۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

قتل عام مجاهدين دراشرف، تبليغات و ترفندهاي رژيم و همريشان درخارجه


تاریخ درج مقاله -1392:07:02
 
قسمتي از مقاله قتل عام مجاهدين دراشرف، تبليغات و ترفندهاي رژيم و همريشان درخارجه و چند ياد آوري
عباس فيلي- زندان ليبرتي
 
همبستگي: مجاهد خلق عباس فيلي، مسئول 36 گروگان اشرفي در سال 1388 بود. آنها در نخستين حمله و كشتار نيروهاي مالكي در اشرف در 6 مرداد88، دستگير و شكنجه وزنداني شدند و به مدت 72 روز در اعتصاب غذا بودند. اعتصاب آنها در آخرين هفته به اعتصاب خشك تبديل شد و همگي در آستانه مرگ فاتحانه به اشرف بازگشتند.گروگانها ابتدا در زندان دخمه در جنب اشرف، سپس به زندان شهر خالص، از آنجا به زندان استخبارات در بغداد و نهايتا به زندان المثني منتقل شدند و در هر زنداني با ضرب و شتم و تهديدات بسيار مواجه بودند.

عباس فيلي در يكي از همين ترددات كه در برابر مزدوران مقاومت كرده بود تا سرحد مرگ، شكنجه و مضروب شد.

  

1- اتاق واحد عملياتي و رهنمودهاي گفتمان سازي از تهران تا دمشق

براي چرخاندن صورت مسأله از «جلاد و جنايت عليه بشريت» عليه «قرباني»

پاسدار سلامي:«دولت عراق دفعات متعددي به اينها اخطار كرد

كه تماماً اردوگاه اشرف راترك كنند اينها نپذيرفتند»

همه شواهد نشان مي دهد كه سقوط محتمل بشاراسد، نقش تعيين كننده يي در نياز مندي خامنه اي به كشتار در اشرف داشته و به قول خواهرمريم، اصلا تصادفي نيست كه جنايت دراشرف به دست مالكي، همزمان با كشتار فجيع شيمايي در دمشق به دست ديكتاتور سوريه صورت مي‌گيرد. كما اينكه وقاحت مشابهي، در زمينة تبليغاتي، تهران و بغداد و دمشق را به هم وصل مي كند.

آنها روز روشن دست به قتل عام و حمله شيمايي مي زنند و بعد خود قربانيان را مقصر كشتار خودشان معرفي كنند. پيداست كه گفتمان واحدي از اتاق عمليات واحدي در بيت العنكبوت ولايت طراحي و هدايت مي شود و اولين مجريانش هم مهره هاي تحت امر خود خامنه اي و اولين مخاطبانش نيروهاي خلص پاسدار و بسيجي و ارتجاعي درحلقه اصلي حفظ نظام هستند.

پاسدار قاسم سليماني جلسة خبرگان نظام را توجيه كرد. سركردة كل بسيج محمدرضا نقدي به توجيه بسيجيان نظام پرداخت. امام جمعه هاي نظام مانند آخوند احمد خاتمي به موعظه درباره عمليات الهي و امدادهاي غيبي رسيده در مرصاد دوم آخوندي پرداختند. تلويزيون و رسانه هاي رژيم هم، براي توجيه شقاوتي كه مردم را شوكه كرده بود، انبان درغپردازيها و دجالگريهاي رسواي دو سه دهه پيش خود را براي متهم كردن مجاهدين به كشتن و مثله كردن و سوزاندان بيگناهان دوباره باز كردند. فشرده همه اينها را جانشين سركردة كل سپاه در برنامه تلويزيون رژيم در 17شهريور(يك هفته بعد از قتل عام اشرف) باز گو كرد و گفت:« به‌ اندازة قتل‌عامهاي ناشي از تهاجم هسته‌يي آمريكا به ناكازاكي و هيروشيما اينها كشته گرفتند از مردم ايران و عراق، ولي آمريكاييها و غربيها، هرگز نسبت به اون كشته‌ها حساست به خرج ندادند، ولي امروز كه 52 نفر جاني، در انتقام به افعال جنايتكارانه گذشته خودشون در دادگاه مردمي مردم عراق، چنين سرنوشتي رو پيدا كردند، كشورهاي غربي، آمريكاييها و ديگران، اين را به‌عنوان يك فاجعه هولناك تلقي مي‌كنند و با اونها احساس همدردي مي‌كنند».

پاسدار سلامي درحاليكه حرفهاي فوق الذكر را براي توجيه كشتار بر زبان مي آورد و درحاليكه درقسمتهاي ديگر مصاحبه اش قدرتنمايي هاي مضحكي براي مصرف داخلي و روحيه دادن به بسيجيها و پاسداران ميكرد و شواهد زيادي در اذعان به شراكت رژيم دراين جنايت برزبان آورد؛ منتها از اينكه خود مجاهدين و رهبريشان را مسئول و مقصر قلمداد كند فرو گذار نكرد و گفت: «اردوگاه اشرف اردوگاه بسيار بزرگيه، حدود 6 در 7 كيلومتر ابعاد اين اردوگاه هست دولت عراق دفعات بسيار متعددي به اينها اخطار كرد كه تماماً اردوگاه اشرف روترك كنند چون بالاخره حفاظت پيراموني ازيك اردوگاهي با اين ابعاد توسط ارتش تازه تشكيل شده عراق كه واقعاً درگير بحرانهاي متعددي در شهرهاي مختلف عراق هست براي يك تعداد اندكي منافق كه هيچ‌گونه محبوبيتي ندارند و اصلاً موضوعيتي در سيستم سياسي و امنيتي عراق ندارن واقعاً خوب كار مشكليه، هرچه دولت عراق به اينها اصرار كرد اينها نپذيرفتند».
 

2- ترفند اندرز گونه درقالب دلسوزي براي شهيدان:

«
آيا مال و اموال دراشرف ارزش اينهمه شهيد را داشت؟
»

گفتمان سازي اتاق عمليات قتل عام از تهران تا بغداد و دمشق، براي اين كه صورت مسأله جنايت عليه جامعه بين المللي و جنايت عليه بشريت به منظور سركوب يك مقاومت مشروع مردمي را بپوشاند و پيام خون شهيدان را كه گواهي درخشان برهمين حقيقت است، لوث كند؛ بعضا با اشك تمساح براي مجاهدين، اين ادعا را تبليغ مي كند كه چرا اين تعداد از مجاهدين با اين سطح بالا و.... به خاطر مال و اموال جانشان را ازدست داده اند و چرا مجاهدين به اين خاطر آنها را دراشرف باقي گذاشتند تا جانشان را ازدست بدهند.

طرح اين موضوع هدفي ندارد جز اينكه علت واقعي جنايت اتاق عمليات خامنه اي و علت كشتار در اشرف و نياز مشخص خامنه اي و مالكي در اين شرايط مشخص منطقه يي و داخلي را از نظرها گم كند. كما اينكه اين رويكرد دليل كشتار موشكي مجاهدين درليبرتي در روز اعلام نتايج انتخابات رژيم را هم در اين ميداند كه چرا مجاهدين اصلا درعراق هستند.

حال آنكه موضوع دراين كشتارها و اعدامهاي جمعي، از تهران و از دل زندانهاي رژيم تا ليبرتي و اشرف و ديگر نقاط جهان، چيزي جز تروريسم داخلي و صادراتي فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران و سياست نابود كردن وحذف مخالفان اصلي اش نيست.

اصولا پيش كشيدن اينكه اگر اينكار را نمي كرديد، شهيد يا شكنجه نمي شديد، منطق مشترك جلاد و تواب همدست جلاد است كه مي خواهند زيراب مقاومت هر مجاهد و مبارز انقلابي را بزنند، ولي آن را در قالب رهنمود حفاظت از جان او عرضه مي كنند. بگذريم كه از قضا، به لحاظ حفظ نيروي رزمنده، تجربه هاي متعدد نشان داده است كه اين رهنمودهاي مبتني بر ترس و بزدلي و فرار، درحالي كه به ظاهر حفاظتي است، در واقع امر براي يك جمعيت در معرض تهديد و خطر، باعث حداكثر ضربه و قرباني گرفتن به سود دشمن مي شود.

نيروي انقلابي و رزمنده در هر مقاومت مشروع مردمي هر چه بيشتر و بهتر بجنگد، بيشتر حفظ ميشود. حفاظت جان رزمندگان و تماميت نيروي رزمنده در هرنبردي، هرگز ازجنگندگي وفداكاري آن نيرو جدا نيست. درتاكتيك جنگي هم، بسيار ديده ايم كه تهاجم بهترين دفاع است. از 30 خرداد تا امروز ضمن 32 سال اين حقيقت هم به اثبات رسيده است كه مجاهدين به اين خاطر ماندند كه بيشتر جنگيدند.

البته تا آنجا كه به انتخاب آرماني ما مجاهدين چه در زندان ليبرتي يا زماني كه در اشرف يا ساير قرارگاههايمان بوديم مربوط ميشود، نبرد و شهادت انتخاب و افتخار اول ماست و اصولا حيف و حسرت بر شهيدان را مرز سرخ و به دور از شأن انساني و آرماني شهيدان مي دانيم. اما درعين حال، بايد بگويم كه در جريان پايداري ده ساله دراشرف وگذشتن ازميلياردها سرمايه مادي – چه در تجربه تحويل دادن سلاحها به نيروهاي آمريكايي در ازاي تعهد حفاظتي و چه در انتقال به ليبرتي وترك اشرف با همه داراييهاي محاسبه شده ومحاسبه نشده اش – حرف برادر مسعود حفظ مجاهدان جنگنده و گذشتن از انبوه جنگ افزارها و ذيقيمت ترين مكانها و تأسيسات واستحكامات بوده است.

از آن پس هم، مجاهدتهاي روزمره ما دراشرف وليبرتي پيوسته همين رهنمود را دنبال كرده و مي كند و خواهر مريم هم در تمام تلاشهايش – حتي دركارزار تاريخي درهم شكستن ليست بي اعتبار تروريستي- قبل از هرچيز همين هدف را دنبال كرده است.

بنابراين، به خائن بزدلي كه به شورا و مجاهدين خنجر زده و امروز در خوش بينانه ترين صورت، بازيچه حقيري در تبليغ گفتمان ولايت ارتجاع و پژواك آن عليه مجاهدين است، توصيه ميكنم هرچقدر مي خواهد حرفهايش را عوض كند، هرچقدرمي خواهد به حاميان مجاهدين از اهالي ديالي تا ژنرالها و سياستمداران آمريكايي توهين كند، ، ولي لااقل از خون مجاهدين قتل عام شده يي كه با برخي از آنها ديده به ديده آشنايي داشته، شرم كند و به ما درس حفاظت از «گنجينه ملي پيكار آزادي» ندهد و از آلوده كردن نام «حنيف» و «مصدق» و«ستارخان» بپرهيزد.

ما عواطف و برانگيختگي و اشكها و احساسات هموطنان و حاميان يارانمان نسبت به شيهدان وخودمان را به خوبي درك مي كنيم و بسيار ذيقيمت و گرامي ميداريم، ولي برايمان كاملا روشن است ترحمها و دلسوزيهاي موهني كه از سر تحقير و كوبيدن راه و آرمان ما صورت مي گيرد، فاقد هيچ مضمون انساني و حمايت از ما نيست، نمايش اين قبيل آشفته حاليها صرفا براي شستن عملكرد خائنانه و در بردن خود از مقابل سئوالات مردم است و بس.

در موضوع كشتار مجاهدين در اشرف، از قضا آنچه كه بر همه طرفها روشن شد، اين بود كه بحث و دعوا اصلا برسر اموال و مسائل حقوقي و قضايي و مالي نيست.

بحث اين است كه مجاهدين و نيروي رزمنده و مقاومت كننده در برابر رژيم، تهديد مرگباري براي خامنه اي هستند و به همين خاطر بايد به هر وسيله يي نابود شوند: چه در اشرف و چه در ليبرتي و چه در ژنو مثل كاظم رجوي و چه در رم مثل محمد حسين نقدي يا در تركيه مثل زهرا رجبي، علي مرادي و اكبر قرباني و چه دست بسته در دل زندانهاي رژيم، كه مجاهدين و هوادران مقاوم آنها را قبل از محاكمه يا حتي بعد از تحمل دوران زندان، مثل هزاران زنداني قتل عام شده درسال 67( كه رژيم به نوعي در شرايط مشابه امروز بود) به فرمان خميني و به خاطر «موضع» و «عقيده» شان، كشتار و قتل عام كردند....

به قول خواهرمريم، قتل عام اشرف مثل همان قتل عام سال 67 است و با همان روح لعنت شده...

و چه خوب كه هزارخاني در مراسم اُور صداي رساي صبا هفت برادران و ما اشرفيها شد و خروشيد كه: تا آخرش ايستاده ايم....

تا آن جايي هم كه به موضوع مشخص اموال مربوط مي شود، گزارشهاي متعددي منتشر كرده ايم كه همگي حاكي از انعطاف و گذشت مجاهدين و وكلايشان براي تسريع درحل و فصل موضوع بوده است. منتها مبلغان گفتمان آخوندها براي منحرف كردن صورت مسأله از جنايت مالكي و خامنه اي، آن را عمدا ناديده مي گيرند. كارشكنيهاي مالكي را هم به فراموشي مي سپارند كه حتي با ورود و ملاقات سناتور توريسلي و پرفسور اشنيبام براي ملاقات با همين مجاهدين قتل عام شده ممانعت كرد. آنها كه درشب ژانويه سال نو 2013 با استقبال از هرخطري، خودشان را به عراق رسانده بودند، درگزارش خود نوشتند:« اين سفر با چيزي كه انتظارش ميرفت بسيار متفاوت برگزار شد. هيچ عامل دولت عراق با ما ملاقات نكرد، و به ما اجازه بازديد از كمپ اشرف و ليبرتي داده نشد.

ملاقات ما با افراد كمپ ليبرتي در خارج از محوطه انجام گرفت، و حاضران در ملاقات به هفت نفر از نمايندگان تعيين شده توسط ساكنان، محدود شد. ولي، نتيجه گيري ما اين بود و همچنان هست كه تصميم رفتن به عراق حتي اگر لازم بود در آستانه سال نو برويم درست بود، تا تمايل خودمان و ساكنان را براي رسيدن به يك راه حل عادلانه نشان بدهيم».

ملاحظه مي كنيد كه چرخاندن صورت مسأله در يكي از كثيف ترين نمونه هاي جنايت عليه بشريت كه باخيانت به همه تعهدات وكنوانسيونها و قراردادهاي مشخص همراه بوده است، و تبديل كردن آن به اينكه گويا علت اين جنايت وكشتار پر بهادان مجاهدين به مال و اموالشان درمقابل جان نفراتشان بوده، چيزي جز كتمان حقيقت و گفتمان سازي به سود رژيم ولايت نيست.
 

3- ترفند سياسي در قالب حقوقي:

اينكه مي گوييد همه مجاهدين را ازعراق خارج كنند واقعي نيست!

اينكه مي گوييد كلاه آبيها بيايند قانوني نيست!

دربرنامه تلويزيوني صداي آمريكا(19شهريور)، وقتي عليرضا جعفر زاده - درحالي كه حرفهايش پياپي توسط مجري برنامه قطع مي شد، اين مضمون را مي گفت كه « مجاهدين از اول به آمريكا گفته بودند،شما براي اينكه بخواهيد به تعهدتان عمل بكنيد، همه نفرات را بياوريد به آمريكا»؛ مجري با قطع صحبت او حكم صادر كرد كه :«خوب، اين هم كه شدني نيست» و بعدهم رشته كلام را به دست گرفت و استدلال كرد كه چون مجاهدين سالها درليستهاي آمريكا واروپا بوده اند، هيچ كشوري حاضرنيست اين كار را بكند»!

چنانكه در مقدمه اشاره كردم، درهمين برنامه كريم قصيم به تخطئه شعار مجاهدين و هموطنان متحصن و درحال اعتصاب غذا پرداخت و مدعي شد: « كلاه آبيها براي مسائل اپوزيسيون يك كشور در يك كشور ديگر كه دشمن آن اپوزيسيون هستش وارد صحنه نمي‌شوند» و استدلالش هم اين بود كه« مقرارتي داره كه شامل نمي‌شه».

من ترجيح مي دهم درمورد سطح و سواد حقوقي كريم قصيم چيزي نگويم چون ناگفته روشن است. درمورد مجري هم نميدانم خودش را ايراني مي داند يا يكدست مدافع سياستهاي دولت آمريكا؟ يا اينكه چقدر سواد حقوق بين الملل دارد؟ اينها را نمي دانم ولي به سه نكته يقين دارم:

اول- اينكه زدن زيراب خواستهاي حقوقي مجاهدين، قبل از اينكه يك حرف حقوقي و تخصصي باشد، يك موضع سياسي است. در صحنه كشتار و جنايتي كه اتفاق افتاده، تخطئه حقوق مجاهدين كاري همسو و به موازات گفتمان همان اتاق عملياتي است كه كشتار اشرفيها را هدايت مي كند.

دوم- حتي اگر مغرض و مرتبط به ايران گيتيها يا لابي رژيم نباشد، كه من اطلاع مشخصي دراين موارد ندارم، درخوش بينانه ترين صورت، كارمند حقوق بگيري است در يك اداره امريكايي، ولي هركس هست، استنادش به برچسبي كه احكام چندين دادگاه اروپايي و آمريكايي آن را باطل شناخته، پر بي ربط است. خصوصا كه هزاران حقوقدان و دولتمرد و نمايندگان كنگره وسنا و پارلمانها در آمريكا و اروپا اين برچسب را از اول فاقد اعتبار دانسته اند و برچسب زنان را متخلف از قانون و همدست فاشيسم ديني شناخته اند. بنابراين حكم اين كارمند مبني بر «اينكه نميشه»!! درمقابل نظريه و نظرگاه كساني مثل جولياني شهردار نيويورك در زمان مقابله با حمله تروريستها و كانديداي رياست جمهوري و حقوقدان و وكيل و دادستان در امريكا ، ارزش و اعتباري ندارد.

جولياني روز 9 فوريه همين امسال (21بهمن91) وقتي از حمله موشكي به ليبرتي باخبر شد، دركنفرانسي در واشينگتن گفت:«ايالات متحده بايد به قولش متعهد باشد. رئيس جمهور ايالات متحده بايد پيشتاز و در جلو باشد نه در پشت حوادث. رئيس جمهور ايالات متحده امروز بايد هواپيماي نظامي به بغداد بفرستد. او بايد تمام افراد کمپ ليبرتي را تخليه کند و آنها را به ايالات متحده آمريكا بياورد. هيچ چيزي، هيچ چيزي کمتر از اين، کافي نيست. بله آنها را به اشرف ببريد. ولي ما ديده ايم آنها را در اشرف هم مثل ليبرتي کشته اند، نديديم؟ »

جولياني اضافه كرد :«من صحبتم را به پايان مي رسانم و به آنهايي که دارند گوش مي کنند و از خانواده هايي که عزيزانشان را از دست داده اند خواهند شنيد و عزيزاني كه در بيمارستان هستند يا حتي نه در بيمارستان بلکه مجروح هستند مي گويم در اين حمله، ما قلبمان با شماست. دعاي ما براي شما و مهمتر از همه، ما با شما ايستاديم و حالا با شما با ايمان بيشتر و عزم بيشتر مي ايستيم که اين خونها بدون ثمره نخواهد بود. ................ما تعهدمان را دو برابر مي کنيم. ما تعهدمان را سه برابر مي کنيم. و تا زماني که همه اهدافمان برآورده نشود آرام نمي گيريم. خدا به همراهتان»

سوم- شخصا هم طي يك دهه گذشته به خاطر كارها و مسئوليتهايي كه در اشرف داشته ام، از همان اوايل، از زماني كه زنده ياد لرد اسلين به اشرف آمده بود، در بسياري ملاقاتها و بحثها و مطالعه متون و مباني حقوقي، دست اندركار بوده ام و استدلالها و متون بسياري از حقوقدانان طراز اول از آمريكا و اروپا و كشورهاي عربي و خود عراق را خوانده ام كه حرف و نظرشان چيزي نيست كه قصيم مي گويد.

همين حالا هم طي همين چند روز بعد از قتل عام، فراخونهاي اعزام كلاه آبيها نه فقط از طرف مجاهدين دراشرف و ليبرتي، نه فقط ازسوي وكلاي مدافع و خانواده ها و هموطنان درحال اعتصاب غذا، بلكه ازسوي رهبران سياسي اروپايي به عمل آمده است كه بسياري از آنها متخصص يا مسئول يا دست اندركار نهادهاي مختلف همين اتحاديه اروپا بوده يا هستند. آنها ، مجدانه و با استنادات حقوقي انكارناپذير، خواستار اعزام كلاه آبيها به ليبرتي هستند. اينكه كسي بگويد اين نميشود ونخواهد شد معناي حقوقي ندارد، بلكه معناي سياسي دارد يعني كه ارتجاع و استعمار نمي گذارند.....

حالا هموطنان مان درمورد ارزش و اعتبار فني و تخصصي حرفهاي حضرات براي زدن زيراب استنادات حقوقي مجاهدين، قضاوت كنند.  

4-ترفند غير قانوني خواندن حضور مجاهدين درعراق

براي برگرداندن برگ حقوق بشرعليه قرباني

رژيم آخوندي كه خود به هيچ قاعده و قانوني – حتي قانون خودش –پايبند نيست، براي توجيه فشار وكشتار و حذف مجاهدين و از ميان برداشتن مخالفان اصلي خودش، از فرداي پايداري ده ساله اشرف، پيوسته تلاش كرده است قانوني بودن حضور ما درعراق را به زير سئوال ببرد. اما از آن جا كه استاتوي حقوقي حضور مجاهدين در عراق كه اسناد مدون اوليه اش توسط لرد اسلين تنظيم شده بود، هيچ شكافي نداشت، نه تنها آمريكا و دولت علاوي بلكه دولت جعفري هم كه از نيروهاي رژيمي بود، قادر به انكار آن نبودند و مقامات بالاي اين دولتها بارها تصريح كردند كه اين موضوعي حقوقي وبين المللي است كه از زمان جنگ باقي مانده و درچارچوب حقوق بين الملل بايد حل وفصل شود. و فقط مالكي بود كه به تكرار حرفها ودعاوي رژيم پرداخت كه البته كسي خريدارش نبود.

حالا كه شوك ناشي از جنايت بزرگ عليه بشريت در اشرف، اذهان و عواطف مردم ايران و وجدانهاي انساني در ديگر كشورها را متوجه شقاوت رژيم و مظلوميت مجاهدين كرده است، اتاق عمليات بيت خامنه اي درسايتهاي زنجيره يي بيهوده مي كوشد كه با زير سئوال بردن اين موقعيت حقوقي، از زير ضرب اين محكوميتها و برانگيختگي داخلي وبين المللي، فرار كند.

علاوه براسناد حقوقي منتشر شده در باره مباني حقوقي حضور مجاهدين درعراق، خود ما اشرفيها بارها در طومارها و بيانيه هايمان نكات زير را پيوسته تكرار كرده ايم:

-
حضور ما در عراق از سه دهه پيش براساس دعوت دولت وقت عراق به تاريخ 13 سپتامبر 1984 (22شهريور 1363) به امضاي نايب نخست وزير و وزير خارجه اين كشور از رهبر مقاومت ايران، بوده و به شرط استقلال و آزادي عمل كامل تا رسيدن به اهدافمان به اين كشور آمده ايم.

كپي اين دعوتنامه رسمي و قانوني و همچنين بيانيه رئيس جمهور وقت عراق درباره استقلال و آزادي عمل مقاومت ايران در خاك اين كشور در اختيار مقامات سياسي و نظامي آمريكايي، و در اختيار همه حقوقداناني است كه در 50 نظريه حقوقي ، سازمان مجاهدين خلق ايران را برخوردار از كليه حقوق شناخته شده يك مقاومت در تبعيد و يك جنبش آزاديبخش ملي شناخته اند.

-
بعد ازاشغال عراق توسط آمريكا و سقوط دولت قبلي اين كشور، دولت ايالات متحده در سال 2004 اين واقعيت را به رسميت شناخت كه همه ما افراد حفاظت شده تحت كنوانسيون چهارم ژنو هستيم كه الزاما بايستي در قبال اشغال مكان زندگي و جابجايي اجباري در عراق و هرگونه رفولمان و اخراج حفاظت شويم.

-
حكم صادره از دادگاه عراق به تاريخ 28سپتامبر2009( 6مهر 1388) يعني بعد از حمله وحشيانه 6و7 مرداد به اشرف، تصريح مي كند كه حضور ساكنان اشرف در عراق قانوني است.

-
عليرغم اين سندهاي مسلم درمورد حقوق و حضور قانوني ما درعراق، ما در سال 2011 ابتكار پارلمان اروپا براي انتقال به كشورهاي ثالث را پذيرفتيم و به توصيه كميسر عالي در ديدارش با رئيس هيأت رابطه عراق در پارلمان اروپا ، درخواستهاي انفرادي خود را براي پناهندگي به كميسارياي عالي پناهندگان ارائه داديم.

-
ارائه درخواستها به كميساريا ، به وضوح نقطه عزيمت حفاظتي در برابر ضرب الاجلها و تهديدهاي خامنه اي و مالكي داشت و در غير اينصورت نيازي نبود كه پناهندگان سياسي پس از 25 سال دوباره تقاضاي پناهندگي بدهند. اين در هيچ كجاي جهان مرسوم نيست. همين نقطه عزيمت به كرات در جريان ديدارهاي ما با يونامي و كميساريا و مقامات آمريكايي در اشرف اعلام و ثبت شده و در صورتجلسات موجود است.

بنابراين، تلاش براي تغييرصورت مسأله يعني جنايت بزرگ عليه بشريت با توسل به ادعاهاي رنگارنگ عليه مجاهدين وحقوق شناخته شده آنها ، چيزي نيست جز تكرار دعاوي رژيم و حكومت عراق مبني بر غير قانوني بودن حضور مجاهدين در عراق، به منظور توجيه جنايت كه البته نوعي همدستي باجانيان است.

5- ترفند متهم كردن مجاهدين به ناديده گرفتن تعادل قوا

و صورت مسأله واقعي دراشرف وليبرتي

كريم قصيم كه توهينهاي زشت او به مردم ديالي و سياستمداران بين المللي حامي مجاهدين را ديديم، بيشترين اهانت را به اشرف نشانهايي مي كند كه خيانت او را افشا كرده اند و همزمان به آنها و به ما مجاهدين قتل عام شده مارك مي زند كه تعادل قوا را نديده ايم و تحليلهايمان غلط است.

او با تقليد و انقياد واضحش در كادر «گفتمان ولايت براي منحرف كردن صورت مسأله جنايت»، هواداران مجاهدين را به انقياد و تقليد متهم كرده و نوشته است:«انقياد و تقليد کار کساني است که هر يک سال يا دوسال يک بار ”کله شان را ” به مرجع تقليد و مرشدشان واگذار مي کنند. در اين مسير کله خود شان از کار مي افتد و کله مرجع تقليد و مرشدشان تنهايي قادر به تحليل و بررسي دنياي پيچيده نمي شود. به اين ترتيب سالها به ره افسانه مي رود و مرتب اين و آن ساده بيني و خبط و اشتباه صورت ميگيرد. همان طور که اشرف را امن تر از ليبرتي و ليبرتي را حالا امنتر از اشرف مي گيرند. در حاليکه اگر برمبناي فاکتها، مشورتهاي منطقي با بهترين کارشناساني که همراه دارند عمل مي کردند دشوار نبود بفهمند که هيچيک از اين دو مقر در شرايطي که نيروهاي نظامي آمريکا از عراق رفته اند و نيروهاي دشمن جرّار دور اشرف و ليبرتي را گرفته اند و مبارزان نيز بي سلاح و بي دفاع مانده اند هيچيک از اين دو حل براي آنها کمترين امنيت و حفاظت ندارد. اين واقعيت را هر فرد عادي که مقلد نباشد مي فهمد. نيکوي سعيده هم اگر چشمهاي خودش را بشويد و با شعور انساني که قطعا دارد بينديشد اين امر ساده را متوجه مي شود. خداي آنها هم از آسمان به زمين آيد نمي تواند بدون توازن قواي مسلح و موافق به اشرف و ليبرتي حفاظت و امنيت عطا کند. بنابراين راهي جز رفتن به کشور ثالث، حتي به طور موقت به اردن يا عربستان سعودي يا - اگر راه دهند به کردستان عراق - و .... باقي نمي ماند»(فيسبوك قصيم19شهريور(.

او درتلويزيون صداي آمريكا هم، ما را به سخره مي گيرد ومي گويد :«تمام توهمات و بحثهاي متوهم كه رژيم الآن در حال سرنگونيه رژيم عراق در حال سرنگونيه انتخابات بعدي فلان ميشه و رفقاي ما به قدرت مي‌رسند همه اينها بحثهاي پوچي است تجربه 4سال نشان داد كه وضعيت دشمنان ما در عراق بيشتر تثبيت شد قاسم سليماني شد مرد اول آن‌جا به قول موفق‌الربيعي و نيروي امنيتي و نظامي رو سرفرماندهي مي‌كنه و دستگاه جرار مالكي ماند و ماند و ماند».

فقط كافي است بيت زير را هم اضافه ميكرد تا در تبليغ و برافراشتن پرچم و ذلت و تسليم و وادادگي، شكافي باقي نماند:

در كف گرگ نر خون خواره‌يي

غير تسليم ورضا كو چاره‌يي!