۱۳۹۶ آبان ۱۹, جمعه

سخنرانی مریم رجوی در مراسم عاشورا - مهر ۱۳۹۶

Javdanehha        جاودانه ها

سخنرانی مریم رجوی در مراسم عاشورا - مهر ۱۳۹۶



ین افتخار مجاهدین است که رو در روی استبداد مذهبی و فریب و دجالیت، پرچم نهضت حسینی را به‌اهتزار درآورده‌اند.

سلام بر حسین
مرگ بر اصل ولایت فقیه!
سلام بر تو ای حسین، ای پیشوای ما، ای روح ناآرام هر زمانه،‌
ای فروغ جاودان جنبش‌ها و انقلاب‌ها و ای مظهر اَعلای آزادی و انتخاب آزادانه برای تاریخ بشر و سلام بر تو ای زینب کبری، ای راهبر و الگوی جاودان ما که فریاد دادخواهی‌ات هنوز کاخ‌های ستم و بی‌داد را به‌لرزه در‌می‌آورد.
و سلام برهمه زنان و مردان رزم‌آوری که از عاشورا تا امروز به‌پیروی از حسین(ع) قیام کرده‌اند.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ الله وَابْنَ ثارهْ وَالوتْرَ الْمَوْتُورْ.
سلام برتو ای خون خدا و سلام بر تو ای فرزند خون او، و ای یگانه و ممتازی که (هنوز خونت پس‌ناگرفته است).
لَعَنَ اللهُ آلَ زیادٍ وَآلَ مَرْوانَ.
و لعنت خدا بر خمینی و خامنه‌ای و مزدوران و همدستان آن‌ها.
از عاشورا تا امروز کم‌تر حکومتی به‌اندازه رژیم ولایت فقیه، به‌سوءاستفاده از نهضت حسینی پرداخته و کم‌ترحکومتی تا این اندازه، نام حسین و نام کربلا و مذهب شیعه را بازیچه قدرت‌طلبی خود کرده و با نقاب آن بی‌وقفه، خون بر زمین ریخته و مطامع پلید و ضدانسانی خود را به‌اجرا گذاشته است.
تحت نام شیعه و اسلام، آخوندها هزاران هزار تن از پیروان آرمان حسین، درایران را اعدام و قتل‌عام کرده‌اند. تحت نام شیعه، هموطنان اهل سنت ما را سرکوب و از ابتدایی‌ترین حقوق‌شان محروم‌ کرده‌اند و به‌نام شیعه ملت‌های عراق و سوریه و لبنان و یمن را در جنگ و خون و فاجعه فرو برده‌اند.
با این‌همه آخوندها از نظر ایدئولوژیکی و اجتماعی در برابر پیروان حقیقی حسین، یعنی مجاهدین به‌زانو درآمده‌اند. در سال 67 خمینی دژخیم فتوای قتل‌عام زندانیان سیاسی را صادر کرد. حکم‌اش این بود که هر کس را که بر سرموضع ‌ است و هم‌چنان به‌مجاهدین وفادار است، سریعاً اعدام کنید. سپس ظرف چند ماه، هزاران زندانی سیاسی را اعدام کرد. این البته ضربه بزرگی به پیکر مردم آزادی‌خواه ایران بود اما از نظر عقیدتی و اجتماعی نقطه شکست کامل خمینی شد.

حالا نزدیک به‌سه دهه بعد، امواج دادخواهی قتل‌عام‌شدگان، در داخل و خارج ایران، گریبان ولایت فقیه را به‌سختی می‌فشارد. این دادخواهی، شعله‌یی از دادخواهی حسین است. این افتخار مجاهدین است که رو در روی استبداد مذهبی و فریب و دجالیت، پرچم نهضت حسینی را به‌اهتزار درآورده‌اند.
فریاد حسین ع که گفت هیهات منا‌الذله، شعار مجاهدین است. صدق و فدای حسین راه و رسم مجاهدین است و این مجاهدین‌اند که به‌پشتوانه مردم ایران، سرانجام پرچم خونخواهی او را بر ویرانه‌های ولایت فقیه به‌اهتزاز درخواهند آورد.
امروز از مراسم ریاکارانه آخوندها برای عاشورا، نعره‌های مداحان حکومت به‌گوش می‌رسد. این آوای وحش و آوای شرک ولایت فقیه است. در نقطه مقابل، فریاد خشم کارگران و معلمان و بیکاران و صدای اعتراض همه سرکوب‌شدگان به‌آسمان‌ رسیده است. صدای مردمی که با شلاق دین‌فروشی تعزیر می‌شوند، صدای خانواده‌های زندانیان زیر اعدام، صدای مردمی که دارایی‌شان غارت می‌شود، صدای فقیرانی که نانی برای خوردن پیدا نمی‌کنند و صدای آن‌هایی که سرپناهی ندارند.
بله، بزرگداشت حقیقی عاشورا در همین عصیان و اعتراض عمومی است و همین فریادهاست که کار این رژیم را به‌آخر می‌رساند. نه مردم ایران نه رژیم حاکم، عاشورای پرخروش سال 88 را از یاد نبرده‌اند که آن قیام بزرگ تا یک قدمی سرنگونی رژیم ولی فقیه به‌پیش تاخت. زمینه‌‌ها و آتش آن قیام در کیفیتی بالاتر و جوشان‌تر هم چنان در جامعه ایران موجود است. یعنی این‌بار ولایت یزیدی را سرنگون می‌کند.
 


خواهران و برادران!
آنچه در تاریخ از حماسه عاشورا نقل می‌شود، بیشتر نمودهای بیرونی این واقعه است. یعنی نبرد، ایستادگی‌ و جانفشانی تا آخرین نفس در اردوی حسین و سنگدلی‌های خمینی‌وار در جبهه یزید.
اما مثل تمام حماسه‌های جاودان بشری، عاشورا از قدرت انگیزاننده‌یی در درون و در لایه‌های زیرین خود برخوردار است. یعنی جایی که به‌چشم‌ نمی‌آید اما کانون کنش و واکنش‌ها و کانون جاذبه‌ها است. نیروی محرک و برانگیزاننده عزم‌ها و عشق‌ها و ایمان‌ها در همان‌جاست و چنان که در کتاب «راه حسین» می‌خوانیم: «در پس نشیب و فرازهای این حماسهٌ بلند نظمی عالی نهفته است که درک آن هرکس را قرین شگفتی و تعجب می‌کند».
به‌صحنه‌های نهضت امام حسین و آنچه در عاشورا و قبل و بعد از آن واقع شد نگاه کنید:
درست در روزهایی که هنوز امام حسین در مدینه است، عافیت جویان او را نصیحت می‌کنند که از تصمیم خود چشم بپوشد. از جمله شخصی به‌نام مروان به‌او اصرار می‌کرد که یزید را بپذیر و حسین
پاسخ می‌دهد: در این صورت «باید با اسلام خداحافظی کنم».‏
و صحنه دیگر، روز عرفه در مکه است، درست روزی که همه به سمت مکه سرازیر می‌شوند تا مناسک حج را به‌جا بیاورند، امام حسین درست در همان روزها از مکه به سمت کوفه خارج می‌شود و قبل از خروج در حال راز و نیاز با خدای بزرگ است. در دعای مشهور عرفه، او بارها و بارها خدا را خطاب قرار می‌دهد اما چیزی برای خودش نمی‌خواهد و کم‌ترین چشمداشتی ندارد. بلکه یکسره بدهکار و خاضع و خاشع است. این دعا آموزش درخشانی است به انسان که شکرگذاری را بیاموزد، شکر کردن به معنی کشف کردن، یعنی انسان بتواند نور و روشنایی تازه‌یی بر توانایی‌ها و سرمایه انسانی‌ خودش بیندازد و به آنچه می‌تواند بکند چشم و گوشش را باز کند.
در روزها و هفته‌های قبل از عاشورا، امام حسین در سخنرانیهای خود، همه را در مقابل انتخاب قرار می‌دهد. او دنبال ‏سربازگیری نیست. بلکه به دنبال انسان نیازمند است. او دنبال انسان مسئولیت‌پذیر است که در قیمت‌دادن پیشقدم باشد.
از مکه تا کربلا، حسین در هر توقفگاهی، هدف‌ها و نهایت کار را توضیح می‌دهد و به‌همراهانش بارها گوشزد می‌کند که این راه بی‌بازگشت است. حرفهای او، سوداگران، فرصت‌طلبان و سست‌عنصرها را در هر منزل تصفیه می‌کند. و در مقابل، اراده صاحبان ایمان و آرمان را صیقل می‌زند.
در شب آخر باز سخن‌اش این است که: «مرا با این لشکر به حال خود بگذارید. آنها به جز ‏من شخص دیگری را نمی‌خواهند». به این ترتیب، در هر سرفصل و در هر بزنگاه خطیر، انتخاب نو به‌نو تجدید می‌شود تا سنتی برای مجاهدان راهش شود که انتخاب و تعهد خود را بارها و بارها از هر پیرایه‌ و از هر آلودگی تطهیر کنند و از عمق جان به‌نبرد برخیزند.
در همین شب و در همین صحنه است که تاریخ، پاسخ مجاهدان حسینی به‌این آزمایش را به‌عنوان درسی درخشان برای همه نسل‌ها به‌ثبت می‌رساند. مجاهدانی که می‌خروشند: ای حسین چگونه ممکن است که ما تو را در محاصره این همه دشمن تنها رها کنیم. نه، هرگز. به‌خدا سوگند که حتی اگر هیچ جنگ‌افزاری هم نداشته باشیم، همراه با تو می‌جنگیم و همراه با تو می‌میریم.

از این پیش‌تر نهضت حسینی لحظه انتخاب و دگرگونی زهیر را آفریده است. زهیر در میان قوم خود در حال غذا خوردن است. پیکی از سوی حسین به‌او می‌رسد که حسین تو را می‌خواهد. او برای برخاستن و راهی شدن درنگ می‌کند. زندگی و آرامشش را نمی‌خواهد از دست بدهد. حالا این همسر زهیر است که او را سرزنش می‌کند و می‌گوید آیا حسین تو را به‌سوی خود می‌خواند و تو کوتاهی می‌کنی. زهیر‌ به نزد حسین می‌رود و اندکی بعد برافروخته و برانگیخته باز می‌گردد و رو به‌همسرش می‌گوید ترا رها کردم و به‌سوی حسین می‌روم. من راه خود را انتخاب کرده‌ام.
و باز وجه خیره‌کننده دیگر، حضور زینب کبری است. او قبل از این که همراه امام حسین از مدینه خارج شود، از همسرش طلاق می‌گیرد. عبدالله پسر جعفر طیار عموی امام حسین همسر او است و تا آن زمان از زندگی مشترک آنها 40 سال گذشته است.
در این زمان زینب کبری در سن 55 سالگی است و با درک عمیقی از مسئولیت و تعهد خود، این تصمیم را اتخاذ کرد و در این جنبش، در اداره صحنه نبرد پس از کشتارهای روز عاشورا و در رهبری جنبش پس از شهادت حسین،‌ نقشی بی‌بدیل ایفا کرد.
در همین زمان، عبدالله در مکه مشغول میانجیگری است تا برای امام حسین امان نامه بگیرد، ولی در همان حال زینب در قلب کاروان حسینی قرار دارد و در قدم بعد رهبری جنبش را بعد از شهادت حسین به‌عهده می‌گیرد.
و باز صحنه دیگر، حضور شمار زیادی از زنان و کودکان در اردوی حسینی است. از این پیشتر در مدینه عده‌یی از رجال نامور تلاش کردند که او را از رفتن به کوفه منصرف کنند و وقتی به نتیجه نرسیدند، اصرار ‌کردند که حداقل زنان و کودکان را به همراه نبرد. اما پاسخ ثابت و مکرر حسین(ع) این است که نه از شهادت خود و یارانش و نه از اسارت زنان و بازماندگان، گریزی نیست. والا که باید ذلت و تسلیم را بپذیرد.
در این سفر سخت، اعضای خانواده حسین او را همراهی می‌کنند. و راستی چرا امام حسین آن‌ها را باخود آورده است. او می‌خواهد نشان دهد هرچه را که دارد به‌میدان آورده است.
اعضای این خانواده با خواست و اشتیاق خودشان حسین را همراهی می‌کنند، و حضور در میدان نبرد را انتخاب کرده‌اند تا در کنار حسین باشند. در حقیقت این‌ها بسیار فراتر از خویشان خونی او هستند. این‌ها خانواده آرمانی حسین علیه السلام هستند و چنان‌که بعدا نشان دادند، موحدان پیشتازی بودند که نقش بی‌همتایی در پیروزی جنبش حسینی دارند.
و حالا باز برمی گردیم به روزهای قبل از عاشورا، نهضت حسینی درحال شعله‌ور‌کردن نبرد در وجدان و ضمیر یک فرمانده قوای دشمن است. این داستان‌ تلاطم درونی حر ریاحی است. در همان کشاکش‌های انتخاب، حر به شدت به خودش می‌لرزد و می‌گوید:« نَفْسُم مرا بین بهشت و دوزخ مخیر کرده است». و البته سرانجام بهشت را انتخاب کرد و دلیرانه در اردوی امام حسین جنگید و اولین شهید روز عاشورا شد.
در شب عاشورا امام حسین آیه 23 سوره احزاب را می‌خواند:
منَ الْمُؤْمنینَ رجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْه فَمنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمنْهُم مَّن یَنتَظرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدیلًا
این آیه مشهور به آیه عهد است و سرور شهیدان بر پیمان و سوگند خود درباره رسالت بزرگش پا می‌فشارد.
و باز صحنه دیگر، قهرمانی عباس (ع) است با سرود و سوگند وفا که به‌خدا قسم اگر دستانم را قطع کنید از آرمانم دست برنمی‌دارم. او سوگند مجسم وفا و ایمان و الهام‌بخش مجاهدین است که آیه نوشته بر پرچم مزار او را بر آرم خود حک کرده‌اند:‌ فضل الله المجاهدین علی‌القاعدین اجرا عظیما.
از حسین تا فرمانده رشیدش عباس، همه هستی خود را بر سر یک پیمان گذاشته‌اند. بر سر همان امانتی که خدا بر دوش انسان گذاشت. سوگند مجاهدین نیز که هربار پرطنین‌تر و محکم‌تر تجدید می‌شود از همان امانت‌ها و پیمان‌ها نیرو می‌گیرد.
حضرت سجاد گفته است: در آن شبی که پدرم فردایش کشته شد، او با خود این جمله را تکرار می کرد:
کُلُّ حَی سَالکٌ سَبیلی ‏
هر زنده‌یی رهرو راه من است.
صحنه درخشان دیگر، رزم دلیرانه حبیب بن مظاهر است. او به‌دلیل کهولت سن، ابروان خود را با دستمال بسته تا جلوی دیدش را نگیرد. با این حال، مانند یک جوان برومند شمشیر می‌زند و دشمن را از اطراف پراکنده می‌کند. و باز صحنه دیگر، در اوج نبرد شکل می‌گیرد و خالق آن ام‌عمر است. او سر فرزند شهیدش را به سوی قاتلان پرتاب می‌کند و فریاد می‌کشد که آن چه را در راه خدا داده‌ام، پس نمی‌گیرم. در صحنه بعدی باز، یک بزرگ زن دیگر یعنی ام وهب سر فرزندش را به‌سوی دشمن پرتاب می‌کند.

فلسفه عاشورا، شکستن بن‌بستهای تاریخی و پیشبرد آرمان عادلانه با فدای همه چیز و همه کس است. فلسفه عاشورا گشودن راه تکامل آن هم در سخت‌ترین شرایط با فداکاری و بدون هیچ‌گونه چشمداشت و معامله است.
صحنه دیگر حماسه های کربلا، صحنه بارگاه دشمن است. جایی که یزید جشن گرفته و دارد به ‌سر بریده امام حسین اهانت می‌کند. در همان حال، زینب کبری بر سر یزید فریاد می‌کشد که:
ای یزید، خدا راست گفته است که: «سر انجام کسانی که زشتی و پلیدی پیشه کردند، این ‏بود که آیات خدا را تکذیب نمودند و آنها را به سخره گرفتند».
این دقیقاً سرنوشت خمینی و خامنه‌ای هم هست که اسلام و قرآن را برای توجیه تبهکاری و فساد خود مورد بدترین سوء استفاده‌ها قرار دادند و حالا لعنت مجسم تاریخ شده‌اند.
سراسر این جنبش پرشکوه از هنگام خروج حسین از مکه تا زمان شهادت و مراحل پس از آن تحت رهبری زینب کبری، همه سرشار از ارزش‌های نو و پیامهایی است که یک مناسبات آرمانی را نشان می‌دهد.
این‌چنین است که به‌قول مسعود، حسین پیامبر جاودان آزادی شد.
او آغازکننده و بنیان‌گذار است. او در جزء به‌جزء نهضت عاشورا، راه و رسم را به‌فرزند انسان می‌آموزد. راه و رسم زندگی حقیقی که عقیده و جهاد است. راه و رسم فدای خانه و خانمان برای رهایی و آزادی، راه و رسم مبارزه بی‌چشمداشت و بی‌نام و نشان و یافتن راه پیروزی در دل تاریکی و بغرنجی. عاشورای او، داستان قیام انسان برای تغییر مسیر تاریخ است، آن هم در لحظه‌یی که توازن قوای ظاهری هیچ روزنهیی برای تحقق پیروزی نمیبیند.
در جنبش حسین معجزه‌یی در کار نیست. عصر معجزات گذشته است. برای او دریا شکافته نمی‌شود. مانند حضرت نوح، کشتی نجات‌بخشی ندارد و از قدرت زنده‌کردن مردگان برخوردار نیست. اما معجزه‌اش این است که بدون هرمعجزه‌یی مایه بیداری وجدان‌ها و الهام‌بخش انقلاب و آزادی در همه نسل‌هاست.
این چنین است که به‌قول مسعود: «این گروه اندک آن‌چنان در طول سالیان و قرون در ضمیر افراد کشور ما رسوخ کرده‌اند که ماجرایشان وجدان ملی مردم ما شده است». در نتیجه از ستارخان تا کوچک خان هر زمان که عزم نبرد می‌کنند، الگوی عاشورا را به‌رزم‌آوران‌شان یادآوری می‌کنند.
مصدق بزرگ در بی‌دادگاه می‌گوید: «سنت من، سنت امام حسین است». حنیف‌نژاد با کلام حسین، وصیت‌نامه خود را آغاز می‌کند و مسعود با الهام از سنت عاشورا و راه حسین نقشه مسیر مجاهدین و عبور این مقاومت از سرفصل‌های خطیر را ترسیم کرد. به‌طوری که 30 خرداد و 5 مهر و 19 بهمن تا فروغ جاویدان همه سرفصلها بله، همه و همه روح واحدی دارند که عاشوراگونگی است. و این‌چنین نزدیک به پنجاه سال است که او توانسته با تحمل بهای سنگین، مبارزه برای آزادی را از بسیاری پیچ و خم‌ها عبور بدهد و مقاومت ایران را به این موقعیت والا رسانده است. یعنی قیمت را قبل از همه از خودش و از مجاهدانش داده که برای او عزیزتر از جان هستند.
اما، اما رو در روی آن‌ها، آخوندها مانند تمام اسلاف‌شان تا توانسته‌اند قیام عاشورا و هدف‌ها و پیام رهایی‌بخش حسین را تحریف کرده و مضامین ارتجاعی و استبدادی را جایگزین آن کرده‌اند. خوشبختانه مجاهدین رو در روی آخوندها، از روز بنیانگذاری خود توانستند به‌میزان زیادی حقیقت این حماسه و این جنبش بیداری تاریخ را نشان بدهند.
باشد که مجاهدین خلق ایران در همین مسیر، دستاوردهای هر چه بیشتری خلق کنند و باز هم برای مبارزه نسل جوان ایران علیه استبداد دین‌فروش حاکم، راه‌گشایی کنند.
آری پیام هل من ناصر حسین قبل از همه و پیش از همه مجاهدینی را فرا می‌خواند که راه او را می‌روند و شما امروز افتخار این را دارید که در صف مقدم مخاطبان او هستید.

پس وقتی که دشمنان تاریخی حسین، برای حفظ قدرت ظالمانه خود این همه سنگدلی به خرج می‌دهند و توده‌های ستمزده را این چنین به فقر و مصیبت کشانده‌اند، بر شماست که شعله‌های نبرد را بالا و بالاتر ببرید. نبرد با استبداد و دین‌فروشی، نبرد با افکار ارتجاعی و بهره‌کشانه و نبرد با زن ستیزی و ازخودبیگانگی که آخوندها در دوران حکومت‌شان آن را به‌مراتب تشدید کرده و مردم ایران را به‌اسارت کشانده‌اند.
چشم تاریخ و چشم مردم به‌جان آمده کشورتان، به‌شما دوخته شده است شما که برای یک آرمان پرشکوه برخاسته‌اید، شمایی که از عاشورا الهام گرفته‌اید، شما این رسالت بزرگ را بر دوش دارید.
صحبت‌هایم را با تجدید عهد نسبت به‌سرور شهیدان تمام می‌کنم. با تکرار همان تجدید عهد خونین سردارمان موسی خیابانی که همراه با اشرف سر بر راه حسین گذاشتند.
ای حسین! ای سرور شهیدان! ما با تو تجدید عهد می‌کنیم که تا جان در بدن داریم پیام تو را به هر کجا که فرد ستمدیده‌یی هست، برسانیم حسین ای وارث آدم،‌ ای وارث نوح،‌ ای وارث ابراهیم! ما با تو عهد می‌کنیم که در هر کجا که انسان ستم‌کشیده‌یی هست، پیام تو را به او برسانیم که 'هیهات منا‌الذله'. ...
و تو ای خدای حسین! ما را بدین همه - که البته بسیار سخت و دشوار است - شایسته گردان.
سلام بر موسی و اشرف و بر همه مجاهدینی که در امتداد راه حسین به‌پا خاستند و سلام بر یکایک شما و همه آن‌‌هایی که در داخل ایران، با عزم خونخواهی حسین برای به‌زیر کشیدن رژیم یزیدی حاکم آماده شده‌اند.
سلام بر حسین، مرگ بر یزید دوران، مرگ بر اصل ولایت فقیه.