من در ايران يك زنداني سياسي بودم و
به همين دليل است كه من از سفر روحاني به
اروپا استقبال نميكنم
ايندپندنت :
« فرزاد
مددزاده -چند رهبرايراني غيرمنتخب ديگرروي فرش قرمز قدم خواهند زد و غرب درك نمي كند
تازماني كه آنها ازدرون همين رژيم برخاستهاند, هيچيك
ازآنها به خونريزي دركشورشان پايان نخواهند داد ،آنها نبايد وارد اروپا شوند
ساعت 3, 30 بعدازظهر 19فوريه بود كه
در حاليكه توي ترافيك سنگين تهران گير كرده بودم موبايلم زنگ زد. طرف مقابل پرسيد؛
”آقاي مددزاده؟ ” وقتي جواب مثبت دادم, آن فرد ناشناس كه زنگزده بود گفت خواهرم
بهخاطر بدحجابي دستگير شده است و من بايد به ايستگاه پليس بروم و او را آزاد كنم.
وقتي به ايستگاه پليس رسيدم و ماشينم را پارك كردم, توسط تعدادي افراد كه آنها را
نميشناختم محاصره شدم و بر خلاف ميلم مرا كشانكشان به داخل يك ماشين بردند. سؤال
كردم شما كي هستيد؟ , يكي ازآنها كه تفنگ پنهان شدهاش رابه من نشان داد نعره كشيد
”به تو فوضولي نيومده”. من ناگهان فهميدم كه تلفن درمورد خواهرم يك تله بوده وتوسط
مامورين وزارت اطلاعات دستگير شدم. چشمانم رابستند وفورا مرا به زندان بدنام اوين
درشمال تهران بردند.
سفر پر ماجراي من بهعنوان يك
زنداني سياسي تازه شروع شد. من يك فعال
سازمان مجاهدين خلق ايران, جنبش اصولي اپوزوسيون ايران هستم كه مدرههايي هستند كه
خواهان سرنگوني جمهوري اسلامي ميباشند. ما فعاليتهاي داخلي را سازماندهي ميكرديم
و اطلاعاتي در مورد نقضهايي را كه در ايران اتفاق ميافتاد را روي آنتن ميبرديم.
من 5سال بهعنوان يك زنداني عقيدتي در زندان بودم, با
زنداني كه در طول رياست جمهوري احمدينژاد شروع شد و در دوران حسن روحاني بپايان
رسيد. من انواع مختلف شكنجههاي جسمي و رواني را متحمل شدم كه براي ايجاد حداكثر
فشار روي من براي دست كشيدن از شرافتم برنامهريزي شده بود. شكنجهها شامل شش ماه
سلول انفرادي بود كه از تمامي جهان خارج كاملاً مهر و موم بودم. در طول اين مدت,
مرا مجبور كردن باور كنم كه هر روزي ممكن است آخرين روز من باشد. نگراني و اضطراب
مداوم هرگز مرا رها نميكرد. اگر
بخواهيم بهطور نسبي صحبت كنيم, من خوش شانس ترين بودم. در طول اين پنج سال, چندين
هم بندي من, فعالان سازمان مجاهدين و وابستگان به اقليتهاي عقيدتي همچون كردها,
اعدام شدند. جرم آنها؟ قيام و صحبت كردن در مورد حقوق پايه اي بشر براي كشورشان. در
طول پنج سال انزوا, دلهره و شكنجه من, يكي از خواهران و يكي از برادرانم در كمپ
اشرف به قتل رسيدند. من در فوريه 2014 آزاد شدم اما تحت مراقبت دائمي بودم. در اوت
2015 موفق شدم بعد از نقض يك ممنوعيت سفر كه توسط رژيم ايران روي من گذاشته شده
بود خودم را به اروپا برسانم.
در چند ماهه گذشته كه من در تبعيد در اروپا هستم, من بهاندازه
زيادي در اين مورد آگاه شدهام كه حمايت از آرمانهاي دمكراتيك در كشورم توسط منافع
اقتصادي مقطعي برخي از شركاي اروپايي اين رژيم تحت الشعاع قرار گرفته است. اين سياست
كوته بينانه (اول تجارت), كه به بهانه تقويت اصلاحطلبان در ايران ايجاد شده است,
بهايش جانهاي انسانهاي بيگناه است.
در حاليكه حسن روحاني برنامه
دارد كه از ايتاليا و فرانسه در اواخر اين ماه ديدار كند, كه اولين سفر ديپلماتيك
از اين نوع در يك دهه گذشته ميباشد, من اين سؤال را ميپرسم كه علائم اصلاحات
(مدراسيون) در كجا هستند؟ در آزادي بيان, يا در آزادي زندانيان سياسي؟ يا در ظهور
حقوق زنان؟ و اگر رفتار آخوندها در داخل كشور موضوعي فرعي و ثانويه
است, علائم مدراسيون در رفتار منطقه اي تهران در كجاست؟ آيا در حمايت تمامعيار از
بشار اسد و قتلعام مردم سوريه است, يا در هجوم و اشغال سفارت سعودي در تهران و
كنسولگري آن در مشهد؟ و يا آيا هيچ كوتاه آمدني در حمايت از گروههاي تند رو و تروريست
همچون حزبالله لبنان وجود داشته است؟ واقعيت اينست كه در حاليك دولتهاي اروپايي
مشتاق گرم گرفتن با سران دولت ايران هستند, آن مقامات پافشارانه اثبات ميكنند كه
حداقل به همان اندازه ضددموكراتيك و ضدبشر هستند كه سابقين آنها بودهاند. تقريبا
در سه سال رياست جمهوري روحاني, وضعيت حقوقبشر در ايران وخيم باقي مانده است.
حداقل 2000 اعدام وجود داشته است, (بالاترين نرخ اعدام در دنيا, كه در مقايسه با
دوران احمدينژاد سه برابر شده است), و سركوب فعالان و مخالفان فقط تشديد شده است.
من از رهبران اروپايي ميپرسم: چقدر بيشتر بايد اين ادامه پيدا كند تا شما اين
انديشه را كه دولت ايران در مسير مدراسيون است و يك شريك مناسب براي صحنه ديپلوماتيك
است را كنار بگذاريد؟ چند رهبر غيرمنتخب ديگر ايراني بايد از روي فرش قرمز قدم زده
و قبل از اينكه غربي ها درك كنند كه هيچيك از آنها به اين خونريزي در كشورشان پايان
نخواهند داد به اروپا بيايند و اين خونريزي در اين رژيم تا زمانيكه آنها از دل اين
رژيم برميخيزند ادامه خواهد داشت؟ من يك سياستمدار نيستم اما درسهايي ساده را
در اين ساليان ياد گرفتهام. سياست خوب با درك درست از شرايط آغاز ميشود. و وقتي
نوبت به ايران ميرسد نقطه شروع اينجاست؛ يك آخوند مدره يك سراب و رؤياست. و يك
رويا جايگزين ضعيفي براي يك دولت است. ».