۱۳۹۶ مرداد ۲, دوشنبه

شعر زيباي زري اصفهاني، آري اين چنين بود برادر

Javdanehha      جاودانه ها

:سروده زيباي زري اصفهاني 



آری این چنین بود برادر 
آری این چنین است برادر

سنگ هارا بسته اند 
و زنجیر سگ ها را گشوده اند
دستهای مارا بسته اند 
و برروی تخته تعزیر 
شلاق ها درکارند
و شکنجه گران پاک و مطهر 
الله اکبرگویان 
می کوبند 
و می کوبند
وزخم های خون فشان 
دهان باز میکنند 
و تازیانه ها فرود می آیند 
تا خط سرخ خون 
خونین تر و خونین ترشود
وسرخ تر و سرخ تر
و هیهات که چه شادمانه میرقصند
برفراز پیکرهای به خون خفتگان ما

آنها که بی هیچ شکی پاکترین بند گان خدایند 
زاهدانی بی هیچ گونه خطا
که هیچگاه و هرگز 
تنبانشان را برای هیچ کسی 
پائین نکشیده اند
باکرگان معصوم 
قدیسین و عابدین و فرزانگان
که هیچگاه 
قلب مهربانشان را 
کدورتی ، تیره نساخته است 
نه نه نه 
یکوقت فکر نکنید که چقدر شبیه قابیل اند
دربرابر برادر زخم خورده خود
نه نه نه 
یک وقت فکر نکنید که چقدر شبیه آن کلاغ اند
که شیوه پنهان کردن کشته هابیل را 
به قابیل می آموخت 
یک وقت فکر نکنید 
که گند - گاو چاله دهان ها 
تنها درطواف بیت عظما یند
نه نه نه

باید فقط نگاه کرد 
و نگاه کرد 
و نگاه کرد
بدقت نگاه کرد
که چگونه سنگ ها را بسته اند 
و زنجیر سگ ها را گشوده اند
که چگونه دستها را بسته اند 
و تازیانه ها را فرود می آورند
وقابیل ها چگونه 
برفراز پیکر زخمی برادر خود ایستاده اند 
و کلاغ ها چگونه به قابیل می آموزند
که کشته برادر را پنهان کند
و من دراعماق قلب خود می گریم و می اندیشم
چه روزگار پلیدی است 
آنچنان پلید و پلشت 
که تازیانه بدستان مطهر
معصوم وبی خطا
گردا گرد میدانی ایستاده اند
و انسانی را سنگسار میکنند 
تنها به این گناه 
که ایستاده است 
که تمام عمر ایستاده بوده است 
دربرابر قوم اشقیاء
بالبانی تشنه فریاد کرده است 
با قلبی خونین آواز خوانده است 
با چشمی گریان نگاه کرده است 
و هزاران تیر اورا نشانه رفته است 
و اینک این هابیل است 
که با چشمان گشاده می نگرد
قابیل راٍ،

نه آن قابیل مذکر
قابیلی از جنس دیگر 
که برفراز سرش ایستاده است 
و سنگ خون آلوده ای را دردست دارد
و کلاغان گردا گردش 
و کلاغان گردا گردش 
و کلاغان گردا گردش