش دژخیم را میخ‌کوب کرد، بر چوبهُ تیرباران بوسه زد و شجاعتش چنان پرآوازه و جاودان شد که ده‌ها سال بعد او در نامش همچنان زنده و بر لب دانشجویان آمریکا از ایالت کلرادو می‌خروشید.
من هم اولین بار او را با همین خروش و با چشمان بیدارش شناختم. برای کسانی مانند من که در دههُ 60 به‌عنوان کودکانی در میان مجاهدین بودیم، فرصتی برای شناخت خانواده و اقوام نماند. درگیری‌ها و دربه‌دری‌ها به پدیده‌ای آشنا برای خانوادهُ ما تبدیل‌شده بود. برای همین من او را سال‌ها بعد، از میان کلمات خودش که بر برگ یک کتاب نشسته بود، شناختم. البته خودم او را نشناختم بلکه زهیر (مجاهد شهید زهیر ذاکری نوهُ مادر) بود که او را با غرور و افتخار به من معرفی کرد. او در لحظهُ اعدام پاسداران را پس‌زده بود و گفته بود:
«چشمانم را نبندید می‌خواهم با چشمان باز تیرباران شوم تا حقانیت مجاهدین را ببینم». همین چشمان بیدار او بود که دو نسل بعد از خودش را همچنان شیفتهُ رزم و نبرد پرورش داد و رایت آرمانی را که برگزیده بود در اهتزاز نگهداشت. پسرش سردار ارتش آزادیبخش ابراهیم ذاکری و نوه‌اش شهید اشرفی مجاهد خلق زهیر ذاکری.

برای همه، مادربزرگ یعنی آنکه قصه‌ها و داستان‌ها را تعریف می‌کند. برای من اما، مادربزرگ کسی است که خودش حماسه‌ها را می‌سازد و قهرمان داستان‌هاست. مادربزرگ آن است که پشت جلاد معروف اوین، لاجوردی را به خاک می‌مالد. مادربزرگ واقعاً بزرگ و دلاور است و زندان مخوف اوین را به صحنهُ رزم و پایداری و دفاع از آرمان آزادی مردم ایران تبدیل می‌کند. مادربزرگ تنها فرزندان خودش را به فرزندی نگرفته، بلکه خود را مادر خلقی در زنجیر می‌داند و برای همین مسئولیت، قیام می‌کند. مادربزرگ کسی است که بر نام مقدس حضرت زینب اتکا می‌کند و در برابر دژخیمان می‌خروشد: «خون من که از خون حضرت زینب رنگین‌تر نیست» و این‌گونه دژخیم و سلاحش را که ایجاد رعب و وحشت است به جانور بی‌ارزشی تبدیل می‌کند. آری با این مادربزرگ‌ها چه کسی گفته است که مجاهدین بی‌سلاح هستند؟ و برای همین است که تیر و تبر و موشک و... دیگر کارساز مقابله با ما نیست!
هرچند که آخوندها با اعدام او فرصت شناخت و پر شدن از ایمانش را از من ربودند، اما باید اعتراف کنم که باعث شد من بیش‌ازپیش به او نزدیک شوم. زیرا زیستن در یک آرمان مشترک، بسا بالاتر از زیستن در یک خون و رگ مشترک است.
درود به شیر زن مجاهد خلق مادر قهرمان مادر ذاکری یا نام‌آشناترش خانم «محمدی»
فرخنده ذاکری

دی 94