مقاله زري اصفهاني - سخني با کريم قصيم
وبلاگ زري اصفهاني شنبه 3 آگوست 2013 آقاي رجوي، من(کريم قصيم) به شهادت سه دهه همراهي و
همرزمي بي خدشه ، خير خواه شما و سارمان مجاهدين هستم. به همين دليل صميمانه از شما استدعا دارم:
از بارگاه الهي خود به کوچه و بازار قدم رنجه فرماييد و با مردم در آميزيد. باور کنيد شما خود را از زيباترين لذت هاي دنيا محروم کرده ايد...
لذت و شوق با مردم بودن!...
اين جملات را آقاي کريم قصيم عضو سابق شوراي ملي مقاومت که اخيرا استعفا داده است درصفحه فيس بوک خودش نوشته است . و زير آنهم لينک مقاله مهناز قزلو را که من درپست قبلي ام درمورد آن نوشته بودم گذاشته است
حقيقتش من با خواندن اين جملات احساس اندوهي تلخ کردم . ياد م آمد که درخاطرات يکي از مجاهدين خوانده بودم که زماني را که مسعود رجوي ميخواست خودش را به احمد آباد و برسرمزار مصدق برساند را توصيف کرده بود . همان گويا اولين و اخرين مراسم برمزار مصدق که آيه الله طالقاني هم درآن شرکت داشت و سخنراني کرد و همچنين از طرف مجاهدين مسعود رجوي سخنراني کرد . درآنجا نويسنده توضيح داده بود که چطور مسعود رجوي درترافيک از ماشين به ناگهان پياده شد . در کنار خيابان چند کودک بودند . که او با ديدن آنها بوجد آمده بود و برايشان شروع کرد دست تکان بدهد . شهيد موسي خياباني با صداي بلند و عصباني اورا صدا کرد که وارد ماشين شود . او نگران مسعود بود به خاطر مشکلات امنيتي اجازه قدم زدن هم به او نميداد و مسعود بالبخند دست تکان داد و يک مرتبه پشت يک موتور سيکلت پريد و درميان ماشين ها از چشم دور شد . و البته به خاطر اين بي احتياطي درجلسات دروني مجاهدين مورد انتقاد قرار گرفت .
يک بار درملاقاتي با مسعود که من گزارشي مفصل نوشته بود م . به من گفت . تو آيا فکر ميکني من شعر و شاعري را دوست ندارم . من هم اگر لحظه اي وقت آزاد داشتم دوست ميداشتم که بروم کنار آن پنجره و غروب آفتاب را تماشا کنم و شعر بنويسم . ولي من حتي از کنار پنجره رفتن هم محروم هستم . و يک بار که من با دکتر صالح رجوي صحبت ميکردم و به او گفتم چرا به مسعود سفارش نمي کند که سيگار نکشد به من گفت . اين تنها روزنه ايست که براي او به جهان معمولي مانده است و اين را ديگر من نمي خواهم که از او بگيرم
. من بسيار متاسفم که درزمانه اي چنين خطير رهبر يک جنبش را اينچنين شما و دوستانتان لگد مال مي کنيد و سيلي برچهره اش ميزنيد و هرچه اعتبار تاريخي به عنوان يک شخصيت مثبت در تاريخ معاصر ايران کسب کرده است را ميخواهيد لجن مال کنيد . آنهم به عنوان دلسوزي و دوستي !
آقاي کريم قصيم هرکسي دوست دارد که درکوچه و خيابان قدم بزند . بامردم خودش درخيابانها و کوچه هاي خودش مخلوط شود . با آنها حرف بزند شوخي کند و کودکاني را که به زبان خودش صحبت ميکنند درآغوش بکشد . آيا چند نفر از ما تبعيديان چنين امکاني را اکنون داريم ؟ منهم يک پزشک هستم مثل شما . منهم کنکور بسيار سخت دانشگاه تهران را گذراندم و جزء نفرات اول بودم و بسختي با همه مشکلات مالي ( چون از خانواده فقيري بودم ) توانستم به تحصيل طب بپردازم . اما وقتي دربيمارستان بهرامي کودکان مرده را که روي دست کارگران فقير به بخش مي آمد ند ميديدم که تنها بدليل اسهال و استفراغ و نبودن يک تخت دريک بيمارستان که به آنها سرم بزنند مرده بودند دردلم ميگريستم .و من که درکودکي ميخواستم مثل آلبرت شوايتزر پزشکي انسان و باعاطفه و مردمي شوم و به هموطنانم خدمت کنم از همان ابتداي تحصيلم دردانشکد پزشکي سياسي شدم . و راه علاج دردهاي بي درمان مردمم را دريک حکومت مردمي و دراستقرار عدالت اجتماعي دانستم و فهميدم در چنين کشوري که روي مخازن نفت و گاز قرار گرفته است و حتي مردم يک بيمه درماني هم ندارند با پزشک شدن نميشود مشکلي از اين جامعه حل کرد . و بعد بدنبال يافتن راه حلي درست و راديکال ،مجاهدين خلق و فدائيان خلق را شناختم .و از همان لحظه که چشمم به حقايق باز شد هيچگاه ديگر لبخندي واقعي برلبانم ننشست . و هنوز هم کابوس هايم را کودکان گرسنه و درحال مرگ درخبابانها تشکيل ميدهد . آقاي قصيم ،مسعود رجوي هرچه کرده است درجهت ويراني اين نظام انسان کش بوده است . و بيشترين دستآوردش هم اين بوده است که يک آرمان را در دل عده اي زنده نگاه دارد و آنهايي را که با او پيمان دوستي و همراهي بسته اند را حتي اگر با سختگيري هاي نظامي هم که شده درجهت آن آرمان بسيج کند و نگاه دارد و گرچه همه انسان ها خطا ميکنند و هيچکس پيامبر و معصوم نيست ولي آيااو جايي در مسئوليت اصلي اش که حفظ تشکيلات مجاهدين و انسجام و وحدت آن برعليه حکومت ستم و کشتار جمهوري اسلامي بوده است تخطي کرده است ؟ آيا او جايي سرسازش با آخوندها خم کرده است ؟ ايا او جايي به آرمان کارگران و زحمتکشان و خلقي که با نام آنها هرمجاهدي زندگي کرده و مرده است خيانت کرده است ؟ آيا رواست که چون اکنون شما ديگر به هردليلي نميخواهيد درشوراي ملي مقاومت بمانيد هرچه خدمت و نيکي هم مجاهدين ورهبرانشان کرده باشند را خط سرخ بکشيد و همه چيز را نفي کنيد و همه تلاش ها وخون ها و رنج هاي آنها را برزمين انداخته و لگد کوب کنيد ؟ اين روزها شما هر مطلب ناشايستي را که برضد مجاهدين مي نويسند تبليغ ميکنيد و بشکلي عجيب مبلغ دشمنان مجاهدين شده ايد . ايا حقيقتا درکوچه ها و خيابان ها چه يافته ايد ؟. منکه هرچه درکوچه و خيابان هاي ايران بطور خيالي قدم ميزنم . به جز کودکان دستفروش ، به جز خيابان خواب ها ، به جز روسپيان و به جز صف طويل فروشندگان خون و کليه و تازگي ها کبدهم چيز چشمگير ديگري نمي بينم . درکوچه ها و خيابان هاي ميهن ما آقاي کريم قصيم آنچه چشم را خير ه ميکند شادي کودکان نيست بلکه جنازه هاي آويخته از طناب هاست . و مادران ساهپوش عزا دار است . و مادران گريان در داغ فرزندان اعدام شده و زيرشکنجه مثله شده مثل مادر ستار بهشتي و مادر اکبر محمدي است . درخيابان ها و کوچه هاي ميهن ما فقر است که ميگذرد و رنج و مرگ و بيماري و گرسنگي و خرافات است که مي چرخد و مي لولد و قلب انسان را به درد مي آورد . زيباترين لذت هاي دنيا آقاي قصيم در کشورما مرخصي يک روزه يک زنداني سياسي است . و کارتون نويي است که يک کودک براي خوابيدن يافته است و چند سکه ايست که دختر کوچک گلفروشي از فروش گلهايش در جيب خود گذاشته است اگر درراه دزدي آنرا ازجيب اش ندزدد و سالم به خانه اش برسد . که اکثر ا هم سالم نمي رسند و درمسير همين خيابان هاي زيبا مورد تجاوز و آزار و اذيت قرار ميگيرند و بتدريج هم يا بااعتياد و يا بيماري و ايذز و هزار جور بدبختي ديگر ميميرند . آقاي قصيم بگذاريد مسعود رجوي درهرجايي که هست بماند حداقل جمهوري اسلامي دستش به آن يکي نرسد . و اين تشکيلات زنده بماند . چه نفعي به شما و يا همه ديگراني که اين روزها همه تلاششان نابود سازي و بي اعتبار سازي اين گروه اپوزيسيون است خواهد رسيد اگر مجاهدين تمام شوند . و رهبري آن اعلام مثلا استعفا کند و به کوچه و بازار برود و همه ديگر اعضايش هم بروند دنبال زندگيشان . ايا کدام يک از اهداف شما براي مردم ايران آنگاه برآورده خواهند شد ؟ آيا وقتي تشکيلات مجاهدين را با اينهمه بدگويي ها و شيطان سازيها بي اعتبار کرديد و بقول معروف درش را تخته کرديد و اعضا و مسئولين و رهبرانش را سکه يک پول ساختيد آنوقت چه چيزي را جايگزين آن خواهيد کرد ؟ کدام تشکيلات و کدام جبهه و کدام افراد دلسوز آنوقت جاي آنها را خواهند گرفت و به جنگ ديو ظلمت و نابودي جمهوري اسلامي خواهند رفت . آيا اگر مجاهدين را شما و دوستانتان که يک سره تلاش عجيب و هم آهنگي را در نابودي آن شروع کرده اند نابود کرديد آنوقت مثلا محيط زيست که شما مسئول کميسيون آن بوديد وضعيت بهتري مي يابد ؟ آيا درياچه اروميه و زاينده رود پرآب ميشوند ؟ و جنگل هاي ويران بازسازي ميشوند و درختان خشک شده شان دوباره رشد ميکنند و آنهمه ويراني که سراسر وطن را گرفته است متوقف ميشود ؟ کار شما دکترقصيم ضربه زدن به سرمايه مبارزاتي اين مردم است . باور کنيد کاري که داريد ميکنيد درحکم تنها انتقاد کردن و استعفا دادن نيست . شما وارد کنسرت شومي شده ايد که موسيقي اش ، موسيقي تدفين اميدهاي زنده دردل قشري از مردم ايران است . شما خواسته يا ناخواسته و آگاهانه يا نا آگاهانه وارد يک سيستمي شده ايد که برمحور ويران کردن هرچه ديگران کرده اند و پاشيدن خاک درچشم همه آنهايي که براي ملت ايران سالها رنج برده اند و درصفوف اول مبارزه بها پرداخته اند دارد تشکيل ميشود . کاري که شما ميکنيد انتقاد نيست و دلسوزي نيست . بلکه ويرانگريست و خشم است و انتقام است . اين راه به جز به زيان مردم ايران به جايي نمي رسد . کمي فکر کنيد . بعضي ها ديگر تا انتهاي خط رسيده اند با آنها حرفي نميشود زد ولي شما ابتداي خط هستيد . قبل از اينکه همه پل ها را ويران کنيد بيشتر بينديشيد .
وبلاگ زري اصفهاني شنبه 3 آگوست 2013 آقاي رجوي، من(کريم قصيم) به شهادت سه دهه همراهي و
همرزمي بي خدشه ، خير خواه شما و سارمان مجاهدين هستم. به همين دليل صميمانه از شما استدعا دارم:
از بارگاه الهي خود به کوچه و بازار قدم رنجه فرماييد و با مردم در آميزيد. باور کنيد شما خود را از زيباترين لذت هاي دنيا محروم کرده ايد...
لذت و شوق با مردم بودن!...
اين جملات را آقاي کريم قصيم عضو سابق شوراي ملي مقاومت که اخيرا استعفا داده است درصفحه فيس بوک خودش نوشته است . و زير آنهم لينک مقاله مهناز قزلو را که من درپست قبلي ام درمورد آن نوشته بودم گذاشته است
حقيقتش من با خواندن اين جملات احساس اندوهي تلخ کردم . ياد م آمد که درخاطرات يکي از مجاهدين خوانده بودم که زماني را که مسعود رجوي ميخواست خودش را به احمد آباد و برسرمزار مصدق برساند را توصيف کرده بود . همان گويا اولين و اخرين مراسم برمزار مصدق که آيه الله طالقاني هم درآن شرکت داشت و سخنراني کرد و همچنين از طرف مجاهدين مسعود رجوي سخنراني کرد . درآنجا نويسنده توضيح داده بود که چطور مسعود رجوي درترافيک از ماشين به ناگهان پياده شد . در کنار خيابان چند کودک بودند . که او با ديدن آنها بوجد آمده بود و برايشان شروع کرد دست تکان بدهد . شهيد موسي خياباني با صداي بلند و عصباني اورا صدا کرد که وارد ماشين شود . او نگران مسعود بود به خاطر مشکلات امنيتي اجازه قدم زدن هم به او نميداد و مسعود بالبخند دست تکان داد و يک مرتبه پشت يک موتور سيکلت پريد و درميان ماشين ها از چشم دور شد . و البته به خاطر اين بي احتياطي درجلسات دروني مجاهدين مورد انتقاد قرار گرفت .
يک بار درملاقاتي با مسعود که من گزارشي مفصل نوشته بود م . به من گفت . تو آيا فکر ميکني من شعر و شاعري را دوست ندارم . من هم اگر لحظه اي وقت آزاد داشتم دوست ميداشتم که بروم کنار آن پنجره و غروب آفتاب را تماشا کنم و شعر بنويسم . ولي من حتي از کنار پنجره رفتن هم محروم هستم . و يک بار که من با دکتر صالح رجوي صحبت ميکردم و به او گفتم چرا به مسعود سفارش نمي کند که سيگار نکشد به من گفت . اين تنها روزنه ايست که براي او به جهان معمولي مانده است و اين را ديگر من نمي خواهم که از او بگيرم
. من بسيار متاسفم که درزمانه اي چنين خطير رهبر يک جنبش را اينچنين شما و دوستانتان لگد مال مي کنيد و سيلي برچهره اش ميزنيد و هرچه اعتبار تاريخي به عنوان يک شخصيت مثبت در تاريخ معاصر ايران کسب کرده است را ميخواهيد لجن مال کنيد . آنهم به عنوان دلسوزي و دوستي !
آقاي کريم قصيم هرکسي دوست دارد که درکوچه و خيابان قدم بزند . بامردم خودش درخيابانها و کوچه هاي خودش مخلوط شود . با آنها حرف بزند شوخي کند و کودکاني را که به زبان خودش صحبت ميکنند درآغوش بکشد . آيا چند نفر از ما تبعيديان چنين امکاني را اکنون داريم ؟ منهم يک پزشک هستم مثل شما . منهم کنکور بسيار سخت دانشگاه تهران را گذراندم و جزء نفرات اول بودم و بسختي با همه مشکلات مالي ( چون از خانواده فقيري بودم ) توانستم به تحصيل طب بپردازم . اما وقتي دربيمارستان بهرامي کودکان مرده را که روي دست کارگران فقير به بخش مي آمد ند ميديدم که تنها بدليل اسهال و استفراغ و نبودن يک تخت دريک بيمارستان که به آنها سرم بزنند مرده بودند دردلم ميگريستم .و من که درکودکي ميخواستم مثل آلبرت شوايتزر پزشکي انسان و باعاطفه و مردمي شوم و به هموطنانم خدمت کنم از همان ابتداي تحصيلم دردانشکد پزشکي سياسي شدم . و راه علاج دردهاي بي درمان مردمم را دريک حکومت مردمي و دراستقرار عدالت اجتماعي دانستم و فهميدم در چنين کشوري که روي مخازن نفت و گاز قرار گرفته است و حتي مردم يک بيمه درماني هم ندارند با پزشک شدن نميشود مشکلي از اين جامعه حل کرد . و بعد بدنبال يافتن راه حلي درست و راديکال ،مجاهدين خلق و فدائيان خلق را شناختم .و از همان لحظه که چشمم به حقايق باز شد هيچگاه ديگر لبخندي واقعي برلبانم ننشست . و هنوز هم کابوس هايم را کودکان گرسنه و درحال مرگ درخبابانها تشکيل ميدهد . آقاي قصيم ،مسعود رجوي هرچه کرده است درجهت ويراني اين نظام انسان کش بوده است . و بيشترين دستآوردش هم اين بوده است که يک آرمان را در دل عده اي زنده نگاه دارد و آنهايي را که با او پيمان دوستي و همراهي بسته اند را حتي اگر با سختگيري هاي نظامي هم که شده درجهت آن آرمان بسيج کند و نگاه دارد و گرچه همه انسان ها خطا ميکنند و هيچکس پيامبر و معصوم نيست ولي آيااو جايي در مسئوليت اصلي اش که حفظ تشکيلات مجاهدين و انسجام و وحدت آن برعليه حکومت ستم و کشتار جمهوري اسلامي بوده است تخطي کرده است ؟ آيا او جايي سرسازش با آخوندها خم کرده است ؟ ايا او جايي به آرمان کارگران و زحمتکشان و خلقي که با نام آنها هرمجاهدي زندگي کرده و مرده است خيانت کرده است ؟ آيا رواست که چون اکنون شما ديگر به هردليلي نميخواهيد درشوراي ملي مقاومت بمانيد هرچه خدمت و نيکي هم مجاهدين ورهبرانشان کرده باشند را خط سرخ بکشيد و همه چيز را نفي کنيد و همه تلاش ها وخون ها و رنج هاي آنها را برزمين انداخته و لگد کوب کنيد ؟ اين روزها شما هر مطلب ناشايستي را که برضد مجاهدين مي نويسند تبليغ ميکنيد و بشکلي عجيب مبلغ دشمنان مجاهدين شده ايد . ايا حقيقتا درکوچه ها و خيابان ها چه يافته ايد ؟. منکه هرچه درکوچه و خيابان هاي ايران بطور خيالي قدم ميزنم . به جز کودکان دستفروش ، به جز خيابان خواب ها ، به جز روسپيان و به جز صف طويل فروشندگان خون و کليه و تازگي ها کبدهم چيز چشمگير ديگري نمي بينم . درکوچه ها و خيابان هاي ميهن ما آقاي کريم قصيم آنچه چشم را خير ه ميکند شادي کودکان نيست بلکه جنازه هاي آويخته از طناب هاست . و مادران ساهپوش عزا دار است . و مادران گريان در داغ فرزندان اعدام شده و زيرشکنجه مثله شده مثل مادر ستار بهشتي و مادر اکبر محمدي است . درخيابان ها و کوچه هاي ميهن ما فقر است که ميگذرد و رنج و مرگ و بيماري و گرسنگي و خرافات است که مي چرخد و مي لولد و قلب انسان را به درد مي آورد . زيباترين لذت هاي دنيا آقاي قصيم در کشورما مرخصي يک روزه يک زنداني سياسي است . و کارتون نويي است که يک کودک براي خوابيدن يافته است و چند سکه ايست که دختر کوچک گلفروشي از فروش گلهايش در جيب خود گذاشته است اگر درراه دزدي آنرا ازجيب اش ندزدد و سالم به خانه اش برسد . که اکثر ا هم سالم نمي رسند و درمسير همين خيابان هاي زيبا مورد تجاوز و آزار و اذيت قرار ميگيرند و بتدريج هم يا بااعتياد و يا بيماري و ايذز و هزار جور بدبختي ديگر ميميرند . آقاي قصيم بگذاريد مسعود رجوي درهرجايي که هست بماند حداقل جمهوري اسلامي دستش به آن يکي نرسد . و اين تشکيلات زنده بماند . چه نفعي به شما و يا همه ديگراني که اين روزها همه تلاششان نابود سازي و بي اعتبار سازي اين گروه اپوزيسيون است خواهد رسيد اگر مجاهدين تمام شوند . و رهبري آن اعلام مثلا استعفا کند و به کوچه و بازار برود و همه ديگر اعضايش هم بروند دنبال زندگيشان . ايا کدام يک از اهداف شما براي مردم ايران آنگاه برآورده خواهند شد ؟ آيا وقتي تشکيلات مجاهدين را با اينهمه بدگويي ها و شيطان سازيها بي اعتبار کرديد و بقول معروف درش را تخته کرديد و اعضا و مسئولين و رهبرانش را سکه يک پول ساختيد آنوقت چه چيزي را جايگزين آن خواهيد کرد ؟ کدام تشکيلات و کدام جبهه و کدام افراد دلسوز آنوقت جاي آنها را خواهند گرفت و به جنگ ديو ظلمت و نابودي جمهوري اسلامي خواهند رفت . آيا اگر مجاهدين را شما و دوستانتان که يک سره تلاش عجيب و هم آهنگي را در نابودي آن شروع کرده اند نابود کرديد آنوقت مثلا محيط زيست که شما مسئول کميسيون آن بوديد وضعيت بهتري مي يابد ؟ آيا درياچه اروميه و زاينده رود پرآب ميشوند ؟ و جنگل هاي ويران بازسازي ميشوند و درختان خشک شده شان دوباره رشد ميکنند و آنهمه ويراني که سراسر وطن را گرفته است متوقف ميشود ؟ کار شما دکترقصيم ضربه زدن به سرمايه مبارزاتي اين مردم است . باور کنيد کاري که داريد ميکنيد درحکم تنها انتقاد کردن و استعفا دادن نيست . شما وارد کنسرت شومي شده ايد که موسيقي اش ، موسيقي تدفين اميدهاي زنده دردل قشري از مردم ايران است . شما خواسته يا ناخواسته و آگاهانه يا نا آگاهانه وارد يک سيستمي شده ايد که برمحور ويران کردن هرچه ديگران کرده اند و پاشيدن خاک درچشم همه آنهايي که براي ملت ايران سالها رنج برده اند و درصفوف اول مبارزه بها پرداخته اند دارد تشکيل ميشود . کاري که شما ميکنيد انتقاد نيست و دلسوزي نيست . بلکه ويرانگريست و خشم است و انتقام است . اين راه به جز به زيان مردم ايران به جايي نمي رسد . کمي فکر کنيد . بعضي ها ديگر تا انتهاي خط رسيده اند با آنها حرفي نميشود زد ولي شما ابتداي خط هستيد . قبل از اينکه همه پل ها را ويران کنيد بيشتر بينديشيد .