اخيرا دکترکريم قصيم عضو مستعفي شوراي ملي مقاومت که هم و غم اش جنگ با مجاهدين خلق شده است ، نامه سرگشاده اي از مسعود رجوي به سران حکومت فاشيستي مذهبي ايران را که قبل از انتخابات اخير نوشته بود بهانه هياهو هاي بسيار براي هيچ خود کرده است . نامبرده ميگويد که نامه نوشتن به سران حکومت از ديد ايشان يک گناه کبيره بوده است و ايشان که فردي بسيار انقلابي هستند بدليل اين نامه از شوراي ملي مقاومت استعفا داده است . دستاويز کردن اين نامه بعد از اينکه روزها از استعفاي ايشان ميگذرد و در متن نوشته اي که به عنوان علت خود براي استعفا مطرح کرده بودند چندان پر رنگ نبوده است ، دليل مشخص اش اين است که آن متن استعفا از نظر خود ايشان هم گويا رد شده است و آنچنان قوي نبوده است که بتوانند روي آن ايستادگي کنند و مجبو ر شده اند يک فيل ديگري را هوا کنند که آن فيل هم نامه مسعود رجوي به رفسنجاني و خامنه اي است . که درآن به طنز خطاب به خود کلمه حقير را بکار برده است . حالا جناب دکتر قصيم روي اين کلمه خيلي حساس شده است که چرا رهبر گروه اپوزيسيون و مسئول شوراي ملي مقاومت دربرابر حاکمان جلاد به خودش گفته است حقير!! حقيقت اش من که مانده ام که چطور يک ايراني که سواد خواندن و نوشتن راهم دارد و مطلب هم بفارسي مي نويسد طنز نهفته دراين نامه را درک نمي کند . البته ايشان درک ميکند و خوب هم مي فهمد که موضوع نامه چيست و چرا نوشته شده است و قبلا هم که درشوراي ملي مقاومت عضو بود از اين نامه هاي مسعود رجوي و هشدارها که البته مخاطبشان اکثرا يا مردم بودند و يا سازمان هاي بين المللي و کشورهاي غربي زياد ديده بودند و معمولا هم درجلسات شورا آنها را تائيد کرده بودند و تفسير درست تري هم از آنها داشتند ولي به هرحال وقتي کسي ميخواهد از کسي و کساني انتقام بگيرد و به موضع دشمني افتاده است همه چيز رنگ عوض ميکند . و تيره و تار ميشود . و همه نقاط مثبت دشمن اش هم ميشود نقاط منفي . ايشان البته گويا متخصص زنان است و شايد اگر به جاي تخصص زنان رشته روانپزشکي خوانده بود تحليل بهتري از حالات دروني عجيب و غريب خو د و نوشته هاي عجيب و غريب ترش داشت .
حالا کاري به اين حرفها نيست . من فقط خواستم بپرسم آيا ايشان خودش را انقلابي تر و جنگجو تر از مسعود رجوي دربرابر نظام فاسد جمهوري اسلامي ميداند؟
اينطور که پيداست و از نوشته هاي اخير ايشان ميشود برداشت کرد بله آقاي دکتر کريم قصيم خودشان را انقلابي تر از مسعود رجوي ميدانند
و اما اگر چنين است بايد چند نکته را به ايشان ياد آوري کنم
يکي اينکه انقلابي درفرهنگ سياسي معمولا کسي است که از منافع شخصي خودش درراه انقلاب ميگذرد . خطر ميکند و جان خودش ار در مراحلي فداي ايده هاي انقلابي خودش ميکند . درجاهايي که ريسک فداي جان هست حضور مي يابد . از زن و فرزند خود درشرايطي جدا ميشود واز شغل و عنوان و اعتبار و ديگر متملکات شخصي خودش براي اهدافش دست ميکشد . حداقل اگر انقلابي تر از ديگري خودش را ميشناسد در پروسه اين انقلابي بودنش زمان هايي را که براي اثبا ت اين انقلابي بودن خود را به خطر افکنده است را هم ذکر ميکند و نشان ميدهد که از آن ديگري در معرض خطربيشتري بوده است .
آقاي کريم قصيم شما چه مدتي در ميدان جنگي که خودتان در سالهاي زياد ( سي سال ) قبولش داشتيد حضور واقعي داشتيد؟
درکدام عمليات مسلحانه اي که همه مجاهدين و همه رزمندگان و بسياري از هواداران مجاهدين درانها شرکت داشته اند وزير گلوله و خمپاره و موشک بوده اند شما حضور داشتيد
حتما به خاطر داريد که چند نفر از اعضاي شوراي ملي مقاومت در عمليات هاي مسلحانه و از جمله فروغ جاويدان شهيد شدند . شما درکدام عمليات مسلحانه بطور خاص بوديد . لطف کنيد مرا هم درجريان بگذاريد
درزمان جنگ خليج که يک سره قرارگاه هاي مجاهدين زير خطر بود و آنها درهمه آن چند ماه جنگ درسال 1990 و 1991 درسنگرها زندگي ميکردند و گاهي اين سنگرها پراز آب باران ميشد و انواع بيماريها هم درآن شرايط وجود داشت شما آيا سري به قرار گاه اشرف درآن اوضاع بحراني زديد ؟
من خودم درآنجا پزشک بودم . يک شب به محل مدرسه کودکان مجاهدين دربغداد که درهتلي که زير زمين ضد بمب داشت اسکان داده شده بودند رفتم . آب آنجا قطع شده بود . توالت ها پر بود و امکان سيفون کشيدن نبود . و اکثر بچه هاي کوچک اسهال هاي عفوني گرفته بودند . شب تا صبح چند ين بار بغداد مورد حمله بمب ها قرار گرفت . درست درهمان نزديکي محل کودکان . و تا مدتها بعد از جنگ کودکاني را ميديدم که وقتي چشمشان به فانوس ها يي که درنبود برق شبها روشن ميکرديم مي افتاد گوش هايشان را بطور رفلکسي ميگرفتند . زيرا منتظر صداي ضد هوايي ها و آژير ها بودند
کودکان اکثر اوقات گرسنه بودند زيرا درشرايطي که نه برق بود و نه آب و هيچ امکاني براي تهيه غذا و انتقال آن نبود .
يک بار تانکر آبي را از جايي براي کودکان آورده بودند و در مسير مردم به تانکر آب حمله کرده بودند و همه آبش را برده بودند .
همه چيز درهم و برهم بود و هيچکس فکر نميکرد که خودش يا فرزندش از آن جهنمي که آمريکا و کشورهاي متحدش در عراق برپا کرده بودند نجات يابد ولي بهرحال مجاهدين آنجا ماندندو مشکلات را مرحله به مرحله با صبر و حوصله انقلابي وبخصوص بارهبري هوشيارانه و انقلابي خود مسعود حل کردند . آقاي دکتر شما درآن زمان کجا بوديد و چه ميکرديد و از شغل طبابت خودتان چقدر درآن صحنه جنگي استفاده رسانديد ؟
مدتهاي زياد درقرارگاه اشرف برق نبود . وآب هم نبود . درنتيجه حمام هم نبود . اولين روزي که بعد از چند هفته خواستم از حمام استفاده کنم و دوش را باز کردم آب گل آلودي بود که يک لايه گل غليظ را برسر ورويم ريخت و از خير آن هم گذشتم.
غذا جيره بندي بود و خيلي وقتها به جز نان و خرما چيزي براي خوردن گير نمي آيد . يک بار عطيه امامي به من گفت که به پدرش گفته است . امسال از هميشه بيشتر خرما خورديم و پدرامامي جواب داده بود و از هميشه هم بيشتر کرم خورديم !! چون وقتي خرماها را باز ميکرديم وسطش خيلي وقتها کرم بود . آقاي قصيم شما چقدر درآن شرايط با ما همراه بوديد و کنارمان بوديد ؟ شما همکار گرامي حتما پزشک خوبي بوده ايد البته درمطب تان لابد دريک کشورغربي و يا دربيمارستاني تميز و شيک و پيک .
وقتي مجاهدين درکردستان بودند قبل از اينکه کل تشکيلات به فرانسه و بعد به عراق برود آيا شما هيچ وقت بازديدي از آنها درکردستان کرديد ؟ جايي بوديم نزديک مهاباد . يک روستاي دور افتاده که بندرت غذاي کافي گيرمي آمد . يادش بخير يک بار منصور بازر گان يک مرغ ازجايي بدست آورده بود که براي 50 نفر با آن غذا درست کرديم . اکثر افراد مرتب بيمار ميشدند و حتي کودکان نوزاد هم اسهال خوني ميگرفتند . دراطراف ما اکثر مردم آن ناحيه سل داشتند و من که مسئول پزشکي آن جا بودم هيچ اميد نداشتم که بتوانيم سالم از آن جا خارج شويم . اگر يک اپيدمي سخت مي آمد خيلي ها مي مردند . ما نه امکان آزمايشگاه داشتيم و نه امکان عکسبرداري و اتاق عمل و چيزهاي ديگر . ودرهمان شرايط خواهران حامله هم داشتيم و چند نوزاد هم بدنيا آورديم . اين بود وضعيت ما جناب دکتر قصيم به عنوان انقلابي و مبارز .وقتي از دهات کردستان ميگريختيم . به ما مي گفتند اگر هليکوپترها را بالاي سرتان ديديد بچه ها ي کوچک را زير تراکتور هايي که برآنها سوار بوديم بگذاريد و خودتان فرار کنيد . زندگي ما به عنوان انقلابي و نيروي پيشتاز چنين گذشت جناب آقاي دکتر.
آقاي دکتر انقلابي که از مسعود رجوي هم رزمنده ترهستيد ؟ ايا هيچوقت حتي يک کلاشينکوف هم حمل کرده ايد ؟ آيا جايي پست نگهباني داده ايد ؟ آيا جايي بوده ايد که مجبورباشيد درتمام طول شب وروز يک کوله پشتي را با خود حمل کنيد و نگران ماسک ضد گاز خود باشيد که کار خواهد کرد يانه و نگران کودکتان باشيد که آيا زير بمبارانها زنده خواهد ماند يا نه ؟آيا درخانه اي تيمي بوده ايد ؟ که هرشب درآن منتظر حمله سپاه باشيد و تا صبح کنار پنجره کشيک بدهيد و صامت گوش کنيد ( صامت راديوهايي بود که مجاهدين آنها را به بيسيم بدل کرده بود ند وصداي صحبت پاسدارها را ميشد شنيد )
داستان هاي زيادي براي گفتن دارم که درفرصتي مفصل خواهم نوشت . براي اينکه تاريخ مبارزات سي سال گذشته درايران و توسط بخصوص مجاهدين خلق بهتر درک و فهم شود
من فقط خواستم يک گوشه از رنج و مبارزه و تلاش يک نسل را به شما نشان دهم . دکتر قصيم انقلابي کسي است که اولين قدم اش درراه آن مبارزه اي که به آن باوردارد دست شستن از جان خويش است . آن اولين قدم شما کجا بود که حالا از مسعود رجوي هم انقلابي تر شده ايد و يک شوي فيس بوکي هرروز براه مي اندازيد که مسعود رجوي دربرابر حاکمان جمهوري اسلامي کوتاه آمده است !! جناب قصيم به مسعود رجوي هر اشکال ديگري ممکن است بخورد ولي تسليم شدن به جمهوري اسلامي آخرين اتهامي است که ميشود به او زد . لطفا بهانه ديگري براي ضديت با اپوزيسيون محوري جمهوري اسلامي پيدا کنيد .
اينبار هم در کنار جذابيتهاي صدا و اجراي راجر واترز روي ديوارهاي سني که او در آن میخواند اتفاقهاي مهمي رخ داد. راجر واترزيکي از اصلیترين چهرههاي موسيقي جهان است که به مسائل حقوقبشري حساسيتهاي زيادي دارد، او گفته است تا زماني که مردم غزه و فلسطين در چنين شرايط سختي زندگي میکنند هرگز حاضر نيست براي ساکنانيهودي اورشليم کنسرتي برگزار کند. او بارها در گفتوگوهايش به اسراييل تاخته است و از مردم جهان خواسته که اسراييل را تحريم کنند و محصولات توليدشده در اين کشور را نخرند.اما راجر واترز در کنسرت امسال به نظر از پيش میدانست که تعداد ايرانيان حاضر در اين کنسرت تا چه اندازه زياد است، زيرا بخش اعظمي از تصاوير به نمايش درآمده در اين کنسرت مربوط به ايرانياني بود که کشته و شهيد شدهاند. راجر واترز در بخش اعظمي از پرفورمنسهاي اين کنسرت تصاويري از شهيد چمران، شهيد باکري، شهيد حسين فهميده و داريوش فروهر و حوادث سالهاي اخير ايران را به نمايش گذاشت. او همچنين از کاوه گلستان به عنوانيکي از قربانيان خشونت نيز عکسي به نمايش گذاشت.