https://www.facebook.com/photo.php?fbid=249065005253746&set=a.119858851507696.24581.117891865037728&type=1&theater
اعتراف به شكست سياست شيطان سازي ديدبان وزارت و پاسداران سياسي او درخارجه
حنيف حيدرنژاد از پاسداران سياسي رژيم درخارجه تحت عنوان« نقد سازمان مجاهدين”دعوايي خانوادگي” يا ضرورتي فراسازماني؟» در تاريخ ۱۵دسامبر۲۰۱۳ درسايت پژواك ايران، منتشركرده است. وي دراين مطلب دلگير است كه چرا انتقاد ازسازمان و علني كردن مسائل دروني آن كه خيلي با اهميت است درسطح محدودي تاكنون منعكس شده و سازمانهاي سياسي و احزاب و رسانه هاي فارسي زبان به اين امر مهم!!! انعكاس نداده اند؟ و ازاين باصطلاح بي اعتنايي تعجب كرده است.! وسپس رهنمودهايي به ساير پاسداران سياسي وزارت داده است كه چگونه عليه سازمان مجاهدين سياست شيطان سازي را پيش ببرند!!! تا مورد توجه رسانه هاي فارسي زبان هم قرار بگيرد.
حنيف حيدرنژاد در بررسي علل شكست كرهماهنگ شيطان سازي عليه مجاهدين، ضمن اينكه محتواي مقالات پاسدارجمالي، ايرج مصداقي، را تاييد ميكند، نوشته كه اين نگارش قابل فهم ومفهوم باصطلاح خورند فراسازماني ندارد. و رهنمود داده است كه تا ميتوانيد رهبري مجاهدين را زير سوال برده و او را بزير بكشيد(جل الخالق كه انگار تاكنون چكارميكردند؟ بيچاره شب پرستان كه ميخواهند نور خدا را با دهان هاي كثيف شان خاموش كنند)!!
حال، به مقاله اي كه همانروز در«سايت ايران ديدبان سايت رسمي وزارت بدنام اطلاعات بنام«فروبستگي دو جانبه باند رجوي؛ فحاشان امروزي؛ جداشدگان فردا» به تاريخ پانزدهم دسامبر2013 » منتشر شده است را ملاحظه نماييد. بنظر ميرسد كه «ديدبان وزارت» هم به همين جمع بندي و نظريه پردازي حنيف حيدرنژاد رسيده است( كسي چه ميداند! كي و چگونه!! اين رهنمودها بدست حنيف حيدرنژاد رسيده كه درهمان روز از نوشته او درسايت پژواك ايران سر درمياورد؟)
روزبعد، جواد فيروزمند(مسئول شعبه وزارت اطلاعات درپاريس) درسايت آريا ايران عينا همين جمعبندي و رهنمودها را در مطلب طولاني خودش تحت نام:« وظيفه انساني قربانيان، منتقدين و جداشدگان در قبال گروه رجوي» به تاريخ شانزدهم دسامبر، به تقرير در آورده است.
ازساير نويسندگاني كه بعداز گرفتن اين رهنمود به نوشتن مقالات مشغول شده اند فعلا در ميگذريم .
. عينا ازمتن مقالات اين كرهماهنگ، قسمت هاي منتخبي ذكر گرديده و آدرس اينترنتي اين مقالات نيز آورده شده كه بسيار قابل توجه مي باشند.
نقد سازمان مجاهدين،http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-57510.html "دعوائي خانوادگي"، يا ضرورتي فرا سازماني؟۱۵دسامبر۲۰۱۳ حنيف حيدرنژاد
سازمان مجاهدين زماني بزرگترين نيروي سراسري در مبارزه بر عليه رژيم جمهوري اسلامي بود. اين سازمان هنوز هم خود و شوراي ملي مقاومتي که نيروي اصلي آن مي باشد را "تنها آلترناتيو دمکراتيک" در برابر رژيم جمهوري اسلامي مي خواند. انتقاد از اين سازمان وعلني کردن مسائل دروني آن از آنچنان اهميتي برخوردار است که قائدتا بايد در سطحي وسيع مورد توجه قرار مي گرفت. با کمال تعجب اما شاهديم که مباحث مربوط به اين موضوع در سطح بسيار محدودي ادامه دارد. سازمان هاي سياسي، احزاب و تشکل هاي حقوق بشري و رسانه هاي ايراني يا فارسي زبان از انعکاس يا پرداختن به اين مباحث طفره رفته و يا بسيار کم و محدود به آن توجه نشان داده اند. چرا؟ آيا موضوعات مربوط به سازمان مجاهدين، مسائلي دروني و مربوط به يک "دعواي خانوادگي" است که ديگران مايل نيستند خود را درگير آن کنند، يا برعکس موضوعي فرا سازماني است که با روند تحولات دمکراتيک در ايران پيوند خورده است؟ چه عواملي باعث شده تا انعکاس اين موضوع هرچه محدود تر بماند؟
موضوعات مربوط به سازمان مجاهدين که منتقدين و مخالفان آن مطرح مي کنند يک دعواي خانوادگي نبوده، بلکه درک درست آنچه در اين زمينه در جريان است مي تواند به همه ي آناني که خواهان يک حاکميت دمکراتيک در ايران هستند کمک کند تا بسياري از ضعف ها و اشکالاتي که در سه دهه گذشته منجر به طولاني شدن مبارزه و ادامه حيات جمهوري اسلامي شده است را روشن تر ببينند. درک درست اين موضوع و تجارب مرتبط با آن همچنين مي تواند مانع از تکرار بسياري از اشتباهات گذشته شده و "خون" ذخيره کرده و سرعت تحولات دمکراتيک را تسريع خواهد کرد.
روشنفکران، منتقدين سياسي و اجتماعي، متخصصين علوم سياسي و اجتماعي، روانشناسان و جامعه شناسان و همه آناني که به دليل ترس و وحشت ايجاد شده از سوي سازمان مجاهدين از موضوع گيري در قبال آن پرهيز مي کنند، اين خود سانسوري را چگونه توجيه مي کنند؟ رسانه هاي ايراني و فارسي زبان که بايد در چهارچوب وظيفه حرفه اي خود اطلاع رساني کرده يا به تجزيه و تحليل موضوعات بپردازند، اگر در زير چنين وحشتي دچار خفقان شده و خود را سانسور مي کنند چگونه مي توانند از حريم آزادي انديشه دفاع کنند؟
- مسئله اصلي به انحراف کشانده شدن يک مبارزه براي آزادي ايران و مردم آن است که بيش از سه دهه ادامه پيدا کرده است. سياست هاي غلط رهبري سازمان مجاهدين منجر به کشته شدن، اسارت، زندان و شکنجه ي هزار هزار انسان و از هم پاشيدگي ده ها هزار خانواده شده است. اين رهبري بايد در اين زمينه پاسخگو باشند.
- مسئله اصلي زنداني کردن هزاران انسان عضو اين تشکيلات در عراق و قطع ارتباط آنها با خانواده و دنياي خارج و پيشبرد روش هاي شستشوي مغزي در قبال آنان است. روشي که منجر به کشته شدن دهها نفر از آنان شده، صد ها نفر را مجروح و زخمي کرده و صد ها نفر ديگر نيز براي هميشه از عوارض ناشي از بيمارهائي که به آن دچار شده اند رنج خواهند برد.
- مسئله اصلي آن است که رهبري سازمان مجاهدين خلق با روش هاي خود روند تحولات دمکراتيک را سد کرده است، مبارزه براي آزادي از حاکميت جمهوري اسلامي را به تاخير انداخته است. ارزش هاي حقوق بشري را نقض کرده و به بازي گرفته و هنوز به قدرت نرسيده فضاي ترس و وحشت را در بين ايرانيان تروج مي دهد.
مسئله اصلي شکستن هر نوع تقدس و حاله ي نور بر گِرد سر رهبران سياسي و افشاء هر نوع فريبکاري و درغگوئي اين رهبران مي باشد.
- مسئله اصلي آن است که مردم جرأت کنند که حرف زده و نظر دهند و پرسش مطرح کنند و آزاد باشند آنگونه که هستند باشند و آنگونه که مي انديشند بنويسند و از چوب و چماق و ترور و برچسب و اتهام واهمه اي نداشته باشند و بدانند که رهبران سياسي با آنها با احترام برخورد مي کنند.
در اين صورت بايد تلاش کرد تا بتوان بيشترين مخاطبين، بويژه نسل جديد را جذب نمود، در اين صورت موضوع ديگر نه مسئله تعدادي منتقد و مخالف مجاهدين، بلکه موضوعي است که به دفاع از حرمت آزادي و حقوق بشر و دمکراسي در ايران مربوط مي شود و در اين صورت موضوع ديگر موضوع همه، همه دوستداران آزادي و دمکراسي خواهد بود
ايران ديدبان،پانزدهم دسامبر:” فروبستگي دو جانبه باند رجوي؛ فحاشان امروزي؛ جداشدگان فردا”
http://irandidban.com/fa/TopNews-فحاشان%20امروزی؛%20جداشدگان%20فردا%20/18999
«شيوهها و ترفندهاي باندرجوي براي مقابله با منتقدين و اعضاي جداشده، چند الگوي مشخص دارد که به طور قطع و يقين، تمام آنها کارآيي خود را از دست داده است؛ نه فحاشي و مارک و افترا زدن مجاهدين به افراد و اشخاص، باعث سرشکستگي و انفعال کسي مي شود و نه پرونده سازي امنيتي، کسي را به زير ضرب مي برد. مخاطبان اين گونه ترفندها پي برده اند که اين شيوه ها يک رويکرد دفاعي مبتذل است که هدفي جز خاموش کردن اعتراض ها و سرپوش گذاشتن بر انتقادها ندارد.
گزارشها حاکي است، از يک سو انتقادات راهبردي و روشنگريهاي اعضاي جداشده عميقاً اعضا و هواداران مجاهدين به ويژه در اروپا را تحت تأثير خود قرار داده است و اکنون منطق سران مجاهدين در دفاع از خود، چانه زني برسر صحت و سقم مطالب گفته شده نيست، بلکه با پذيرش تلويحي حقايق، با دشنام دادن به جداشدگان به دليل طرح مواردي از خيانتهاي اين گروه– گويي که قرار نبود اين چيزها را بگويند– فقط همان منطق توطئه پنداري و اين که برنامه اي حساب شده براي نابودي مجاهدين وجود دارد مي باشد و با ايجاد حس صيانت از ذات، اعضا را در لاک دفاعي فرو برده، تا بيش از آن که به اصل موضوع فکر کنند، به فکر نجات خود که آن را از طريق نجات تشکيلات رجوي مي بييند، باشند.
از سوي ديگر همين گزارشها حکايت دارد که اخيراً سران مجاهدين فشار زيادي بر روي برخي از اعضاي هميشه ساکت عضو مجاهدين و شورا آورده اند که به صحنه بيايند و به خراب کردن شخصيت ها و چهرههايي که پيش از اين عضو گروه تروريستي مجاهدين بودند، بپردازند و با انجام اين کار حق و حقوق رهبري را ادا کرده و آنچه را از حق رهبري خوردند، بالا بياورند!
باري اين روزها هر کس مطلبي مي نويسد – به جز آن عده که ممر ارتزاقي جز مبالغي که از مجاهدين مي گيرند، ندارند و سابقه خائنانه و شخصيت ضعيف آنها، عامل بهره برداري مجاهدين از آنها است – و ظاهرش اين است که دشنام هاي رجوي را تکرار مي کند را بايد با اين چشم نگريست که اين آدم از همه مسئله دارتر بوده است که او را به با عکس و مشخصات به پيشخوان سايتها کشانده اند!»
چندپاراگراف منتخب از مقاله جواد فيروزمند درسايت آريا ايرانhttp://www.ariairan.com/1392/وظیفه-انسانی-قربانیان،منتقدین-و-جداش/
:« وظيفه انساني قربانيان، منتقدين و جداشدگان در قبال گروه رجوي» به تاريخ شانزدهم دسامبر
«.....در همين مسير نيروهاي دروني خود را نيز وارد مي نمايد. تا با نوشتن و انتشار سلسله مقالات در سايت هاي وابسته،تلويزيون و…، فرد منتقد را هم در ملاء ايراني ها و هم نزد مقامات قانوني محاصره،شک برانگيز و غير قابل تحرک نمايند.تاخت و تاز برعليه جداشدگان شورا و منتقدين فعال مانند دکتر کريم قصيم،دکتر محمد رضا روحاني،ايرج مصداقي،اسماعيل وفا يغمايي،عاطفه اقبال،عفت اقبال،هادي افشار،امير صياحي،ايرج شکري،محمد علي اصفهاني و خيل ديگري از جداشدگان بر روي ريل تخريب و ترور شخصيت حرکت مي نمايد.هدف اينگونه اعمال نيز کاملا مشخص مي باشد؛يا سکوت و يا ارعاب و ايزولاسيون!
بعنوان نمونه، تعدادي از جلساتي که در مسير افشاگري برگزار شده بود، عوامل شناخته شده مجاهدين از جمله حسن حبيبي و علي اکبرآرميده به سالن مورد نظر مراجعه نموده و با انتشار و ارائه جعلياتي عنوان کرده بودند افرادي که قرار است اينجا جلسه برگزار نمايند، از تروريست هاي بنام سپاه پاسداران بوده و علاوه بر آدم کشي هاي بسيار در زندان جمهوري اسلامي، جزو تير خلاص زن ها نيز بوده اند.
يا شناسايي محل زندگي جداشدگان و منتقدين و ارسال نامه به همسايگان،آژانس و مغازه هاي اطراف محل سکونت که در فلان خانه مجموعه اي از تروريست هاي سپاه قدس زندگي مي کنند و شما بايد آنها را بيرون کرده و به پليس تحويل بدهيد.
شايد برخي بگويند که اينها بي تاثير است.مهم تاثير دروغ هاي گروه رجوي بر ايرانيان نيست،بلکه مهم تخريب افکار عمومي و ترور شخصيت قربانيان در جامعه غرب مي باشد، تا به اين وسيله صدا و انتقاد آنان به گوش کسي نرسد. همانگونه که “بزرگترين شاعر مقاومت- اسماعيل وفا يغمايي” اکنون بعنوان رابط “انجمن نجات” و “نشخوار کننده فضولات جمهوري اسلامي” معرفي مي گردد.و همينطور هادي افشار،ايرج مصداقي و سايرين.
دربرابر ترور شخصيت و دروغ هاي بزرگ رجوي چه بايد کرد؟
به اعتقاد من، دوران افشاگري هاي فردي بعد از انتشار گزارش۹۲ توسط ايرج مصداقي و جداشدن چهره هاي شاخص و منتقد از شورا، به پايان رسيده است.
اگرجداشدگان و منتقدين مي خواهند فعاليت مفيد و تاثيرگذاري در جامعه غرب داشته باشند، حرف ها و انتقاداتشان به درون و بيرون مجاهدين تاثير بيشتري داشته باشد، بايد در قالب جمعيت هاي متشکل حقوق بشري و حرفه اي متمرکز گردند
حنيف حيدرنژاد از پاسداران سياسي رژيم درخارجه تحت عنوان« نقد سازمان مجاهدين”دعوايي خانوادگي” يا ضرورتي فراسازماني؟» در تاريخ ۱۵دسامبر۲۰۱۳ درسايت پژواك ايران، منتشركرده است. وي دراين مطلب دلگير است كه چرا انتقاد ازسازمان و علني كردن مسائل دروني آن كه خيلي با اهميت است درسطح محدودي تاكنون منعكس شده و سازمانهاي سياسي و احزاب و رسانه هاي فارسي زبان به اين امر مهم!!! انعكاس نداده اند؟ و ازاين باصطلاح بي اعتنايي تعجب كرده است.! وسپس رهنمودهايي به ساير پاسداران سياسي وزارت داده است كه چگونه عليه سازمان مجاهدين سياست شيطان سازي را پيش ببرند!!! تا مورد توجه رسانه هاي فارسي زبان هم قرار بگيرد.
حنيف حيدرنژاد در بررسي علل شكست كرهماهنگ شيطان سازي عليه مجاهدين، ضمن اينكه محتواي مقالات پاسدارجمالي، ايرج مصداقي، را تاييد ميكند، نوشته كه اين نگارش قابل فهم ومفهوم باصطلاح خورند فراسازماني ندارد. و رهنمود داده است كه تا ميتوانيد رهبري مجاهدين را زير سوال برده و او را بزير بكشيد(جل الخالق كه انگار تاكنون چكارميكردند؟ بيچاره شب پرستان كه ميخواهند نور خدا را با دهان هاي كثيف شان خاموش كنند)!!
حال، به مقاله اي كه همانروز در«سايت ايران ديدبان سايت رسمي وزارت بدنام اطلاعات بنام«فروبستگي دو جانبه باند رجوي؛ فحاشان امروزي؛ جداشدگان فردا» به تاريخ پانزدهم دسامبر2013 » منتشر شده است را ملاحظه نماييد. بنظر ميرسد كه «ديدبان وزارت» هم به همين جمع بندي و نظريه پردازي حنيف حيدرنژاد رسيده است( كسي چه ميداند! كي و چگونه!! اين رهنمودها بدست حنيف حيدرنژاد رسيده كه درهمان روز از نوشته او درسايت پژواك ايران سر درمياورد؟)
روزبعد، جواد فيروزمند(مسئول شعبه وزارت اطلاعات درپاريس) درسايت آريا ايران عينا همين جمعبندي و رهنمودها را در مطلب طولاني خودش تحت نام:« وظيفه انساني قربانيان، منتقدين و جداشدگان در قبال گروه رجوي» به تاريخ شانزدهم دسامبر، به تقرير در آورده است.
ازساير نويسندگاني كه بعداز گرفتن اين رهنمود به نوشتن مقالات مشغول شده اند فعلا در ميگذريم .
. عينا ازمتن مقالات اين كرهماهنگ، قسمت هاي منتخبي ذكر گرديده و آدرس اينترنتي اين مقالات نيز آورده شده كه بسيار قابل توجه مي باشند.
نقد سازمان مجاهدين،http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-57510.html "دعوائي خانوادگي"، يا ضرورتي فرا سازماني؟۱۵دسامبر۲۰۱۳ حنيف حيدرنژاد
سازمان مجاهدين زماني بزرگترين نيروي سراسري در مبارزه بر عليه رژيم جمهوري اسلامي بود. اين سازمان هنوز هم خود و شوراي ملي مقاومتي که نيروي اصلي آن مي باشد را "تنها آلترناتيو دمکراتيک" در برابر رژيم جمهوري اسلامي مي خواند. انتقاد از اين سازمان وعلني کردن مسائل دروني آن از آنچنان اهميتي برخوردار است که قائدتا بايد در سطحي وسيع مورد توجه قرار مي گرفت. با کمال تعجب اما شاهديم که مباحث مربوط به اين موضوع در سطح بسيار محدودي ادامه دارد. سازمان هاي سياسي، احزاب و تشکل هاي حقوق بشري و رسانه هاي ايراني يا فارسي زبان از انعکاس يا پرداختن به اين مباحث طفره رفته و يا بسيار کم و محدود به آن توجه نشان داده اند. چرا؟ آيا موضوعات مربوط به سازمان مجاهدين، مسائلي دروني و مربوط به يک "دعواي خانوادگي" است که ديگران مايل نيستند خود را درگير آن کنند، يا برعکس موضوعي فرا سازماني است که با روند تحولات دمکراتيک در ايران پيوند خورده است؟ چه عواملي باعث شده تا انعکاس اين موضوع هرچه محدود تر بماند؟
موضوعات مربوط به سازمان مجاهدين که منتقدين و مخالفان آن مطرح مي کنند يک دعواي خانوادگي نبوده، بلکه درک درست آنچه در اين زمينه در جريان است مي تواند به همه ي آناني که خواهان يک حاکميت دمکراتيک در ايران هستند کمک کند تا بسياري از ضعف ها و اشکالاتي که در سه دهه گذشته منجر به طولاني شدن مبارزه و ادامه حيات جمهوري اسلامي شده است را روشن تر ببينند. درک درست اين موضوع و تجارب مرتبط با آن همچنين مي تواند مانع از تکرار بسياري از اشتباهات گذشته شده و "خون" ذخيره کرده و سرعت تحولات دمکراتيک را تسريع خواهد کرد.
روشنفکران، منتقدين سياسي و اجتماعي، متخصصين علوم سياسي و اجتماعي، روانشناسان و جامعه شناسان و همه آناني که به دليل ترس و وحشت ايجاد شده از سوي سازمان مجاهدين از موضوع گيري در قبال آن پرهيز مي کنند، اين خود سانسوري را چگونه توجيه مي کنند؟ رسانه هاي ايراني و فارسي زبان که بايد در چهارچوب وظيفه حرفه اي خود اطلاع رساني کرده يا به تجزيه و تحليل موضوعات بپردازند، اگر در زير چنين وحشتي دچار خفقان شده و خود را سانسور مي کنند چگونه مي توانند از حريم آزادي انديشه دفاع کنند؟
- مسئله اصلي به انحراف کشانده شدن يک مبارزه براي آزادي ايران و مردم آن است که بيش از سه دهه ادامه پيدا کرده است. سياست هاي غلط رهبري سازمان مجاهدين منجر به کشته شدن، اسارت، زندان و شکنجه ي هزار هزار انسان و از هم پاشيدگي ده ها هزار خانواده شده است. اين رهبري بايد در اين زمينه پاسخگو باشند.
- مسئله اصلي زنداني کردن هزاران انسان عضو اين تشکيلات در عراق و قطع ارتباط آنها با خانواده و دنياي خارج و پيشبرد روش هاي شستشوي مغزي در قبال آنان است. روشي که منجر به کشته شدن دهها نفر از آنان شده، صد ها نفر را مجروح و زخمي کرده و صد ها نفر ديگر نيز براي هميشه از عوارض ناشي از بيمارهائي که به آن دچار شده اند رنج خواهند برد.
- مسئله اصلي آن است که رهبري سازمان مجاهدين خلق با روش هاي خود روند تحولات دمکراتيک را سد کرده است، مبارزه براي آزادي از حاکميت جمهوري اسلامي را به تاخير انداخته است. ارزش هاي حقوق بشري را نقض کرده و به بازي گرفته و هنوز به قدرت نرسيده فضاي ترس و وحشت را در بين ايرانيان تروج مي دهد.
مسئله اصلي شکستن هر نوع تقدس و حاله ي نور بر گِرد سر رهبران سياسي و افشاء هر نوع فريبکاري و درغگوئي اين رهبران مي باشد.
- مسئله اصلي آن است که مردم جرأت کنند که حرف زده و نظر دهند و پرسش مطرح کنند و آزاد باشند آنگونه که هستند باشند و آنگونه که مي انديشند بنويسند و از چوب و چماق و ترور و برچسب و اتهام واهمه اي نداشته باشند و بدانند که رهبران سياسي با آنها با احترام برخورد مي کنند.
در اين صورت بايد تلاش کرد تا بتوان بيشترين مخاطبين، بويژه نسل جديد را جذب نمود، در اين صورت موضوع ديگر نه مسئله تعدادي منتقد و مخالف مجاهدين، بلکه موضوعي است که به دفاع از حرمت آزادي و حقوق بشر و دمکراسي در ايران مربوط مي شود و در اين صورت موضوع ديگر موضوع همه، همه دوستداران آزادي و دمکراسي خواهد بود
ايران ديدبان،پانزدهم دسامبر:” فروبستگي دو جانبه باند رجوي؛ فحاشان امروزي؛ جداشدگان فردا”
http://irandidban.com/fa/TopNews-فحاشان%20امروزی؛%20جداشدگان%20فردا%20/18999
«شيوهها و ترفندهاي باندرجوي براي مقابله با منتقدين و اعضاي جداشده، چند الگوي مشخص دارد که به طور قطع و يقين، تمام آنها کارآيي خود را از دست داده است؛ نه فحاشي و مارک و افترا زدن مجاهدين به افراد و اشخاص، باعث سرشکستگي و انفعال کسي مي شود و نه پرونده سازي امنيتي، کسي را به زير ضرب مي برد. مخاطبان اين گونه ترفندها پي برده اند که اين شيوه ها يک رويکرد دفاعي مبتذل است که هدفي جز خاموش کردن اعتراض ها و سرپوش گذاشتن بر انتقادها ندارد.
گزارشها حاکي است، از يک سو انتقادات راهبردي و روشنگريهاي اعضاي جداشده عميقاً اعضا و هواداران مجاهدين به ويژه در اروپا را تحت تأثير خود قرار داده است و اکنون منطق سران مجاهدين در دفاع از خود، چانه زني برسر صحت و سقم مطالب گفته شده نيست، بلکه با پذيرش تلويحي حقايق، با دشنام دادن به جداشدگان به دليل طرح مواردي از خيانتهاي اين گروه– گويي که قرار نبود اين چيزها را بگويند– فقط همان منطق توطئه پنداري و اين که برنامه اي حساب شده براي نابودي مجاهدين وجود دارد مي باشد و با ايجاد حس صيانت از ذات، اعضا را در لاک دفاعي فرو برده، تا بيش از آن که به اصل موضوع فکر کنند، به فکر نجات خود که آن را از طريق نجات تشکيلات رجوي مي بييند، باشند.
از سوي ديگر همين گزارشها حکايت دارد که اخيراً سران مجاهدين فشار زيادي بر روي برخي از اعضاي هميشه ساکت عضو مجاهدين و شورا آورده اند که به صحنه بيايند و به خراب کردن شخصيت ها و چهرههايي که پيش از اين عضو گروه تروريستي مجاهدين بودند، بپردازند و با انجام اين کار حق و حقوق رهبري را ادا کرده و آنچه را از حق رهبري خوردند، بالا بياورند!
باري اين روزها هر کس مطلبي مي نويسد – به جز آن عده که ممر ارتزاقي جز مبالغي که از مجاهدين مي گيرند، ندارند و سابقه خائنانه و شخصيت ضعيف آنها، عامل بهره برداري مجاهدين از آنها است – و ظاهرش اين است که دشنام هاي رجوي را تکرار مي کند را بايد با اين چشم نگريست که اين آدم از همه مسئله دارتر بوده است که او را به با عکس و مشخصات به پيشخوان سايتها کشانده اند!»
چندپاراگراف منتخب از مقاله جواد فيروزمند درسايت آريا ايرانhttp://www.ariairan.com/1392/وظیفه-انسانی-قربانیان،منتقدین-و-جداش/
:« وظيفه انساني قربانيان، منتقدين و جداشدگان در قبال گروه رجوي» به تاريخ شانزدهم دسامبر
«.....در همين مسير نيروهاي دروني خود را نيز وارد مي نمايد. تا با نوشتن و انتشار سلسله مقالات در سايت هاي وابسته،تلويزيون و…، فرد منتقد را هم در ملاء ايراني ها و هم نزد مقامات قانوني محاصره،شک برانگيز و غير قابل تحرک نمايند.تاخت و تاز برعليه جداشدگان شورا و منتقدين فعال مانند دکتر کريم قصيم،دکتر محمد رضا روحاني،ايرج مصداقي،اسماعيل وفا يغمايي،عاطفه اقبال،عفت اقبال،هادي افشار،امير صياحي،ايرج شکري،محمد علي اصفهاني و خيل ديگري از جداشدگان بر روي ريل تخريب و ترور شخصيت حرکت مي نمايد.هدف اينگونه اعمال نيز کاملا مشخص مي باشد؛يا سکوت و يا ارعاب و ايزولاسيون!
بعنوان نمونه، تعدادي از جلساتي که در مسير افشاگري برگزار شده بود، عوامل شناخته شده مجاهدين از جمله حسن حبيبي و علي اکبرآرميده به سالن مورد نظر مراجعه نموده و با انتشار و ارائه جعلياتي عنوان کرده بودند افرادي که قرار است اينجا جلسه برگزار نمايند، از تروريست هاي بنام سپاه پاسداران بوده و علاوه بر آدم کشي هاي بسيار در زندان جمهوري اسلامي، جزو تير خلاص زن ها نيز بوده اند.
يا شناسايي محل زندگي جداشدگان و منتقدين و ارسال نامه به همسايگان،آژانس و مغازه هاي اطراف محل سکونت که در فلان خانه مجموعه اي از تروريست هاي سپاه قدس زندگي مي کنند و شما بايد آنها را بيرون کرده و به پليس تحويل بدهيد.
شايد برخي بگويند که اينها بي تاثير است.مهم تاثير دروغ هاي گروه رجوي بر ايرانيان نيست،بلکه مهم تخريب افکار عمومي و ترور شخصيت قربانيان در جامعه غرب مي باشد، تا به اين وسيله صدا و انتقاد آنان به گوش کسي نرسد. همانگونه که “بزرگترين شاعر مقاومت- اسماعيل وفا يغمايي” اکنون بعنوان رابط “انجمن نجات” و “نشخوار کننده فضولات جمهوري اسلامي” معرفي مي گردد.و همينطور هادي افشار،ايرج مصداقي و سايرين.
دربرابر ترور شخصيت و دروغ هاي بزرگ رجوي چه بايد کرد؟
به اعتقاد من، دوران افشاگري هاي فردي بعد از انتشار گزارش۹۲ توسط ايرج مصداقي و جداشدن چهره هاي شاخص و منتقد از شورا، به پايان رسيده است.
اگرجداشدگان و منتقدين مي خواهند فعاليت مفيد و تاثيرگذاري در جامعه غرب داشته باشند، حرف ها و انتقاداتشان به درون و بيرون مجاهدين تاثير بيشتري داشته باشد، بايد در قالب جمعيت هاي متشکل حقوق بشري و حرفه اي متمرکز گردند