عزیز فولادوند
فاشیسم خونریز ملایان تهران بار دیگر جنایت آفرید. سیاهی سلطنت شب سایه مهیب خود را باز هم گستراند.
غمی بزرگ را بر سینه ما نشاند. سینه ما را شخم زد. شقاوت پیشگان، وحوش گرسنه در برهوت ِ سقوط ِ ارزشها
بازهم جولان دادند. وای بر شما، تفو بر زندگی ناپاکتنان. سلام بر روح و قامت به خاک افتادگان، سلام بر ارج و کرامتتان، سلام بر کادرهای ارزنده این دیا، سلام بر ربّیون، سلام بر تربییت شدگانی که گنجیه ملی میهنی یک ملت اسیرند. گوهران کمیابی که تجربه مبارزاتی، سیاسی و تشکیلاتی را د ر حداقل سه دهه گذشته در غامض ترین شرایط منطقه ای و جهانی طی کرده بودند. استوانه های استقلال یک ملت. شناسنامه و هویت انسان ایرانی با هر نگرشی.
آنانی که خود را در آتش فشانها پرتاپ کردند و ابراهیم واربه آتش پوزخند زدند.
وای که قلب هر انسان شریفی از گلوگاه به جهان پُرتعفن پرتاب می گردد. در منجلاب کدرِ سقوط ارزشها، اینان ستارگانی هستند که نوید جهان دگری را به بشریت معاصر می دهند. و ما شاید توان هضم این ارزشها را نداریم. وای که زمین از پذیرش این کالبدد های شریف سرباز می زند، تا شریک این جنایت نگردد. وای بر سندگدلان، وای بر بی خبران، وای بر سست کنندگان و وای بر زین کنندگان اسبهای سفلگان. آی رجالگان به کجا نشانه گرفته اید؟ ماشه را بر کدام قلب پر عطوفتی می چکانید؟ این قلبها انسانییت را ترویج می کنند. لعنت همه کهکشان به شما باد! تفو بر شما.
این همه دنائت در وجود ناپاکتان از کدامین منبع ارتزاق می کند؟
انسان شرقی با اسطورهای لمیده دراعماق تاریخ کهن دلخوش است.
جاذبه رمانتیک اساطیر باستان او را شیدا می کند. ولی این اسطوره های پر صلابت، این قهرمانان بی نشان، این انسانهای شریف را نمی بیند. وای بر ما. راستی آنها تربیت شده کدامین مکتب اند؟ دل به کجا بافته اند؟ این شوریدگان در سر و سینه چه پنهان دارند؟ ما شاید توان هضم آن را نداریم. و بهت زده می گوئیم آنان "شستشوی مغزی" شده اند.
وای بر ما بی خبران.
راستی ما در این چند ماهه چقدر بر آنها تاختیم: مکتبشان، رهبرشان، اسلامشان را به سخره گرفتیم. وآنها صبور و پرفتوت به کار خود مشغول. و اکنون در جمع ما بی خبران نیستند و ما را با وجدان معذبمان تنها گذاشتند. من حتی از خواندن آن سطور شرم دارم. شرمی بی کران.
آی "مفاخر ملی" کجائید.
آیا در منطق مدافعان حقوق بشرِ وطنی باید حتمأ در "عزا و عروسی" اشان شرکت کرد تا حقوق بشر را ارج نهند؟
آیا تعهد و عمل به منشور اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای دفاع از حقوق انسانی با منطق پایاپای کالایی سخیف قابل دفاع است؟ در"عرو سی و عزا" من شرکت کن! تا ازحقوق تو دفاع کنم. وای بر ما شرقیهای کتابخوان!
از "غلظت اسلام" (قصیم) در نشستهای درونی آنها فیلسوف مآبانه خرد می گیریم، ولی غم ِ به خاک افتادگان را می خوریم. گوئیا این سلحشوران ِ نازنین در خلاء زیست می کرده و آرمان و مکتبی را در قلبهای پاک خود حمل نمی کرده اند. این هم نوعی انسانشناسی است! در بحبوبه نبرد با سیاهی و نکبت آنها را تنها می گذاریم، در این یورش هم جانبه حقوق "هم جنس بازان" را از آن بی دفاعان ِ گیرافتاده در گلۀ وحوش مطالبه می کنیم، به راهشان، به آرمانشان، به رهبری اشان با طعنه و تمسخر و کین می تازیم، ولی فرا خوان به "کنار نهادن اختلافات" در "این شرایط حساس" می دهیم. گوئیا حساسیت این دوران را امروز فهم کرده ایم. عجبا! وای بر ما! خود محورانه در بوق و کرنای "اختلافات" می دمیم، ولی مشتاق به نمایش گذاشتن "بلوغ اخلاقی و ملی خود" (فراخوان آقایان) هستیم. عجبا! وای بر ما!
راه حل آقایان در"فراخوان" 30 آگوست 2013 هم چنین است:
"با ایمیل، تلفن، ملاقات حضوری، با مسئولین انجمنهای حقوق بشری، مدافعان حقوق پناهندگان، پزشکان، وکلا، پارلمانترها، احزاب، قضات، روزنامهنگاران، سندیکاها ووو از آنان بخواهیم که مقامات کاخسفید، کمیساریای عالی امور پناهندگان ملل متحد، صلیب سرخ جهانی را نسبت به وقوع یک قتلعام هشدار دهند."
آی مردم، آی آقایان
شما به نقد پشت کرده، سراب نسیه را نشان می دهید؟
شما ظرف آماده "همبستگي بين المللی با مقاومت" (قصیم) را که مولود میلیونها ساعت کار شگرف متمرکز، دسته جمعی، تشکیلاتی و بالنده در پرتو یک رهبری داهیانه می باشد را رها کرده، اکنون "فراخوان" به نوشتن ایمیل و تماس تلفنی می دهید. عجبا. وای بر ما!
آخر خود شما را اعتقاد بر این بود که:
"هرفرمانده مسئول و هر رهبر هوشمند ملي و انقلابي خوب مي داند حال كه نيرويي ساخته و در اختيار دارد با چنان صفات و خصائل, كه برغم هزار سنگ فتنه باريده از آسمان, كماكان عالي و درخشان, بلكه بهتر از سابق كار و تلاش مي كند, باري, چنين گنجينه ملي و ميهني را مي بايدش به هرقيمت حفظ و فعال – البته اكنون با سمتگيری تهران – نگهداشت و مسائلش را رفع به احسن كرد". عجبا.
پس این همه تاخت و تاز بر این نیروی "ساخته" چیست؟
لطفأ آدرس و شماره تلفن و آدرسهای ایمیل این "مسئولین انجمنهای حقوق بشری، مدافعان حقوق پناهندگان، پزشکان، وکلا، پارلمانترها، احزاب، قضات، روزنامهنگاران" را هم در آن فرا خوان اضافه کنید تا ما فرا خوانده شدگان بتوانیم وقت ملاقات حضوری بگیریم! البته اول باید از هفتخوان گرفتن وقت ملاقات گذشت، بعد موضوع را در میان گذاشت (مستلزم تسلط داشتن به زبان آلمانی است)، بعد توان تشریح امور را داشت، آنها راد توجیه و قانع نمود و خلاصه ...
قصه طول است.
خدا قـوّت...
وانگهی آقایان
خود شما با چند نفر از نمایندگان ایالتی استان محل اقامتتان ارتباط دارید؟
با چند وکیل متخصص در امور حقوق بین الملل رابطه دوستانه دارید تا به مجرد دریافت ایمیل و تلفن شما فعال شوند؟
چند نفر از آنها را تا کنون فعال نموده اید؟
چند نفر وکیل و پزشک و روزنامه ئگار را تا کنون از این فاجعه مطلع کرده اید؟
آیا گزارشی از این روزنامه نگاران در رابطه با کشتار فجیع منتشر شده است؟
در طی این 80 و اندی پس از جدای اتان درچند "عروسی و عزا" شرکت جسته اید؟
آیا آنها اکنون حاضر به دفاع ا زحقوق این پناهندگان در زنجیر هستند؟
لطفأ نام و آدرس ارتباطات برقرار شده از جانب خودتان را هم علنی کنید (شفافیت یکی از اصول سکولاریسم است) و حداقل مرا هم که به زبان آلمانی آکادمیک تسلط دارم بی اطلاع نگذارید تا من هم بتوانم فریاد خود را به گوش آن "پارلمانترها" برسانم.
خدا قوت. (قصیم)
پیشنهاد مشخص من به شما:
آقایان
برای دفاع از جان "سه هزار نفر از هموطنان پناهنده ما در عراق، قتلگاه لیبرتی و اشرف [که] بدون هیچ دفاعی در محاصره " و گرفتار آمده در برهوت سلطنت شر، از شما در خواست می گردد که با دعوت از "مفاخر ملی" در اسرع وقت مقدمات یک راهپیمائی، تحصن و یا یک تجمع را فراهم کنید.
فکر می کنم بتوانید حداقل 100 نفر را سازماندهی نماید.
چون
"فردا خیلی دیر است."
خدا قـوّت... (قصیم)
عزیز فولادوند
1 سپتامبر 2013 / کلن ـ آلمان
فاشیسم خونریز ملایان تهران بار دیگر جنایت آفرید. سیاهی سلطنت شب سایه مهیب خود را باز هم گستراند.
غمی بزرگ را بر سینه ما نشاند. سینه ما را شخم زد. شقاوت پیشگان، وحوش گرسنه در برهوت ِ سقوط ِ ارزشها
بازهم جولان دادند. وای بر شما، تفو بر زندگی ناپاکتنان. سلام بر روح و قامت به خاک افتادگان، سلام بر ارج و کرامتتان، سلام بر کادرهای ارزنده این دیا، سلام بر ربّیون، سلام بر تربییت شدگانی که گنجیه ملی میهنی یک ملت اسیرند. گوهران کمیابی که تجربه مبارزاتی، سیاسی و تشکیلاتی را د ر حداقل سه دهه گذشته در غامض ترین شرایط منطقه ای و جهانی طی کرده بودند. استوانه های استقلال یک ملت. شناسنامه و هویت انسان ایرانی با هر نگرشی.
آنانی که خود را در آتش فشانها پرتاپ کردند و ابراهیم واربه آتش پوزخند زدند.
وای که قلب هر انسان شریفی از گلوگاه به جهان پُرتعفن پرتاب می گردد. در منجلاب کدرِ سقوط ارزشها، اینان ستارگانی هستند که نوید جهان دگری را به بشریت معاصر می دهند. و ما شاید توان هضم این ارزشها را نداریم. وای که زمین از پذیرش این کالبدد های شریف سرباز می زند، تا شریک این جنایت نگردد. وای بر سندگدلان، وای بر بی خبران، وای بر سست کنندگان و وای بر زین کنندگان اسبهای سفلگان. آی رجالگان به کجا نشانه گرفته اید؟ ماشه را بر کدام قلب پر عطوفتی می چکانید؟ این قلبها انسانییت را ترویج می کنند. لعنت همه کهکشان به شما باد! تفو بر شما.
این همه دنائت در وجود ناپاکتان از کدامین منبع ارتزاق می کند؟
انسان شرقی با اسطورهای لمیده دراعماق تاریخ کهن دلخوش است.
جاذبه رمانتیک اساطیر باستان او را شیدا می کند. ولی این اسطوره های پر صلابت، این قهرمانان بی نشان، این انسانهای شریف را نمی بیند. وای بر ما. راستی آنها تربیت شده کدامین مکتب اند؟ دل به کجا بافته اند؟ این شوریدگان در سر و سینه چه پنهان دارند؟ ما شاید توان هضم آن را نداریم. و بهت زده می گوئیم آنان "شستشوی مغزی" شده اند.
وای بر ما بی خبران.
راستی ما در این چند ماهه چقدر بر آنها تاختیم: مکتبشان، رهبرشان، اسلامشان را به سخره گرفتیم. وآنها صبور و پرفتوت به کار خود مشغول. و اکنون در جمع ما بی خبران نیستند و ما را با وجدان معذبمان تنها گذاشتند. من حتی از خواندن آن سطور شرم دارم. شرمی بی کران.
آی "مفاخر ملی" کجائید.
آیا در منطق مدافعان حقوق بشرِ وطنی باید حتمأ در "عزا و عروسی" اشان شرکت کرد تا حقوق بشر را ارج نهند؟
آیا تعهد و عمل به منشور اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای دفاع از حقوق انسانی با منطق پایاپای کالایی سخیف قابل دفاع است؟ در"عرو سی و عزا" من شرکت کن! تا ازحقوق تو دفاع کنم. وای بر ما شرقیهای کتابخوان!
از "غلظت اسلام" (قصیم) در نشستهای درونی آنها فیلسوف مآبانه خرد می گیریم، ولی غم ِ به خاک افتادگان را می خوریم. گوئیا این سلحشوران ِ نازنین در خلاء زیست می کرده و آرمان و مکتبی را در قلبهای پاک خود حمل نمی کرده اند. این هم نوعی انسانشناسی است! در بحبوبه نبرد با سیاهی و نکبت آنها را تنها می گذاریم، در این یورش هم جانبه حقوق "هم جنس بازان" را از آن بی دفاعان ِ گیرافتاده در گلۀ وحوش مطالبه می کنیم، به راهشان، به آرمانشان، به رهبری اشان با طعنه و تمسخر و کین می تازیم، ولی فرا خوان به "کنار نهادن اختلافات" در "این شرایط حساس" می دهیم. گوئیا حساسیت این دوران را امروز فهم کرده ایم. عجبا! وای بر ما! خود محورانه در بوق و کرنای "اختلافات" می دمیم، ولی مشتاق به نمایش گذاشتن "بلوغ اخلاقی و ملی خود" (فراخوان آقایان) هستیم. عجبا! وای بر ما!
راه حل آقایان در"فراخوان" 30 آگوست 2013 هم چنین است:
"با ایمیل، تلفن، ملاقات حضوری، با مسئولین انجمنهای حقوق بشری، مدافعان حقوق پناهندگان، پزشکان، وکلا، پارلمانترها، احزاب، قضات، روزنامهنگاران، سندیکاها ووو از آنان بخواهیم که مقامات کاخسفید، کمیساریای عالی امور پناهندگان ملل متحد، صلیب سرخ جهانی را نسبت به وقوع یک قتلعام هشدار دهند."
آی مردم، آی آقایان
شما به نقد پشت کرده، سراب نسیه را نشان می دهید؟
شما ظرف آماده "همبستگي بين المللی با مقاومت" (قصیم) را که مولود میلیونها ساعت کار شگرف متمرکز، دسته جمعی، تشکیلاتی و بالنده در پرتو یک رهبری داهیانه می باشد را رها کرده، اکنون "فراخوان" به نوشتن ایمیل و تماس تلفنی می دهید. عجبا. وای بر ما!
آخر خود شما را اعتقاد بر این بود که:
"هرفرمانده مسئول و هر رهبر هوشمند ملي و انقلابي خوب مي داند حال كه نيرويي ساخته و در اختيار دارد با چنان صفات و خصائل, كه برغم هزار سنگ فتنه باريده از آسمان, كماكان عالي و درخشان, بلكه بهتر از سابق كار و تلاش مي كند, باري, چنين گنجينه ملي و ميهني را مي بايدش به هرقيمت حفظ و فعال – البته اكنون با سمتگيری تهران – نگهداشت و مسائلش را رفع به احسن كرد". عجبا.
پس این همه تاخت و تاز بر این نیروی "ساخته" چیست؟
لطفأ آدرس و شماره تلفن و آدرسهای ایمیل این "مسئولین انجمنهای حقوق بشری، مدافعان حقوق پناهندگان، پزشکان، وکلا، پارلمانترها، احزاب، قضات، روزنامهنگاران" را هم در آن فرا خوان اضافه کنید تا ما فرا خوانده شدگان بتوانیم وقت ملاقات حضوری بگیریم! البته اول باید از هفتخوان گرفتن وقت ملاقات گذشت، بعد موضوع را در میان گذاشت (مستلزم تسلط داشتن به زبان آلمانی است)، بعد توان تشریح امور را داشت، آنها راد توجیه و قانع نمود و خلاصه ...
قصه طول است.
خدا قـوّت...
وانگهی آقایان
خود شما با چند نفر از نمایندگان ایالتی استان محل اقامتتان ارتباط دارید؟
با چند وکیل متخصص در امور حقوق بین الملل رابطه دوستانه دارید تا به مجرد دریافت ایمیل و تلفن شما فعال شوند؟
چند نفر از آنها را تا کنون فعال نموده اید؟
چند نفر وکیل و پزشک و روزنامه ئگار را تا کنون از این فاجعه مطلع کرده اید؟
آیا گزارشی از این روزنامه نگاران در رابطه با کشتار فجیع منتشر شده است؟
در طی این 80 و اندی پس از جدای اتان درچند "عروسی و عزا" شرکت جسته اید؟
آیا آنها اکنون حاضر به دفاع ا زحقوق این پناهندگان در زنجیر هستند؟
لطفأ نام و آدرس ارتباطات برقرار شده از جانب خودتان را هم علنی کنید (شفافیت یکی از اصول سکولاریسم است) و حداقل مرا هم که به زبان آلمانی آکادمیک تسلط دارم بی اطلاع نگذارید تا من هم بتوانم فریاد خود را به گوش آن "پارلمانترها" برسانم.
خدا قوت. (قصیم)
پیشنهاد مشخص من به شما:
آقایان
برای دفاع از جان "سه هزار نفر از هموطنان پناهنده ما در عراق، قتلگاه لیبرتی و اشرف [که] بدون هیچ دفاعی در محاصره " و گرفتار آمده در برهوت سلطنت شر، از شما در خواست می گردد که با دعوت از "مفاخر ملی" در اسرع وقت مقدمات یک راهپیمائی، تحصن و یا یک تجمع را فراهم کنید.
فکر می کنم بتوانید حداقل 100 نفر را سازماندهی نماید.
چون
"فردا خیلی دیر است."
خدا قـوّت... (قصیم)
عزیز فولادوند
1 سپتامبر 2013 / کلن ـ آلمان